پی اس ارنا
  • بازی
    • اخبار بازی
    • اخبار فناوری
    • مقاله بازی
    • نقد بازی
    • راهنمای بازی
    • لیست بازی
    • معرفی بازی
    • تاریخچه
    • مصاحبه
  • سینما
    • اخبار سینما و تلویزیون
    • لیست فیلم
    • خواندنی‌های سینما
    • نقد فیلم
  • تلویزیون
    • مقالات سریال
    • نقد سریال
    • معرفی سریال
    • لیست سریال
  • انیمه و انیمیشن
    • خواندنی‌های انیمیشن
    • معرفی انیمه و انیمیشن
    • لیست انیمه و انیمیشن
    • نقد انیمه و انیمیشن
    • اخبار انیمیشن
  • ادبیات
    • اخبار کتاب
    • پیشنهاد کتاب
    • خواندنی ‌های کتاب
    • لیست کتاب
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • بازی
    • اخبار بازی
    • اخبار فناوری
    • مقاله بازی
    • نقد بازی
    • راهنمای بازی
    • لیست بازی
    • معرفی بازی
    • تاریخچه
    • مصاحبه
  • سینما
    • اخبار سینما و تلویزیون
    • لیست فیلم
    • خواندنی‌های سینما
    • نقد فیلم
  • تلویزیون
    • مقالات سریال
    • نقد سریال
    • معرفی سریال
    • لیست سریال
  • انیمه و انیمیشن
    • خواندنی‌های انیمیشن
    • معرفی انیمه و انیمیشن
    • لیست انیمه و انیمیشن
    • نقد انیمه و انیمیشن
    • اخبار انیمیشن
  • ادبیات
    • اخبار کتاب
    • پیشنهاد کتاب
    • خواندنی ‌های کتاب
    • لیست کتاب
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
پی اس ارنا
بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج

خانه » سینما به روایت هیچکاک | مرد عوضی

سینما به روایت هیچکاک | مرد عوضی

سید فاضل موحدی توسط سید فاضل موحدی
۲۰ مرداد ۱۳۹۸
در سینما, لیست فیلم, مطالب
0 0
3
فیلم مرد عوضی

فیلم مرد عوضی

فیلم مرد عوضی یا The Wrong Man محصول سال ۱۹۵۶ و ساختۀ آلفرد هیچکاک، بدون آن که ادعای سینمای دینی داشته باشد، (اصلاً وجود چیزی به نام سینمای دینی خودش جای سال دارد!) یکی از بارزترین فیلم‌هایی است که توانایی بیان مفاهیم دینی در قالب فرم سینمایی را بیشتر از هر فیلم دیگری نشان می‌دهد. در ادامه معرفی کوتاهی خواهیم داشت از یکی دیگر از شاهکارهای هیچکاک؛ مرد عوضی.

هیچکاک تقریباً در تمام فیلم‌هایش برای چند ثانیه به عنوان یکی از شهروندان شهر حضور پیدا می‌کند، اما در این فیلم در ابتدای آن و قبل از شروع، در نقش کارگردان فیلم حاضر می‌شود و خطاب به مخاطبین می‌گوید که بر خلاف فیلم‌های گذشته‌اش این فیلم با آنها متفاوت است چون قرار است داستانی واقعی را روایت کند؛ در یک جمله کوتاه باید گفت: «هیچکاک دروغ می‌گوید!» و ما با یکی از هیچکاکی‌ترین فیلم‌های هیچکاک مواجه‌ایم.

شاید ترجمۀ نام فیلم در ابتدا کمی آدم را به اشتباه بیندازد؛ برخلاف انتظار اغلب مخاطبینی که برای بار اول اسم فیلم به گوششان می‌خورد، مرد عوضی یک جور توهین نیست بلکه منظور مردی است که عوضی یا به بیانی اشتباهی گرفته شده است. خود هیچکاک معتقد است که تمام پنجاه و سه فیلمش را بر پایه همین ایده جلو برده است و حالا مرد عوضی روبه‌رویمان قرار دارد که حتی در نامگذاری فیلم هم این موضوع رسوخ کرده پس کجایش متفاوت است که هیچکاک این را می‌گوید؟ حتما شوخی می‌کند!

