والهالا سرای عظیم مردگان است که اودین، خدای خدایان و پدر تمامی موجودات، دروازههای آن را برای کسی که او را لایق همنشینی خود بداند، میگشاید. این سرای عظیم و افسانهای، نه مکانی برای آرمیدن ارواح مردگان، بلکه سرایی است برای جنگیدن، نوشیدن و آماده شدن برای نبردی عظیم که در انتهای زمان سرمیرسد.
«بربلندای یک تپه، زیر آسمانی تیره و سیاه، والهالا با تمام شکوهاش ایستاده است. نیزهها سقفی از سپرهای مندرس و کهنه را بالا نگه داشتهاند. سپرهایی با سطوحی خراشیده و زخم خورده که قطرههای خون در میان فرورفتگیها و برآمدگیهایشان میدرخشد. جادو غیرممکن را ممکن ساخته است. سرای کشته شدگان. باشکوهی غریب و دهشتناک.»
جایی که کلاغها پرواز میکنند – میشل کانر
براساس شعر باستانی Grímnismál – که به معنای سرود کسیاست که کلاهخود برسر دارد- والهالا تالار و سرایی عظیم است که در آزگارد بنا شده است، با سقفی ساخته شده از سپرهای قدیمی، که روی ستونهایی از نیزههای استفاده شده در نبردهای گذشته سوار شدهاند. صندلیهایی از زرههای کهنه دورتادور میزهایی که ضیافتی عظیم و همیشگی را میزبانی میکنند، قرار گرفتهاند. دروازههای والهالا، توسط گرگها محافظ میشود و همیشه، عقابهایی تیزبین برفراز این تالار پرواز میکنند.
والهالا و وایکینگها در رسانه
درست مشخص نیست که چه چیزی آغاز کننده این موج خاص و دوست داشتنی بوده است، اما در سالهای اخیر، بسیاری از مولفان در مدیومهای متفاوت سینما، بازیهای ویدیویی، انیمه و حتی ادبیات، سراغ اساطیر نورس و عصرطلایی وایکینگها در تاریخ اروپا رفتهاند. اساطیری که در وهله اول به علت از میان رفتن بسیاری از منابع و قصههای مربوط به آنها، پیچیدگی و صفتهای مرموز و خداگونه خود را در قصههای مدرن هم حفظ کردهاند. و دورهای تاریخی و مرموز که به علت عدم علاقه چندان مردم نورس به نگاشتن دستآوردهایشان، سوالات بسیاری را برای مورخان به وجود آورده است.
اگر شما هم مثل ما یکی از دنبال کنندگان مدیومهای مختلف سرگرمی در دهه اخیر بودهاید، نامهایی همچون، ثور (Thor)، اودین (Odin)، ازگارد (Asgard) و والهالا (Valhalla) را بارها شنیدهاید. این نامها درست همانند دیگر نامهای اسطورهای برای سالهای طولانی در فرهنگها و آثار متفاوت مورد استفاده قرار گرفتهاند، اما بدون شک توجه ویژه به مردم نورس و اسطورههایشان، در دهه گذشته نسبت به دهههای پیش، چندبرابر شده است. از حضور ثور- خدای رعد – به عنوان یکی از شخصیتهای اصلی دنیای سینمایی مارول در فیلمهای گوناگون این دنیا گرفته، تا سفر دور و دراز کریتوس به سرزمینهای شمالی، مدیوم سرگرمی هم پس از مدتی تمرکز و توجه ویژه به اساطیر یونان باستان، از المپ و ساکنانش دل کنده و حالا به یوتنهایم و ازگارد سفر کرده است.
درسالهای اخیر و با اوج گرفتن علاقه به اساطیر نورس و شاید به علت محبوبیت شخصیت ثور – به لطف کمیکها و دنیای سینمایی مارول – در فرهنگ عمومی، فیلمها و سریالهای بسیاری با محوریت وایکینگها و اسطورههای این مردم مرموز و شگفت انگیز ساخته شدهاست که شاید مهمترین و تاثیرگذارترین این آثار، سریال Vikings باشد. این سریال موفق که توسط شبکه History در حال پخش است برخلاف چیزی که شاید از شبکهای با نام History انتظار برود، مسیر تاریخ را دنبال نکرده و براساس یکی از آثار و افسانههای بهجا مانده از دوران وایکینگها که ماجرای سلحشوریهای پادشاهی [احتمالا غیرواقعی] به نام رگنار لاثبروک (Ragnar Lodbrok) را روایت میکند، ساخته شده است. سریالی که وایکینگها را مردمی جنگجو، قدرتمند و نه آنچنان متفاوت و وحشی به تصویر میکشد، مردمی که برای خدایانشان و همچنین مرگی با شرافت و سفر به والهالا احترام ویژهای قائلاند.
