چند دههای است که نیاز مبرم سینما به فیلمهای ابر قهرمانی تیتر بسیاری از رسانههاست. حتی مولفینی که ادعا میکنند فیلمهای ابرقهرمانی در حال تخریب سینما هستند و بارها در کنار این مسئله ذکر کردهاند که فیلمهای ابرقهرمانی هرچقدر هم بد ساخت و یا هر میزانی خوش ساخت باشند به بقای این صنعت کمک خواهند کرد. مسئلهی ما بررسی صدق و صحت این امر نیست چرا که هم از موضوعیت متن به دور خواهد بود و هم آنکه اشخاص دقیقتر و کارآمدتری برای بررسی این مسئله وجود دارند. طبیعتا سهامداران کمپانیهایی چون دیزنی و یا برادران وارنر، نقشه راه معین و تحلیلگران زبردستتری برای بررسی چنین ابعادی از فیلم Wonder Woman 1984 دارند؛ اما با اینحال مسئلهای که مطرح میشود آن است که آیا همه چیز ثروت است؟! اگر فرض کنیم کمپانیهایی مثل وارنر و یا دیزنی آنقدر سرمایه دارند که دیگری نیازی به رشد آن نداشته باشند و از دید دیگری به این مسئله نگاه کنیم، آنوقت چه اتفاقی رخ میدهد؟ طبیعی است که دنیا برخلاف فیلمهای ابرقهرمانی (حداقل فیلمهای ابرقهرمانی دی سی) به 0 و 1 ، سیاه و سفید خلاصه نشده است. هرچیزی که سود ندهد لزوما بد نیست و هرچیزی هم که سود بدهد و بیننده داشته باشد لزوما به بقای خودش ادامه نخواهد داد. اما تفکر در تمام این مسائل ما را به یک سوال نهایی میرساند: بقای فیلم Wonder Woman 1984 و سری زن شگفت انگیز به چه چیز وابسته است؟! مگر نه آنکه دو دههی اخیر سلطهی بی چون و چرای ابرقهرمانهای مارول دخل ابرقهرمانهای دی سی را آورده است؟ پس حماقت پشت پرده برای تولیداتی چون زن شگفت انگیز 1984 از کجا نشئت میگیرد؟
در نیمهی ابتدایی قرن بیست و یکم هستیم و شاهد تغییرات بنیادینی در بسیاری از صنعتهای مهم دنیا هستیم. ویدئو گیم، سینما و تلویزیون از سه سودده ترین مدیاهای جهان هستند که به گفتهی بسیاری تا همین چند وقت پیش فقط توسط مردها اداره میشدهاند و حالا با گذشت یک قرن از سینما و کمتر از پنجاه سال از قدمت بازیهای رایانهای، زنها بر صدد دستیابی به جایگاه مناسبشان در این تجارتهای سودده برآمدهاند. زنانی که در پرستیژی ابرقهرمانانه تبدیل به قهرمانهای کوچک دیگر زنان دنیا میشوند تا آنها هم بتوانند بفهمند حقی از این زندگی دارند و هرکاری که دلشان بخواد را میتوانند انجام دهند. اما آیا این همان ابر قهرمانی است که ما نیاز داریم؟! قهرمانانی که از عواطف انسانی فقط شعارهایش را بلدند و طرق پرفکت نبودن را بلد نیستند. هیچ وقت نمیدانستند شکست چه معنی دارد ، زشت بودن چه معنی دارد و فقط یاد گرفتهاند جنگجو و بهترین باشند. اما حدس بزنید چه اتفاقی قرار است بیفتد؟ درست است! دنیا فقط جای انسانهای بینقص، زیبا و جنگجو نیست. دنیا همان جایی است که فیلمهای ابرقهرمانی دوست ندارند نشانش دهند : افسرده، آلوده، با قهرمانهایی که اغلب اوقات دلشان نمیخواهد دنیا را نجات دهند بلکه فقط دلشان میخواهد از شرش خلاص شوند! آخرین اقتباس از کامیک بوکهای دی سی بیشتر شبیه به قصهای کودکانه میماند با این تفاوت که چند سالی دیر این قصه در حال نقل شدنش است. در ادامه با نقد فیلم Wonder Woman 1984 با پی اس ارنا همراه باشید.