البته در یک مورد شاهد تفاوتی میان دیگر فیلم‌های هیچکاک مثل بیگانگان در ترن یا سایه یک شک هستیم؛ در این فیلم برخلاف فیلم‌های نام برده، شخصیت اصلی هوس و وسوسه انجام گناه ندارد و صرفاً دارد زندگیش را می‌کند اما در بیگانگان در ترن، شخصیت اصلی این وسوسه را به زبان می‌آورد و در سایه یک شک، با حضور همزاد کارکتر که دائی اوست، فرد متحمل پرداخت تاوان بر هم زدن نظم زندگی و هوسش می‌شود.

مطابق با دیگر فیلم‌های هیچکاک در اینجا هم در ابتدا مردمی را می‌بینیم که اینبار در سالن حضور دارند و از میان آنها، هیچکاک می‌گردد و یکی را انتخاب می‌کند تا پس از آن قصه آغاز شود. بعد از خروج کارکتر از محل کارش شاهد دومین حرکتی فرمی فیلمساز هستیم: ابتدا کات بر دو پلیسی که در حال گشت زنی هستند، سپس کات به دری که شخصیت از آن خارج می‌شود و جلوی پلیس‌ها در فضایی با نورپردازیی شبه به فیلم‌های ژانر نوآر حرکت می‌کند. انگار هیچکاک از همین ابتدا دارد مخاطب را برای ورود به داستان آماده می‌کند. در عکس زیر نمایی از این سکانس و میزانسنی که شخصیت در آن جلوتر از پلیس‌ها در حال حرکت است را شاهد هستیم.

در ادامه کارکتر اصلی با خواندن روزنامه به کمک کات‌هایی که کارگردان از چهرۀ کارکترش در واکنش به مطالب خوانده شده به ما نشان می‌دهد خیلی سریع شخصیت پردازی می‌شود و این شخصیت پردازی تا ورود مرد به خانه ادامه پیدا می‌کند تا آن که از مسأله دندان درد همسر این کارکتر آگاه می‌شود و این سرآغاز ورود به آشوب و کابوس است.

مثل تمام آثار خوب هیچکاک در اینجا هم با فضایی آمیخته از واقعیت و خیال همراه هستیم؛ انگار که این اشتباهی گرفته شدن، کابوسی است که در خیال کارکتر جریان دارد

 

  یادداشتی بر فیلم Psycho | جنون، تعلیق، فروید

مثل تمام آثار خوب هیچکاک (هیچکاک فیلم بد هم دارد!) در اینجا هم با فضایی آمیخته از واقعیت و خیال همراه هستیم؛ انگار که این اشتباهی گرفته شدن، کابوسی است که در خیال کارکتر جریان دارد مثلاً اگر سکانس انگشت نگاری را به یاد بیاوریم می‌توانیم به خوبی این را متوجه شویم. انگشتان آغشته به جوهر به طوری برای ما تصویر می‌شود که انگار آغشته به خون است، انگار دست‌هایی روبه‌رو هستیم که مرتکب گناه شدن و در ادامه در سکانس زندانی شدن کارکتر می‌بینیم که دست‌ها تمیز است در حالی که خوب می‌دانیم اثر این جوهر به راحتی و به این زودی از روی دست پاک نمی‌شود پس باز به نظر می‌رسد همه چیز در خیالی است و دارد در ذهن شخصیت اتفاق می‌افتد. بالاخره دنیایی که از هیچکاک سراغ داریم منطق خودش را می‌طلبد و آن هم واقعیت آمیخته با خیال است.