موفقیت سریال Vikings باعث شد تا دیگر سازندهها هم با رویکردهایی متفاوت سراغ وایکینگها و ماجراهای این مردم در حدفاصل میان قرون 8 تا 12 بروند تا آثار متفاوتی با محوریت وایکینگها شکل بگیرد، اما سریال The Last Kingdom، برخلاف سریال Vikings به روایت یک افسانه نپرداخته و ماجرای کشمکشهای میان مستعمرههای دین (Dane) – ساکسونها مردم نورس را با این نام میشناختند – و پادشاهی Wessex را، که تنها پادشاهی باقی مانده در جزیره انگلستان بود، روایت میکند. این سریال با دقت تاریخی مثال زدنی و تحسین برانگیزی ساخته شده و برای پرداختن به سبک زندگی و منابع دینی مردم نورس، اشاراتی به باورهای اسطورهای آنها مثل اودین، ثور و والهالا میکند.
علاوه بر سینما و تلویزیون، اسطورههای نورس و سبک زندگی وایکینگها یکی از مهمترین منابع الهام برای عناوین بزرگی در صنعت بازیهای ویدیویی بوده است که بدون شک مهمترین آنها، سفر عجیب و احساسی کریتوس (Kratos)، پروتاگونیست سری بازی God of War به نورس است. نسخه ریبوت شده سری God Of War که به سادگی و با نام بازی God of War در سال 2018 برای پلی استیشن 4 منتشر شد، ماجرای کریتوس را روایت میکند، که پس از قتلعام اهالی المپ (خدایان اسطورهای یونان باستان) و پرت کردن خودش از صخرهای بلند، حالا به قلمرو خدایانی متفاوت رسیده و باید با چالشهای جدیدی رو به رو شود. به لطف ذوق و خلاقیت نویسندگان این بازی، مخاطب در طول سفر کریتوس به قلمروهای مختلف گیتی نورس سر میزد، با موجودات متفاوتی دیدار میکند و هرچه بیشتر با دنیای مرموز و عجیب اساطیر نورس آشنا میشود. داستان بازی God of War حول محور نبرد میان ایزیر و وانیر (که درمورد آنها توضیح خواهیم داد) نوشته شده و به رخدادهای قبل از وقوع رگنراک و نبردنهایی اودین و همراهانش که در والهالا ساکن هستند، میپردازد. با این حال باید به این موضوع توجه کرد که منابعی دقیق از روایتها و رخدادهای میان خدایان اسطورههای نورس – برخلاف یونان – وجود ندارد، به همین دلیل نویسندگان بازی God of War با استفاده از پی و ساختار محکمی که این اسطورههای باستانی در فرهنگ عمومی نهادینه کرده بودند، داستانی متفاوت اما جذاب را روایت میکنند. بازی God of War پس از نابود کردن همه خدایان – بخوانید روایت همه قصههای ممکناش – در دنیای اساطیر یونان، حالا برای قتل عام اسطورههای عجیبتر، قدرتمندتر و مرموزتر نورس قدم برداشته است.
درمیان بازیهای ساخته شده با محوریت وایکینگها، میتوان به بازی The Elder Scrolls V: Skyrim هم اشاره کرد؛ عنوانی که جایگاهی متفاوت در جامعه گیمرها دارد. پنجمین نسخه از سری The Elder Scrolls داستانش را در سرزمین یخزده و زمستانی Skyrim روایت میکند که نوردها (Nords) ساکنان اصلی آن هستند و ارلهای (منسب و جایگاهی در میان مردم نورس) مختلف برآن حکومت میکنند. بازی Skyrim برخلاف بازی God of War در دنیای اسطورهای نورس رخ نمیدهد و برخلاف سریالهای نامبرده، ماجرایی تاریخی و برگرفته از اشعارحماسی را روایت نمیکند، بلکه آداب و رسوم، و سبک زندگی مردم نورس را برای ساخت اتمسفر و فضای خاص بازی مورد استفاده قرار میدهد. در این بازی – با وجود نامگذاری گاهی واقعی نژادها – همه چیز در گستره قوانین ژانر فانتزی رخ میدهد و به همین دلیل، وایکینگهای داستان هم مشکلاتی جدی با حملات مدام اژدهایان باستانی دارند و ازین رو، اژدهازاده که قهرمانی وعده داده شده در پیشگوییهای باستانی است، باید برای نجات مردم این سرزمین بهپا خیزد.