دیستوپیای دروغین
همانطور که از نام فیلم Wonder Woman 1984 پیداست، فیلم دست به برداشت آزادی از کتاب شهیر جورج اورول زده است، با این تفاوت که فقط توانسته به پوستهی آن دست پیدا کند. همانطور که ممکن است بدانید داستان 1984 راجع به دیسوتوپیایی است که به مرور ترک برمیدارد و کارکنان و شهروندانش دچار شک میشوند. شهروندانی که کوچکترین کارهایشان تحت نظر حکومت مرکزیشان است و حتی حق داشتن تفکری منفی نسبت به دولت خود را ندارند. با تمامی استعارههای سیاسی و اجتماعی این کتاب به کمونیسم و آزادی تفکر با اینحال چیزی که در این اثر مرکز توجه قرار میگیرد شیوهی روایت و پویایی بیحد و حصر در شخصیت پردازی در نثر جورج اورول است که چشم نوازی میکند. آثار بسیار زیادی تحت تاثیر جورج اورول نوشته و ساخته شدهاند. از بازی بایوشاک کن لواین، اینساید استدیوی پلیدد تا آینه سیاه چارلی بروکر و ماتریکس خواهران واچفسکی، هر فیلم دیستوپیایی که فکرش را بکنید، هر کدام در نهایت چیزی از 1984 وام گرفتهاند. 1984 زیبا اما در عین حال ساده به بیان قصهاش پرداخته است به قدری ساده که ممکن است موجب غلط اندازی مخاطبهایش به ساده بودنش بشود. آثاری که دارای سهل ممتنع هستند (ساده به هنگام خواندن و پیچیده به هنگام نگارش) اساسا چون شمشیری دو لبه کار میکنند به این دلیل که آنقدر ساده هستند تا توسط عموم مردم فهمیده شوند اما این تاثیر برای هر قشر و سلیقهای دارای مراحل متفاوتی است. سهل ممتنع همانقدر که در بیان میتواند تاثیرگذار و هیجان انگیز در قبال مخاطبش عمل کند از طرفی هم برای همان مخاطبینی که سوژهی آن داستان بودهاند میتواند دستمایهای برای ژستهای روشنفکری ریاکارانه قرار بگیرد.
اولین قدم اشتباه فیلم Wonder Woman 1984 از همان نام و لو دادن سوژهاش آغاز میشود، یعنی به جای آنکه به سیر معمول فیلمهای ابرقهرمانی صرف ادامه دهد، تصمیم میگیرد در وهلهی اول خودش را جدی بگیرد و بعد از آن تصمیم میگیرد هوشمندانه بنظر برسد. فیلمهای ابرقهرمانی زیادی هستند که با استفاده از ساختار روایی درست توانستهاند مرز بین قهرمان و ابرقهرمان را تا حدی کمرنگ کنند تا جایی که به جز لباسهای مبدل در ساختار توصیفی قهرمان خبری از ابرقهرمان افسانهای نیست. ابرقهرمان به درجهای خاص از انسانیت تقلیل مییابد که دیگر قادر نیست تفاوت میان خوب و بد، تاریک و روشن و سیاه و سفید را ببیند. قهرمانی که هرچند نسبت به جامعهاش هشیار است، نسبت به آن دل میسوزاند و برای آن فداکاری میکند اما ژست روشنفکری برای خودش نمیسازد و سعی در فروش ایدهاش به مخاطب ندارد. فیلم Wonder Woman 1984 پتی جنکینز درست در خلاف چنین مسیری حرکت میکنند.