اما برسیم به سکانسِ شاهکار شناختن گناهکار. در این سکانس ابتدا شخصیت اصلی با مادرش در حال صحبت کردن است و مادر به او می‌گوید که دعا کن، مرد می‌گوید که خیلی دعا کرده اما فایده‌ای نداشته و مادر باز به او اصرار می‌کند که از خدا بخواه و دست آخر هم پسر که آشفته به نظر می‌رسد می‌گوید باید برود سر کار و اتاق را ترک می‌کند. سپس مادر را می‌بینیم که چیزی زیر لب زمزمه می‌کند، پس از آن هیچکاک کات می‌زند به مرد که دارد لباس می‌پوشد و به عکس حضرت عیسی نگاه می‌کند و حالا او هم چیزی زیر لب زمزمه می‌کند و آرام آرام تصویر کارکتر محو می‌شود اما هنوز قابل رویت است که در کنار این تصویر محو شده، فردی از دور به سمت دوربین حرکت می‌کند تا آن که به صورتش روی صورت کارکتر اصلی قرار می‌گیرد و حالا تصویر روی فرد جدید فیکس می‌شود؛ حالا ما گناهکار را می‌شناسیم؛ بله، دعا مستجاب می‌شود، یعنی هیچکاک چنین چیزی را سینمایی می‌کند در واقع این عمل محو شدن تدریجی و رسیدن به تصویری دیگر که به تفضیل توضیح داده شده که تکنینکی ساده به نام سوپر ایموپز است، در دستان هیچکاک تبدیل به فرم فیلم می‌شود و در واقع تبدیل به سینما می‌شود. نتیجه این است که شاهده سکانسی هستیم که حس و حال دینی دارد آن هم ارجاعات فرا متنی و  یا استفاده نمادین از نور و غیر که ابداً حس و حال دینی تولید نمی‌کند و فقط جنبه ظاهری دارد؛ بله، هیچکاک غیر ممکن را ممکن می‌کند!

بدون شک مرد عوضی هیچکاک یکی از ماندگارترین آثار تریخ سینماست، پس اگر آدم نخواهد مرد عوضی ببیند، چه باید ببیند؟

برچسب ها: The Wrong Manآلفرد هیچکاکسینما به روایت هیچکاکسینما کلاسیکمرد عوضی
ShareTweetShare
نوشته قبلی

رویداد TI9 | پروفایل تیم Infamous

نوشته‌ی بعدی

تماشا کنید | تریلر جدیدی از بازی This War of Mine: Stories منتشر شد

سید فاضل موحدی

سید فاضل موحدی

مرتبط نوشته ها

بهترین فیلم های روابط عمومی | 5 فیلم برای مدیران روابط عمومی و مارکتینگ
ریپورتاژ

بهترین فیلم های روابط عمومی | 5 فیلم برای مدیران روابط عمومی و مارکتینگ

۲۸ مرداد ۱۴۰۳
فیلم پروین
خواندنی‌های سینما

یادداشتی بر فیلم پروین

۱۶ فروردین ۱۴۰۳
سیزده روز، سیزده فیلم | بهترین فیلم ها برای تماشا در عید
سینما

سیزده روز، سیزده فیلم | بهترین فیلم ها برای تماشا در عید

۶ فروردین ۱۴۰۳
فیلم مجنون
سینما

یادداشتی بر فیلم مجنون

۱۲ اسفند ۱۴۰۲
فیلم آسمان غرب
سینما

نقد و بررسی فیلم آسمان غرب

یادداشتی بر فیلم صبح اعدام
خواندنی‌های سینما

یادداشتی بر فیلم صبح اعدام

۲۲ بهمن ۱۴۰۲

دیدگاه‌ها 3

  1. غلط گیر می‌گوید:
    قبل 5 سال

    نقد فراستی در مورد مرد عوضی
    نمی دونم تو از دست فراستی تقلب کردی یا فراستی از دست تو
    خوب مرد حسابی یه چند تا جمله هم از خودت می نوشتی

    سلام. امشب یکی دیگر از فیلم های هیچکاک را می بینیم. فیلمی که به قول هیچکاک، خیلی فیلم هیچکاکی نیست و فیلم واقعی است. او می گوید: “آماده باشید که با هم فیلمی که داستانش واقعی است را ببینیم و خیلی دنبال فیلم های Suspense (تعلیق) دارِ هیچکاک نباشید.”