در نهایت، عنوانی که شاید بتوان معرفی شدن آن را دلیل اصلی نگارش چنین مطلبی بدانیم، آخرین و جدیدترین بازیای است که به وایکینگها و مردم نورس پرداخته. با این همه، بازی Assassin’s Creed Valhalla برخلاف بازی God of War و بازی Skyrim نه داستانی جدید برپایه اساطیر نورس است و نه دنیایی فانتزی با حضور مردمی شبیه به وایکینگها. استودیو یوبیسافت مونترال با رویکرد همیشگی سری، اینبار قصد داد تا داستان منحصر به فرد Assassinsها را در دوره عصر طلایی وایکینگها و در بحبوحه کشمکشهای میان مستعمرههای وایکینگها (دینها) و پادشاه آلفرد روایت کند. دورهای از تاریخ که پیشتر در سریال The Last Kingdom به تصویر کشیده شده است.
با این حال، اتمسفر و داستان متفاوت سری بازی Assassin’s Creed همیشه روایتی منحصربهفرد و متفاوت از تاریخ را در مقابل مخاطب قرار میدهد که نمیتوان نظیرش را در سریالهای تلویزیونی یافت، علاوه بر این، برخلاف سریال The Last Kingdom بازی Assassin’s Creed Valhalla مخاطبش را در قرن 9 میلادی و در نقش یکی از رهبران وایکینگها نروژی (و نه دانمارکی) به انگلستان فرستاده است تا نه تنها با آلفرد و پادشاهی کوچک وسکس مبارزه کنند، بلکه سکونتگاه مردمشان را هم گسترش داده و رفاه آنها را در سرزمین جدید تامین کنند.
با این همه، نامگذاری این بازی و همچنین اشاره به اودین در اولین تریلر منتشر شده از آن، میتواند نشان دهنده وجود درونمایهها و یا اشاراتی به اساطیر نورس، مخصوصا والهالا و جایگاه تقریبا ابدی جنگاوران کشته شده، در داستان ایور (Eivor)، پروتاگونیست بازی باشد.
گیتی نورس
والهالا، یا سرای مردگان، تالاری است که در آزگارد واقع شده است، اما زندهها حق ورود به آن را ندارند. برای درک دقیق ماهیت و مکان این تالار، باید در ابتدا جهان و گیتی اساطیر نورس را توضیح بدهیم. دنیای عظیم نورس، متفاوت از آنچیزی است که ما تصور میکنیم. در مرکز گیتی، درخت عظیم زندگی، ایگدراسیل (Yggdrasil) وجود دارد که 9 قلمرو در شاخهها و ریشههایش گسترده شدهاند. در متون به جا مانده از نورس قدیم، 9 قلمرو به طور دقیق مشخص شدهاند.
والهالا، یا سرای مردگان، تالاری است که در آزگارد واقع شده، اما زندهها حق ورود به آن را ندارند.
ازگارد (Asgard) قلمرو خدایان ایزیر
ازگارد قلمرو خدایان ایزیر است که از نظر روحانی، مکانی در آسمان تلقی میشود. ایزیر قبلیهای از خدایان اسکاندیناویاند که جنگاوران و صنعتگرانی نمونه بودهاند. اودین، ثور، بالدر، تیر و میمیر از ایزدان قوم ایزیرند.
قلمرو ازگارد روی شاخههای ایگدراسیل قرار گرفته و گویی در مکانی بالاتر از میدگارد واقع شده است. با این حال، به وسیله پلی رنگین کمانی به نام بایفراست (Bifrost) با میدگارد در ارتباط است. کلمه گارد در نام این قلمرو، به مفهوم حصار و تمدن اشاره دارد. این قلمرو میزبان خدایان زنده ایزیر است، با این حال، به نظر میرسد که تالار والهالا مکانی در ازگارد باشد.
