به تازگی به پایان فصل سوم سریال جنجالی شبکهی اینترنتی Hulu، The Handmaid’s Tale، رسیدهایم و به نظر میرسد که وضعیت پخش این سریال در حالت حساسی قرار دارد. استقبال خوب منتقدان از یک طرف و تعداد بینندگان نه چندان چشمگیر از طرفی دیگر آیندهی سریال The Handmaid’s Tale را در هالهای از ابهام فرو بردهاند. البته این سریال از همین الان برای چهارمین فصل تایید شده است؛ اما اگر میخواهد برای مدتی طولانی دوام آورد، باید از الگوی سریال Orange is the New Black شبکهی اینترنتی Netflix پیروی کند.
فصل سوم سریال The Handmaid’s Tale داستان June Osborne را ادامه داده و پای خود را فراتر از رمان مشهور مارگارت آتوود میگذارد. این فصل با وجود درخشش چشمنواز و لذتبخش بازیگران، علیالخصوص Elisabeth Moss، از منظر داستانی مشکلاتی داشت که آن را در جایگاهی پایینتر از دو فصل نخست آن قرار میدهند.
سریالهای The Handmaid’s Tale و Orange is the New Black آثاری کاملا متفاوت هستند که البته به مسائلی مشابه چون قدرت، سوء استفاده و مرد سالاری میپردازند. با وجود تفاوتهای این دو اثر، The Handmaid’s Tale میتواند درسهای آموزندهای از Orange is the New Black بگیرد. هر دوی این سریالها بر اساس کتابهایی مشهور ساخته شدهاند و به قهرمانانی پیچیده میپردازند. June و Piper در ظاهر شباهتهایی دارند، هر دوی آنها گذشتهی خوبی داشتهاند. این دو شخصیت شباهت دیگری با یکدیگر ندارند اما قرار دادن هر کدام از آنها در سریالهایشان مشکلساز است.
سریال Orange is the New Black به عنوان داستان Piper Chapman آغاز شد و این مسئله با توجه به منبع الهام آن که زندگینامهی خودنگاشتهی Piper Kerman است، کاملا منطقیست. فصل اول این سریال نتفلیکس بسیار خوب بود اما مشخص کرد که شخصیت Piper به خودی خود جذابیت چندانی ندارد. جرمها، روابط و مشکلات او مقدمهای مناسب برای آشنایی با زندان لیچفیلد بودند، اما در مقابل مشکلات و تراژدیهای دیگر شخصیتها حرف چندانی برای گفتن نداشتند. هر چقدر این سریال بر شخصیت Piper تمرکز بیشتری میکرد، این مشکل واضحتر و برجستهتر میشد.
سریال The Handmaid’s Tale وضعیتی کاملا مشابه ندارد و شاید بتوان بزرگترین دلیل آن را قدرت خالص بازیگری Elisabeth Moss دانست که در طول این سه فصل خود را به عنوان یکی از بهترین بازیگران سینما و تلویزیون مدرن اثبات کرده است. اما از منظر داستانگویی، شخصیت June بسیار فراتر از نمونهی کاغذی خود رفته و از سطح فصل نخست فاصلهی زیادی دارد. داستان این شخصیت ادامه پیدا کرده، اما به هیچ وجه بهتر از گذشته نیست. از طرفی دیگر، تمرکز نویسندگان بر شخصیت June به حدی زیاد بوده که دیگر شخصیتهای سریال در حاشیه فرو رفته و به خوبی مورد پرداخت قرار نگرفتهاند. در این سریال بازیگران با استعداد فراوانی وجود دارند و ندادن فرصت درخشیدن به آنها، تصمیمی نابخشودنی است. فصل دوم سریال The Handmaid’s Tale تلاشی خوب در راستای ساخت دنیای خود کرد، اما وسواس فراوان سازندگان سریال با معرفی June به عنوان قهرمان خود، منجر به ضربه خوردن دیگر شخصیتهای این اثر شده است.
اگر نشانهای بر بهبود وضعیت سریال وجود داشته باشد، سرانجام Orange is the New Black است. این سریال به تدریج متوجه این مشکل خود شد و سپس توانست تمرکز خود را بر مجموعهای از شخصیتهای جذاب خود تقسیم کرده و داستانی بهتر را، هم در مورد Piper و هم در مورد دنیای خود بگوید. این تغییر از فصل دوم این سریال آغاز شد و برخی از شخصیتهای آن بلوغی جذاب و قابل توجه پیدا کردند. در فصول سوم و چهارم این سریال نیز میتوان با اطمینان Piper را یکی از زندانیان و نه مهمترین شخصیت آن، دانست.