    هیچکاک راست نمی گوید؛ یکی از هیچکاکی ترین فیلم های هیچکاک را امشب با هم می بینیم: مرد عوضی (Wrong Man) یا دقیق تر: مرد اشتباهی. مرد بی گناهی که به جای گناهکار گرفته می شود. این، تمِ (Theme) همیشگی هیچکاک است. به قول خودش، ۵۳ فیلم را با این تم کار کرده است: بی گناه، گناه کار . . . مرد عوضی.

    فیلم با یک نمای عمومی از یک رستورانِ Aristocratic [= اشرافی، اعیانی] شروع می شود. در Long Shot آدم ها را می بینیم که دارند غذا می خورند، و صدای موسیقی هست، و آرام آرام تیتراژ می آید و ما با دوربین هیچکاک جلوتر می رویم [و] متوجه گروه موسیقی می شویم (که اوّل Long shot است، [و] بعد تصاویر Medium از آنها داریم) و آدمی که گوشه ی کادر است: ایمانوئل بالستررو (Immanuel Balestrero) [که نقش او را] هنری فوندا (Henry Fonda) [بازی می کند. او] نوازنده ی ویولون سل [است] که به شدّت بی حس، دارد کارش را می کند.

    موسیقی تمام می شود، تیتراژ پایان پیدا می کند، بالستررو سازش را بر می دارد، با یک بارانی بلند موقر و یک کلاه شاپو از درب بیرون می آید. به محض اینکه بالستررو؛ موقر، محکم، و خسته؛ از درب خارج می شود، نگهبان درب با او خوش و بِش می کند. از دور (از سمت راست کادر) دو سایه می بینیم که سایه ی دو پلیس است. انگار که پلیس ها دارند بالستررو را مشایعت می کنند، یا اِسکورت می کنند. یک چیزی در دل ما [فرو] می ریزد. دو پلیس در دو سمت بالستررو . . . یعنی می خواهند دستگیرش کنند؟

    این، هیچکاک است. یک قصه ی آرام [داریم] که به شدّت آرام شروع شده است. متین است و با Master Shot ای آرام جلو رفته است و بعد از فضا، کاراکتر را به ما معرفی کرده است (کاری که همیشه می کند)، اما یک دقیقه بعد از شروع، با سایه ی پلیس ها بر روی بالستررو، Suspense یا تعلیق هیچکاکی آغاز می شود. بالستررو قدم می زند و به سمت مترو می آید (پلیس ها تا آنجا او را مشایعت می کنند) و او وارد مترو می شود. این حس ما که این پلیس ها او را محاصره کرده اند یا می خواهند او را بگیرند، ادامه پیدا می کند.

    بالستررو به سرعت، مثل همیشه، به یک کافه می رود و قهوه ی همیشگی اش را سفارش می دهد. [سپس] می نشیند و یک شرط بندی کوچک می کند. [در همین حین] صدای آژیر یک پلیس می آید (صدای کوچکی که از Background شنیده می شود). این صدا، در ادامه ی تصویر آن پلیس ها، تشویشی را در ما پایه ریزی می کند.