میدگارد (Midgard) قلمرو انسانها و تمدن بشر
میدگارد به معنای «میان حصار» ، مفهومی است که در کنار مفهوم تمدن قرار میگیرد. در نورس قدیم، میدگارد تنها قلمرویی است که موجودات فانی قادر به دیدنش هستند و انسانها در آن زندگی میکنند. نام میدگارد به دو معنای متفاوت اشاره دارد، در ابتدا اینکه این قلمرو در مرکز جهان و درخت ایگدراسیل قرار دارد و معنای بعدی احتمالا به محاصره شدن این قلمرو توسط، سرزمینهای بیحاصل و یخزده یوتنهایم اشاره میکند.
این مفهوم احتمالا به محاصره شدن قارهها توسط اقیانوسها اشاره دارد. ژرمنهای باستان، بر این باور بودند که یورمونگند (Jörmungandr) – مار عظیمی که فرزند لوکی است – در میان آبهای اقیانوس که ژرمنها آن را بخشی از یوتنهایم تصور میکردند، زندگی میکند و با پیچیدن به دور میدگارد این قلمرو را به طور کامل محاصره کرده است. همچنین آیگیر (Aegir) و رن (Ran) دو غول بزرگ که به دریانوردان حمله میکنند و آنها را به دنیای مردگان میبرند، در اطراف میدگارد و در اعمال اقیانوس در کنار یورمونگند زندگی میکنند.
زمانی که خدایان در حال خلق جهان بودند، غول بزرگ ایمیر (Ymir) را به قتل رساندند و بخشهایی از جهان را به کمک بدن او ساختند، برای مراقبت از میدگارد و انسانها از خطر حمله غولهای یوتنهایم، ایزیر با ابروهای ایمیر دیواری عظیم میان این دو قلمرو خلق کردند تا مفهوم بیرون حصار (utangard) و داخل حصار (innangard) که مفهومی مهم در اساطیر ژرمنهای باستان است شکل بگیرد. این مفهوم به جایگاه میدگارد در نگرش روان-جغرافیایی ژرمنهای باستان و مفهوم تقابل تمدن و هرج و مرج اشاره دارد، که توضیح میدهد میدگارد یا سرزمین انسانها، در جایگاهی میان ازگارد که مکانی قانونمند و متمدن است و یوتنهایم (سرزمین غولها) که مکانی بیقانون و پرهرج و مرج است، قرار گرفته است و همانند موقعیت جغرافیاییاش، از نظر تمدن و قانون هم در جایگاهی میان ازگارد و یوتنهام قرار گرفته است.
واناهایم (VANAHEIM) قلمرو خدایان وانیر
واناهایم محل زندگی قبلیهای دیگر از خدایان است که با نام وانیر شناخته میشوند، این دسته از خدایان برخلاف ایزیر، قدرتهای جادویی فراوانی داشتند و ارتباطی دوستانه با طبیعت برقرار میکردند. فریا (FREYA) که بنا به عقیده برخی از محققان همان فریگ (Frigg) همسر اودین است ، از قبیله وانیر بود که پس از پایان جنگ میان ایزیر و وانیر به عنوان گروگان به ازگارد فرستاده شد تا صلح میان دوقبیله خدایا پایدار بماند. با این حال فریا در نهایت به یکی از وفادارترین یاران اودین بدل شد. بنا به برخی از منابع او مادر بالدر (Baldur)، برادر ناتنی ثور است.
یوتنهایم (JOTUNHEIM) قلمرو یوتن (غولها)
یوتنهایم قملرویی وسیع و پرهرج و مرج است که غولها در آن زندگی میکنند، غولها نیرویی طبیعی و قدیمیتر از ایزیر هستند و به عنوان نمادی از بینظمی و دوری از تمدن، وحشت و جادوهای سیاه شناخته میشوند.
نیفیلهایم (NIFLHEIM) قلمرو یخ
این قلمرو مبدا تاریکی، مه، سرما و یخ است، افسانههای میگویند که وقتی سرمای نیفلهایم در مغاک گینونگاگاپ (ginnungagap) با آتش موسپلهایم درهم آمیخت، ایمیر، غول بزرگ یخی زاده شد.