پرنس داینا ابرقهرمانی است غیر انسانی که در هیچ کدام از کشمکشهایش از این جایگاه انسانی پایین کشیده نمیشود. حتی هنگامی که توسط سنگ جادو و بازگشت استیو ترور با بازی کریس پاین (Chris Pine) قدرتهایش کاسته میشوند شمایل انسانی به خودش نمیگیرد. پتانسیلهای گوناگونی برای کنشی که منجر به انسانی شدنهای واکنشهای قهرمان یا ابرقهرمان بشود وجود دارد اما هیچگاه تبدیل به موقعیت نخواهد شد. ژستهایی که میگیرد در حد و اندازهی شخصیتش نیست و همین باعث میشود تا چالشهای موجود برای او نیز به ورطهی پوچی بیفتند. به کشمکشی که برای پرنس داینا به هنگام بازپس گرفتن آرزویش از سنگ جادو دقت کنیم متوجه نقصی در آن خواهیم شد که در شخصیت او هیچ نقصانی ایجاد نمیکند. او نه هرگز شک میکند که میتواند تا آخر عمرش تبدیل به انسان شود و نه حتی این راه برایش قابل دسترسی است.
ابرقهرمان جنکینز با تمام زور بازویش به قدرتهای ماورایی برای نجات دنیا نیاز دارد و این قهرمانی نیست که کسی بخواهد باورش کند یا اهمیتی برایش قائل شود. از طرفی فیلم ایدهی مثلا هوشمندانهاش را با ترکیب با ایدهی کلیشهای غول چراغ جادو (اینجا سنگ جادو) وارد پیچیدگی بیفایدهای میکند که هم منطق روایی داستان را بهم میریزد و هم آنکه پیچیدگیش را در خدمت داستان خود قرار نمیهد. در نبرد نهایی پرنسس داینا و مکسول لُرد ( با بازی پدرو پاسکال) که خودش را تبدیل به سنگ جادو کرده است و میتواند آرزوی هرکسی را در قبال عزیزترین داراییش برآورده کند ابتدا اصل اول لمس کردن سنگ به هنگام آرزو کردن زیر پا گذاشته میشود و سپس در مقابلهاش با واندر وومن اصل دیگر که بازپس گرفتن آرزو است از ناکجا سردرمیآورد. از این دست موقعیتها که برای فرار نویسنده از بن بست ایجاد شده است در فیلمنامه آنقدر زیاد هست که در نهایت آن را تبدیل به بریده جراید شلختهای بکند که قهرمانی زن در مرکز آن است.
در افتتاحیهی فیلم Wonder Woman 1984 کودکی پرنس داینا را میبینیم که پرنسس داینای کودک برای برنده شدن در مسابقهای دست به تقلب میزند و به همین دلیل از پیروزی در آن مسابقه بازمیماند هرچند که از ابتدا تا انتهای مسیر اولین نفر باقی میماند. این رویکردیاست که حتی سازندگان فیلم برای پیشبرد فیلمنامه استفاده کردهاند، یعنی استفاده از منابع و المانهای خارج از داستان هنگام بروز بن بست در ادامهی داستان و حتی ایجاد موقعیتهای هیجانانگیز و درگیریهای مهم. برای مثال هنگامی که پرنسس داینا متوجه میشود به خاطر زنده کردن استیو در حال از دست دادن نیروهای ماوراییاش است نه به این نکته اشاره میشود که چنین قابلیتی برای بازپس گیری آرزوها وجود دارد و نه این حربه برای چنین موقعیتی از اصل جذاب است چرا که قهرمان برای بازپس گیری آرزویش لازم نیست هیچ بهای اضافهای پرداخت کند.
نویسنده با اضافه کردن بازپرداخت برای خطای قهرمان به سادگی قادر بود تا بعدی انسانیتر به داینا و عشق نافرجامش به استیو نیز بیفزاید. از طرفی هم مکسول لُرد که آنقدرها هم بنظر شخصیت منفی به چشم نمیآید بعد از تمام اتفاقاتی که در دنیا رقم میزند در کسری از ثانیه آرزویش را پس میگیرد و بازهم بدون پرداخت هیچ بهایی به زندگی سابق خود باز میگردد. حتی در افتتاحیهی فیلم نیز پرنسس داینای کوچک برای تقلب کردن در مسیر مسابقه از پیروزی در آن بازماند اما در اصل ماجرا نه تنها پرنسس داینا با امدادی غیبی توانست دنیا را نجات دهد بلکه نگرشش نسبت به همه چیز به یک بار نیز تغییر پیدا کرد. درست مثل مکسول لُرد که بعد از نطق سانتیمانتال پرنسس داینا راجع به نجات بشریت و بازپس گرفتن آرزوها به یک بار هرآنچه که از شخصیت پردازی یک لا قبایش را شناختیم زیرپا میگذارد و تبدیل به آدم دیگری میشود.