    وقتی بالستررو وارد مترو می شود و روزنامه ای را باز می کند، هیچکاک در یک Close Up از بالستررو، به سرعت قصه ی کوچکی را می گوید. بالستررو، با دیدن یک عکس خانوادگی (یک ماشین، یک زن، و دو بچه)، مکث می کند و با لبخندی که در صورتش می آید، متوجه می شویم که خانواده دارد و نسبت به خانواده اش سمپاتی [Sympathy] و علاقه دارد. [هیچکاک] تا به اینجا فضا را به ما داده است، تعلیق را پایه ریزی کرده است، شغل بالستررو را گفته، متوجه شده ایم که ساعت چند است، فهمیده ایم که همیشه بالستررو تا نزدیک های صبح دارد کار می کند و به خانواده اش علاقه دارد، گاهی هم بر روی اسب ها شرط بندی های کوچکی می کند. این، شروع مرد عوضی است.

    [بالستررو] از مترو خارج می شود (بالای سرش یک ریل راه آهن قرار دارد که قطاری از روی آن رد می شود) و به خانه نزدیک می شود. خانه ی بالستررو، از داخل خیابان تا درب اصلی، ۴- ۵ پله دارد. (این پله ها برای همیشه به یاد من مانده است. فکر می کنم شما هم با دیدن فیلم به یادتان بماند). بالستررو از پله ها بالا می رود، یکی دو بطری شیر بر می دارد و وارد خانه می شود. این تصویر یادمان می ماند، چراکه دفعه ی بعد [که تکرار می شود] می بینیم که دگرگون شده است و این دگرگونی، دگرگونیِ روح خودِ بالستررو است.

    بالستررو وارد خانه می شود و هیچکاک، به سرعت، خانه را معرفی می کند. بالستررو دربی را باز می کند و [ما می بینیم که] دو پسربچه خوابیده اند. [در] اطاق بعدی همسر بالستررو حضور دارد و هنوز بیدار است (که علی القاعده باید خواب باشد). [بنابراین] متوجه می شویم که مشکلی وجود دارد و اتفاقی افتاده است: همسر بالستررو دندان درد دارد. Chaos [= اخلال، آشوب، هرج و مرج] آغاز شد. شبیه حمله ی پرندگان، اینجا هم دندان درد همسر بالستررو عامل اخلال است و عامل آشوب. از اینجا می فهمیم که وضعیت مالی آنها بد است و باید قرض بگیرند و باید از بیمه ی زن استفاده شود.

    بالستررو وارد شرکت بیمه می شود. دستش را در جیب بغل لباس قرار می دهد و هیچکاک از این دست یک کادر می گیرد. این کادر میزانسنی می دهد که ما هم، مثل آن زنی (مأمور بیمه) که دارد او را می بیند، از آن دست می ترسیم. انگار که زن هم دارد همان کادر را می گیرد. [این کادر] یک Insert اِ به شدّت اذیت کننده [و درست است]. انگار که بالستررو دارد اسلحه می کشد.

    Cut های هیچکاک را دقت کنید! [Cut هایی] از زنی که پشت باجه ایستاده، و بالستررو که می خواهد مدارک بیمه را در بیاورد. نوع میزانسن هیچکاک دارد به ما می گوید که امکان اسلحه کشیدن هست، در صورتی که بالستررو کاغذ های مربوط به بیمه را دارد خارج می کند. از اینجا به بعد (تا آخر فیلم)، بالستررو عوضی گرفته می شود.

    به نظر می رسد که این نما (این Insert اِ عجیب و غریب)، در واقع، یک جوری ناخودآگاهِ بالستررو است. بالستررو ای که تحت فشار مالی است و باید مسأله ی دندان درد همسرش را حل کند و چند صد دلار پول کم دارد. اگر از راه قانونی نشود، دست به کار دیگری می زند؟ نمی دانیم. فیلم هم چیزی به ما نمی گوید. از اینجا، عوضی گرفته شدن ایمانوئل بالستررو (یک ویولون سل نواز، پدری خوب و همسری به شدّت درست کار)، پایه ریزی می شود.

