کتاب چراغها را من خاموش می کنم اثر زویا پیرزاد است. در حقیقت این رمان اولین کتاب بلند زویا پیرزاد بود که توانست در مدت زمان کوتاهی طرفداران زیادی را کسب کند. این کتاب تا به امروز توانسته به چاپ 100 برسد.
در این کتاب با خانوادهای ارمنی در دههی 40 شمسی همراه میشویم که به علت شغل پدر خانواده در شرکت نفت مجبور به نقل مکان از تهران به آبادان شدهاند. کل این کتاب از زبان و دید کلاریس، مادر این خانواده روایت شده است، در این خانواده سه فرزند وجود دارد پسر بزرگ به نام آرمن که پانزده ساله است و تازه با حس زیبای عشق آشنا شده است و همچنین دوقلوهای دختر به نامهای آرمینه و آرسینه. در حقیقت در همان صفحات ابتدایی موضوع متوجه خواهید شد که شخصیت کلاریس خود را فراموش کرده و فقط به دنبال دل مشغولیهای دو فرزندش و یا همسرش هست. هر چقدر که با این داستان همراه میشویم میبینیم کلاریس از این که شبیه کسی شده که خود واقعیاش نیست بسیار عصبانی و پریشان است و به دنبال پیدا کردن دوباره خودش است. این کتاب در مورد افرادی است که در میان روزمرگیها، زنانگی و نیازهایی که کلاریس دارد را درک نکردند.
کتاب چراغها را من خاموش می کنم کتاب در مورد زنانه است و تمام عواطفی که زنان در طول زندگی مشترک و مادر شدن تجربه میکنند در این کتاب با یک قلم شیوا و زیبا به تصویر کشیده شده است.
شاید بتوان گفت مشکلاتی که در این کتاب بیان شده مخصوص به کشور یا فرهنگ خاصی نیست بلکه مشکل همهی مادران و همسرانی است که دیگر برای خود وقتی نمیگذارند و کم کم نه تنها از یاد خودشان بلکه از یاد تمام افراد خانواده نیز میروند. همین درد مشترک باعث شده تا کتاب «چراغها را من خاموش می کنم» به زبانهای آلمانی، ترکی، یونانی، چینی، فرانسوی، انگلیسی و نروژی ترجمه شود. همچنین این کتاب توانسته در سال 1380 عنوان بهترین رمان را از بنیاد هوشنگ گلشیری دریافت کند.
تمام آثار زویا پیرزاد دارای ویژگیهای مشترکاند. که این ویژگیها در کتاب چراغها را من خاموش می کنم نیز دیده میشود. این ویژگیها عبارتند از:
توصیفات دقیق: شاید بتوان بهترین نویسنده ایرانی که به جزئیات توجه ویژهای داشت، صادق هدایت دانست. البته زویا پیرزاد نیز در این موضوع چیزی از هدایت کم ندارد. به این جمله دقت کنید:
چراغ راهرو را روشن کرد و رفت طرف اتاق خوابها. از چمدانهای فلزی خبری نبود اما فیل خرطوم شکسته هنوز بود. در اتاق امیلی باز بود.روی زمین ورق پارههای مچالهی نت دیدم،با یک قیچی و تکه پارههای پارچهای سفید.
با خواندن این جملات دیگر نیازی به تصور کردن نیست، پیرزاد به زیبایی به جزئیات پرداخته است که فقط کافی است چشمهایتان را ببندید تا حس کنید شما هم با کلاریس در آن اتاق حضور دارید.

طنزپردازی: هرچند در این کتاب با داستانی خندهدار روبه رو نیستیم اما روحیهی طنزی که در جای جای کتاب وجود دارد به خواننده حس خوبی القا میکند. در جایی از کتاب میخوانیم:
میدانستم که آلیس حالش خوب نیست.چرایش را هم میدانستم. هفتهی پیش یکی از پرستارهای ارمنی بیمارستان شرکت نفت که زیر دست خواهرم کار میکرد و آلیس معتقد بود «زشتتر و دهاتیتر از این دختر خدا نیافریده» با پزشکی ارمنی ازدواج کرده بود که آلیس بارها با لبخندی محو و خیره به جایی نامعلوم دربارهاش گفته بود «خوشتیپترین و با شعورترین مردی که تا حالا دیدهام.»
همان طور که میبینید در این کتاب با یک طنز شیرین نیز روبرو خواهیم شد.
- نمایشی کردن داستان: نویسنده این کتاب به دنبال این است که با استفاده از کلمات بتوانند برای خواننده تئاتری را ترتیب دهد به همین دلیل در جایی از داستان میخوانیم:
آرتوش روزنامه را انداخت روی میز و ایستاد. کش و قوس آمد و خمیازه کشید. «چراغ ها را تو خاموش میکنی یا من»؟ روزنامه افتاد زمین.نگاهش کردم.
کتاب چراغها را من خاموش می کنم، یکی از رمانهای معاصر تحسین شده به زبان فارسی است که موفق میشود تا دنیای روزمره یک شخصیت زن را به زیبایی هرچه تمامتر به تصویر بکشد. پیرزاد با نثر شیوا و روایت دوست داشتنی، یکی از رمانهای خوب و خواندنی فارسی را برای مخاطبان به ارمغان آورده است. این کتاب خواندنی توسط نشر چشمه در ایران منتشر شده است.
ممنون از اطلاعات خوبتون. چرا نسخه فارسی و انگلیسیش عنوانای متفاوت دارن؟