با اینحال، تمام این نواقص در مقابل بزرگترین آن رنگ خواهند باخت وقتی که در انتهای فیلم میفهمیم پرنسس داینا برای تاثیرگذاری روی دیگر آدمهای کرهی زمین از همان سلاح و حربهای استفاده میکند که مکسول لرد برای متقاعد کردنشان به آرزو کردن استفاده میکرد. در چنین موقعیتی در سال 2020 که آمریکا در بهبوحهی مهمترین رخدادهای سیاسیش میان حزب دمکرات و جمهوریخواه است این پلات توویست سهوا استعارهای طنز آمیز از موقعیت کنونی آمریکا در جهان را بازنمایی میکند. ابرقهرمانی تحمیل شده برای بازپس گیری آرزوهای مردم و اجبارشان به قبولِ زندگی که شاید واقعا هم نمیخواهند، درست به همان روشی که ضدقهرمان بقیه را مجاب کرده بود تا او را بپذیرند.
ابرقهرمان بیگانه
فیلم Wonder Woman 1984 در ادامهی دیگر فیلمهای دی سی از نظر کیفی و فنی همچنان در رتبهی ضعیفترین آنها قرار میگیرد به شکلی که گویی تیم اجرایی پروژه هیچ درکی نسبت به فیزیک حرکت و وزن ندارند. از حرکتهای سریع داینا گرفته تا پرواز کردن و موشن بلورهای اشتباه پس زمینه گرفته تا جاماندن پردههای سبز در رفلکشن عینکها و اجسام بازتاب دهنده همگی نشان از درک پایین پتی جنکینز نسبت به مدیریت پروژههای بلاک باستر هستند. پتی جنکینز را پیش از واندروومنهایش با فیلم هیولا با بازی شارلیز ترون به خاطر داریم و طبیعی است که یک کارگردان به فیلمهایی با سبک و سیاق مستقل نتواند از پس پروژههای بلاک باستری بربیاید. پیشتر هم جیمز کامرون از نکات فنی و هنری شمارهی اول این فیلم ایرادات مهمی گرفت که در نهایت به سکسیت بودنش ختم پیدا کرد و گفتههایش تبدیل به مارکتینگ مفیدی برای فروش فیلم شده بود. اما در نهایت چشم انسان قادر به تشخیص اشتباهات ناشیانهی فیزیکی و حرکتی تمامی اجزای صحنه خواهد شد.
مسئله در چنین فیلمهایی تنها به باورپذیری صرف ختم نمیشود که البته در دستیابی به همین مهم هم نتوانسته دست پیدا کند اما با اینحال مهمتر آن است که قواعد فیزیکی و حرکتی همه چیز (حتی دوربین) با قواعد روایی داستان همخوانی داشته باشند. کافیاست صحنهی کوتاهی از پرواز کردن نئو در دنیای متریکس یا ببر خیزان،اژدهای پنهان ( به کارگردانی انگ لی) را با صحنهی پرواز کردن پرنسس داینا قیاس کرد تا متوجه شویم کجای کار ایراد دارد. حتی اگر چنین رفرنسهایی موجود نباشند فیلم در خودش هم از لحاظ فنی به مشکل برمیخورد. به سکانس پرواز کردن استیو و داینا داخل جت رجوع کنیم، حرکت پس زمینه متفاوتتر از آن چیزی است که پرنسس داینا در حال دویدن یا پرواز کردن بنظر میرسد. تمامی این اشکالات در نهایت به انسجام فرمی اثر لطمه وارد کرده و باعث فاصله انداختن میان مخاطب و حقیقت سینمایی فیلم خواهد شد.