    بالستررو عوضی گرفته می شود. پلیس ها (دو کارآگاه پلیس) می آیند دَمِ خانه و در حالی که بالستررو می خواهد از پله های خانه بالا برود، او را صدا می کنند. بالستررو بر می گردد [به سمت عقب می چرخد] و . . . دستگیر می شود. نمای Medium Shot ای که دو پلیس در دو سمتش قرار گرفته اند و می خواهند او را ببرند، و برگشت سرش به سمت خانه و خداحافظی اش، هیچ وقت یادمان نمی رود. انگار از اینجا به بعد، وارد جهنمی می شود که دیگر خلاصی ندارد. آن نمای خداحافظی (نمای معصومانه، ترسان و پریشانی که به خانه نگاه می کند و بعد بر می گردد) به نظر من، کلید فیلم است. نمای ماندگار هیچکاکی است و نمای مشوش کننده ی انسانی است.

    دو پلیس او را سوار می کنند. [در راه] از روی پل رد می شوند. سایه هایی که روی پل افتاده است، ما را به یاد مورنائو [F. W. Murnau] می اندازد و انگار که ما وارد یک دنیای وحشت از آن جنس می شویم. دنیایی که شبیه جهنم است. انگار که در این لحظات، هیچکاک دارد فیلم صامت می سازد. به شدّت هم مؤثر و به یاد ماندنی است. به نظرم هیچکاک در این نما های اکسپرسیونیستی [Expressionist] ای از استادش، مورنائو، تأثیر گرفته است.

    بالستررو به محض اینکه وارد ایستگاه و دفتر پلیس می شود، می نشیند و [دوربین] هیچکاک او را با یک نمای از بالا، [به صورت] مغلوب (در حالی که دو کارآگاه او را محاصره کرده اند) می گیرد. یک سیم برق کوچک در آنجا وجود دارد که با چند تغییر نما، متوجه می شویم که این سیم [گویی] دور گردن بالستررو است و انگار که طنابِ دار است.

    بالستررو، سپس، اشتباهاً شبیه آدم گناهکار می نویسد، محکوم می شود، اشتباه گرفته می شود و می رود که می رود که می رود.

    این، آدمِ تیپیکالِ [Typical] هیچکاکی است که به شدّت شخصیت پردازی شده است. آدم معصومی که ما لحظه به لحظه با او این همانی و تجربه می کنیم.

    صحنه ی بی نظیر انگشت نگاری را به یاد بیاورید! (به نظر من، کلید فیلم در این صحنه نهفته است.) انگشت نگاری از بالا، به سرعت، تجربه ی شخصی ما می شود. هر کسی تا به حال انگشت نگاری نشده است، با این صحنه ی هیچکاک انگشت نگاری می شود. تمام انگشتان شُل می شود، متحیّر و حیران داخل جوهر قرار می گیرد، و روی کاغذ گذاشته می شود: ما، انگشت نگاری می شویم. با بالستررو وارد سلول می شویم. نمایی هست که عجیب و غریب است، چون هیچکاک هیچ مکث و تأکیدی روی این نما نکرده است. بعد از اینکه بالستررو زندانی می شود (و چه نامردانه!) و پس از هفت- هشت نما که از سلول می دهد، یک نما هست که بالستررو به دستانش نگاه می کند. هیچ اثری از انگشت نگاری روی دست ها نیست! می دانیم که [اثر] انگشت نگاری، با کاغذ، دستمال کاغذی، [یا] حتی با شستشوی اوّلیه پاک نمی شود، اما [در اینجا می بینیم که] هیچ چیز روی دست بالستررو نیست! به نظر من، همین که اثر انگشت نگاری روی دست نیست، نشان می دهد که، در واقع، این عوضی گرفته شدن، این آمدن و دستگیر شدن در ادره ی پلیس، همه اش خیال یا کابوس بالستررو است. این، همان نکته ای است که دیشب خدمتتان عرض کردم: اینکه دنیای هیچکاک، دنیای خیال و واقعیت و رفت و برگشت بین این دو است.