البته ساده انگارانه است که تمامی موفقیت این سریال را بر این تغییر جهت نویسندگان بنهیم و از مهارت نویسندگی و شجاعت، برقراری تعادلی خوب بین کمدی و درام و بسیاری موارد دیگر چشمپوشی کنیم، اما باید آن را یکی از بزرگترین دلایل جذابیت سریال Orange is the New Black و خصوصا توانایی آن در رسیدن به فصل هفتم بدانیم. سازندگان این سریال با استفادهای هوشمندانه از فلشبکها داستان شخصیتهای مختلف را بیان کرده و دنیایی خاص و منحصر به فرد را خلق کردند. بسیاری از شخصیتهای این سریال فلشبکها و داستانهای مخصوص به خود را داشته و Piper برا هیچکدام از آنها، از منظر اهمیت داستانی، برتری ندارد. تعداد شخصیتهای سریال به قدری زیاد بود که نویسندگان زمینهی داستانگویی فراوانی داشتند. کمتر سریالی را با این حجم بالا از شخصیتهای جذاب که خوب پرداخت شدهاند میتوان یافت و OitNB را باید گل سرسبد آنها بدانیم.
البته سریال The Handmaid’s Tale تاکنون تلاشهایی در این راستا کرده است که با استقبال متوسطی روبرو شدهاند. در فصل دوم سریال به میزان قابل توجهی به کولونیها و کانادا میپردازد، اما این بخشها همچنان از اهمیت کمتری نسبت به June و داستان او برخوردار بوده و همگی به نحوی به او بازمیگردند. این تمرکز دقیق بر این شخصیت در فصل نخست منطقی بود و جواب میداد اما آن زمان تنها صحبت از تبدیل یک رمان به یک فصل سریال تلویزیونی بود. این المان به احساس تنهایی و ناامیدیای که به مشخصهی سریال The Handmaid’s Tale تبدیل شده است، دامن میزد. اما هنگامی که سازندگان این اثر تصمیم گرفتند پای خود را فراتر از منبع اقتباس خود بگذارند، باید به گسترش دنیا و پرداختن به دیگر المانهای آن نیز میپرداختند.
این مسئله به این معنی نیست که June باید از سریال خارج شود. هر چه نباشد، این شخصیت همچنان جذابیتهای خود را دارد و Elisabeth Moss نیز بازیگری عالی و با استعدادی انکار ناپذیر است. اما این اثر باید نشان دهد که بدون این شخصیت و بازیگر اصلی خود نیز میتواند دوام آورد. Emily را میتوان یکی از جذابترین شخصیتهای سریال دانست که با وجود حضور نسبتا کم خود توانسته محبوبیت خوبی در نزد طرفداران به دست آورد؛ Serena Joy نیز از پیچیدهترین المانهای سریال است که البته بخش زیادی از داستانش با June پیوند خورده است. سازندگان سریال همچنین سعی کردند به گذشتهی شخصیت Aunt Lydia نیز بپردازند، اما شرمگین و پشیمان شدن از داشتن احساسات انسانی تنها بر یک بعدی بودن این شخصیت افزود و او را میتوان یکی از بزرگترین شکستهای نویسندگان سریال The Handmaid’s Tale به حساب آورد.
از طرفی، این شکست، دشواریِ رسیدن به سطح نویسندگی سریال OitNB را نشان داده و بر ارزشمند بودن دستاورد آن اثر میافزاید. اما این به معنی بیاستعداد بودن سازندگان و ستارگان سریال The Handmaid’s Tale، چه در پشت و چه در مقابل دوربین، نیست. این سریال شخصیتهای قدرتمند و جذابی چون Emily، Moira، Serena Joy و Janine دارد و برای رسیدن به موفقیت باید به در خطوط داستانی خود به آنها نقشی فعالتر و مهمتر دهد. کشور Gilead یک زندان بزرگ است و بسیاری از افراد ساکن آن نه برای فرار، بلکه برای بقا تلاش میکنند. سریال The Handmaid’s Tale باید از مسیر پیموده شده توسط OitNB درس گیرد تا بتواند به اثری ماندگار و البته طولانی بدل گردد.