از طرفی نیز کوریوگرافی حرکات و موقعیتها همچنان به دلیل ضعف فیلمنامه زیر سایهی اشکالات پر رنگ و شعارهای مختلف مینشیند. سکانسی که داینا به دنبال مکسول لرد است و چند کودک روبرویشان در حال بازی هستند آنقدر گل درشت بی معنی و بدون هدف طراحی شده است که حتی خندهدار هم نمینمایاند. در وهلهی اول آن کودکها اصلا نیازی به نجات داده شدن نداشتند چون مکسول لرد حتی نیتی برای زیرگرفتنشان نداشت. حرکتی که داینا در قبال نجات دادنشان کرد از قضا جانشان را بیشتر و بدتر به خطر انداخت و تنها به صرف آنکه تیم سازنده بتواند پز آزادی ابرقهرمانی آمریکایی گونش را به بچههای مثلا بادیه نشین بدهد دست به چنین عملی زدهاند. در وهلهی دوم هم اگر مکسول لرد قرار بود آن بچهها را زیر بگیرد پس با اضافه شدن پرنسس داینا به جمع بچهها خودش را هم تبدیل به هدف راحتی کرد تا ضدقهرمان راحتتر به کارش فائق بیاید که درنهایت میبینیم چنین اتفاقی نمیافتد و ماشینها مسیرشان را عوض میکنند. بدین ترتیب میتوان کلیدیترین درگیریهای فیزیکی فیلم را یک به یک زیر سوال ببریم و همچنان دلیل منطقی برای رخ دادنشان نیز پیدا نکنیم. ابرقهرمان در سری فیلمهای واندروومن تا حد و اندازهی زیادی بازهم به حال و روز آمریکا در سال ۲۰۲۰ شباهت دارد که مدام خودش را به دام میاندازد تا قهرمان جلوه کند در حالی که خودش بیشتر از هرکس دیگری نیاز به نجات داده شدن دارد. با اینکار مرتبا خودش و دیگران را در معرض زحمتها و خطرهایی میاندازد که هرگز به بهایش نمیارزد.
خبر ساخته شدن سومین فیلم از واندروومن توسط پتی جنکینز چند روز بیشتر نیست که بیرون آمده است اما با اینحال فکر نمیکنم صرف وجود کارگردان زن و المان زنانه باعث نمیشود که یک ابرقهرمان زن، ابرقهرمان خاص و ویژهای باشد. حداقل نه دسته از آنهایی که در پی انکار و ساختن فانتزیهای کودکانه هستند. اولین قدم درست برای دی سی میتواند درک درست ابعاد انسانی یک شخصیت به دور از جنسیت باشد. برای ساخت آن نیز نیازمند عواملی انسانی که کارشان را خوب بلد هستند. تا زمانی که خشت اول حذف کردن عواطف و احساسات انسانی از یک فیلم است نه قهرمانی ساخته خواهد شد و نه داستانی شکل خواهد گرفت تا حتی بتواند سرلوحهای برای دختران نسل بعدی باشد. دخترانی که فیلم Wonder Woman 1984 تربیت خواهد کرد (اگر بتواند هرگز کسی را تربیت کند!) قرار نیست شخصیتی دورتر از باربارا مینروا باشند. خجالت زده، شرمسار، شاید باهوش اما همیشه در حسرت زیباییهایی که خودشان ندارند. انسانهایی به دور از خود که نه آرزو کردن بلدند و نه وقتی آرزوهایشان برآورده شد ظرفیت استفاده از آن را خواهند داشت. در نهایت تبدیل به هیولاهایی میشوند که حتی بلد نیستند از داشتههایشان چطور استفاده کنند و همیشه نیازمند نجات داده شدن خواهند ماند.
The Review
فیلم Wonder Woman 1984
دومین فیلم از مجموعهی واندروومن از اولین شمارهاش هم عقبگردهای بیشتری دارد و تنها یک نام روشنفکرانه را با خودش یدک میکشد. نه ابرقهرمان دوست داشتنی دارد و نه داستان معقولی که بتوان از آن لذت برد. تنها نقطهی روشنش درس عبرتهاییست که برای کارگردانانی پس از جنکینز باقی میماند و نه بیشتر
ممنون بابت نقد خوب و بجای شما
میشه فیلم annihilation ساخته الکس گارلند رو هم نقد کنید