    به نظر می رسد که بالستررو هم (مثل همه ی قهرمان های هیچکاکی) از دنیای ملال آور زندگی خسته شده و نیاز به یک پناه دارد. پناه به دنیای خیال. این دنیای خیال، به شدّت، کابوس وار است [و] هیچ خوشایندی ای ندارد. در این دنیای خیال، زندانی می شود، زنجیر به پایش بسته می شود، محکوم می شود، و مهم تر از همه: همسرش [است]. همسرش در اثر یک جمله که به شوهر شک کرده، کیفر می بیند و دیوانه می شود. از اینجا به بعد، “مرد عوضی”، تبدیل به “زن عوضی” می شود [، چراکه این بار] زن است که دارد تقاص پس می دهد به خاطر کاری که شوهرش نکرده است.

    من دوست دارم یک بار دیگر، با هم، صحنه ی دعا خواندن بالستررو را ببینیم. به نظر من، مصداق بی نظیرِ سینمای دینی است:

    مادر بالستررو، که زن سپید مو و مؤمنه ای است، به او می گوید که “دعا کن. از خدا بخواه که کمک ات کند و به ات صبر دهد.” بالستررو، در حالی که یک تسبیح در دستش است، می گوید که دعا کرده ام. [چندی بعد، وقتی در اطاق خودش است] به آینه نگاه می کند [و دعا می کند]. آرام آرام، با یک Super Impose اِ بی نظیر، از تَهِ Background، قاتل، یا در واقع گانگسترِ بدبخت، دیده می شود و نزدیک می آید. در نمای آخر (یعنی فکر می کنم در چهاردهمین یا پانزدهمین قاب) دو تصویر روی هم می افتد و Super Impose به پایان می رسد. در واقع، گناهکار شناخته می شود. این سکانس، در تاریخ سینما، بی نظیر است. و به نظر من، یک سکانسِ کاملِ بدون دیالوگ است که کاملاً حس دینی دارد: دعا می کند، و دعا مستجاب می شود. گناهکار دیده می شود، می آید، و دستگیرش می کنند.

    به صحنه ی پایانی توجه کنید! بالستررو از زندان آزاد شده است [و] با خوشحالی به آسایشگاهی می رود که زنش در آن بستری است. می رود که خبر آزادی اش را بدهد [ولی] زن توجه نمی کند؛ زن دیوانه شده است، یعنی “زن عوضی” شده است. “مرد عوضی”، “زن عوضی” می شود. هیچکاک مجبور است (مثل اینکه قصه ی واقعی هم همینطور بوده است) بنویسد که این زن، پس از دو سال بستری بودن در آسایشگاه روانی، خوب می شود و به نزد خانواده اش بر می گردد. ولی این دیوانگی هیچ وقت از یاد ما نمی رود. یادمان می ماند که زندگی چقدر آماده ی متلاشی شدن و از بین رفتن است.

    در این فیلم، هیچکاک، به شدّت، عیله دستگاه قضایی آمریکا کار می کند. به شدّت، در فیلم، علیه پلیس آمریکا کار می کند و همه ی ما ضد پلیس آمریکا و ضد دستگاه قضایی می شویم و تجربه ی هولناکی را پشت سر می گذاریم. انگار که این زندگی هیچ وقت بر نمی گردد. آن نگاهی که عرض کردم (نگاه خداحافظی به خانه) در یک جایی از روح مان ثبت می شود.

    این، مرد عوضی هیچکاک است.

    پاسخ
    • سید فاضل موحدی می‌گوید:
      قبل 5 سال

      حق با شماست دوست عزیز. من به شدت تحت تأثیر آقای فراستی هستم. قبلاً بیشتر و الآن کمتر البته دیگه با بعضی‌هاش موافق نیستم. بعضی جملات شاید مستقیماً جمله ایشون بوده باشه ولی حفظ نکردم که ایشون دقیقا چی گفته برا همین یادم نیست ولی کلیت متن همون طور که فرمودید احتمالا روندش و لحنش مثل ایشونه اما من بهش نمی‌گم کپی چون صحبت‌های ایشون رو پلی نکردم که از روش بنویسم. نه حقیقی و نه ذهنی. یه موقعی دیده بودم هنگام نوشتن طبعا به داشته‌هایی که تا اون موقع یاد گرفته بودم رجوع کردم. به نظرم چیزی که درسته و اعتقاد داری رو باید بگی. حالا ممکنه یه جایی از یکی شنیده باشی اما الآن متعلق به تو هستش. قصدم این بود فیلم برای مخاطبین سایت که هنوز ندیدن معرفی شه و یه علاقه‌ای به سینمای کلاسیک ایجاد شه. همین. به شخصه به سری مقالات سینما به روایت هیچکاک هم زیاد به چشم نقد نگاه نمی‌کنم. بیشتر شبیه یه نیم نگاه کوچیک می‌مونه

      پاسخ
  2. پویا می‌گوید:
    قبل 4 سال

    شاید سخت باشه ولی بالسترو هم گناه کاره . اصلا تو دنیای هیچکاک بیگانهی در کار نیست همه گناه کارن

    پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پربحث‌ترین‌های هفته

بهترین انیمیشن های تاریخ سینما | 88 انیمیشن برتر جهان

بهترین انیمیشن های تاریخ سینما | 88 انیمیشن برتر جهان

۲۳ مرداد ۱۴۰۳
چرا باید انیمه سبد میوه (2019) را ببینیم؟

چرا باید انیمه سبد میوه (2019) را ببینیم؟

۱۲ شهریور ۱۴۰۰
چرا باید انیمه مدفن کرم های شب تاب را ببینیم؟

چرا باید انیمه مدفن کرم های شب تاب را ببینیم؟

۱۲ دی ۱۳۹۹

درباره ما

پی‌اس‌ارنا یکی از رسانه‌های محبوب و تاثیرگذار فارسی زبان سرگرمی‌های قصه‌محور است که در حوزه‌های بازی‌های ویدیویی، انیمه و انیمیشن، سینما، تلویزیون و ادبیات به صورت جدی فعالیت می‌کند.
رسانه پی‌اس‌ارنا به عنوان تنها رسانه کاملا مستقل حوزه سرگرمی کشور، کار خود را از سال 1396 شروع کرد و در تلاش است تا به جمع تاثیرگذارترین رسانه‌های فارسی زبان دنیا بپیوندد.

  • درباره ما
  • تبلیغات
  • تماس با ما

کلیه حقوق برای پی‌اس ارنا محفوظ است.

بدون نتیجه
مشاهده تمام نتایج
  • بازی
    • اخبار بازی
    • اخبار فناوری
    • مقاله بازی
    • نقد بازی
    • راهنمای بازی
    • لیست بازی
    • معرفی بازی
    • تاریخچه
    • مصاحبه
  • سینما
    • اخبار سینما و تلویزیون
    • لیست فیلم
    • خواندنی‌های سینما
    • نقد فیلم
  • تلویزیون
    • مقالات سریال
    • نقد سریال
    • معرفی سریال
    • لیست سریال
  • انیمه و انیمیشن
    • خواندنی‌های انیمیشن
    • معرفی انیمه و انیمیشن
    • لیست انیمه و انیمیشن
    • نقد انیمه و انیمیشن
    • اخبار انیمیشن
  • ادبیات
    • اخبار کتاب
    • پیشنهاد کتاب
    • خواندنی ‌های کتاب
    • لیست کتاب

کلیه حقوق برای پی‌اس ارنا محفوظ است.

وارد ناحیه کاربری خود شوید

رمز عبور را فراموش کرده اید؟

فرم های زیر را برای ثبت نام پر کنید

تمام فیلدها مورد نیاز است. ورود به سیستم

رمز عبور خود را بازیابی کنید

لطفا نام کاربری یا آدرس ایمیل خود را برای بازنشانی رمز عبور خود وارد کنید.

ورود به سیستم