موسپلهایم (MUSPELHEIM) قلمرو آتش و جایگاه سرتر (Surt)
قلمرو اتش و گرما که نقشی مهم در فرایند آفرینش و آخرالزمان نورس ایفا میکند، سرتر غول عظیم سرخ که در زمان وقوع رگنراک با شمشیر آتشین دنیا را میسوزاند در موسپلهایم زندگی میکند.
الفهایم (ALFHEIM) قلمرو الفهای روشنایی
الفهایم قلمرو الفهای روشنایی است که زیباتر از خورشید توصیف شدهاند، بنابراین دور از ذهن نیست که این قلمرو را مکانی زیبا و نورانی تصور کنیم. در برخی از منابع گفته شده که فریا، ملکه این قلمرو است. با این حال با توجه به اینکه فریا بخشی از عمرش را در واناهایم و بخش دیگر را در ازگارد گذراند، این فرضیه چندان درست به نظر نمیرسد.
نیدولیر (NIDAVELLIR) یا سوارتالفهایم (SVARTALFHEIM) قلمرو دوارفها
هردو نام این قلمرو در نسخههای مختلف منابع یافت میشود، نیدولیر به معنای سرزمین پست و یا سرزمینهای تاریک است، درحالی که سوارتالفهایم به سرزمین الفهای تاریک اشاره دارد. در برخی از منابع دوارفها به عنوان الفهای تاریک شناخته میشوند. موجوداتی که در معادن هزارتو مانندشان زندگی میکنند.
هل (HEL) دنیای مردگان
هل یا هلهایم دنیای مردگانی است که درست در مقابل والهالا قرار میگیرد، کسانی که در نبرد و با شجاعت کشته نشوند به هل میروند، قملرویی که ربالنوع هل، دختر لوکی که نیمی از بدنش مانند مردگان فاسد شده، ملکه آن است، مکانی تاریک و ترسناک که عذابی ابدی به همراه دارد.
جهانبینی اساطیر نورس، علاوه بر تقسیم کردن گیتی به 9 قلمرو مختلف، در تمامی روایتها و قصههایش، در سایه وقایعی عظیم و بزرگ قرار میگیرد. وقایعی که رخ دادن آنها از ابتدا وعده داده شده بود. رگنراک یا رستاخیز خدایان، مجموعهای از وقایع و بلاهاست که پس از مرگ بالدر آغاز میشوند و سرنوشت پایانی خدایان را رقم میزنند. اودین، تیر (Tyr)، ثور (Thor)، هایمدال (Heimdallr) و فریر (Freyr) طی نبردی عظیم با فنریر و یورمونگند که به رهبری لوکی به نبرد اودین رفتهاند، کشته شده و جهان در اقیانوسی عظیم غرق میشود. پس از این واقعه، دو انسان با نامهای لیف (Lif) و لیفراسیل (Lifprasil) زنده خواهند ماند و پس از فروکش کردن طوفان، زندگی را در جهان از سر میگیرند.
وقایع رگنراک با مرگ بالدور و فرستاده شدن او به هل، آغاز میشوند، این درحالی است که لوکی با سفر کردن و معاشرت با غولها، صاحب فرزندانی عجیب شده که هریک در وقایع رگنراک نقشی مهم دارند. فنریر (Fenrir)، گرگ عظیمی که به نبرد با اودین میرود، یورمونگندر، مارعظیمی که به دور دنیای پیچیده و در نبرد رگنراک در مقابل ثور میایستد و البته هل (hel)، ملکه دنیای مردگان از فرزندان لوکی هستند. پس از آغاز رگنراک، سرتر، غولی آتشین با شمشیری عظیم از اقامتگاهش در موسپلهایم خارج شده و آزگارد و جهان را به آتش میکشد.
زندگی پس از مرگ
زندگی پس از مرگ در نورس قدیم، مفهومی متفاوت و منحصربهفرد است، به علت وقوع پیشبینی شده رگنراک، زندگی و مرگ در اساطیر نورس، مفهومی متفاوت یافتهاند. در واقع، اودین به واسطه والکیریها میتواند بهترین جنگجویان کشته شده در نبردها را انتخاب کرده و از رفتن آنها به دنیای مردگان جلوگیری کرده؛ تا با برپایی ضیافتی در والهالا این جنگجویان را برای نبرد رگنراک آماده کند. با این حال، مفهوم مرگ، به معنای نیستی و نابود شدن، برای مبارزان و خدایان در رنگنراک رخ میدهد، این درحالی است که مرگ بالدر در رگنراک رخ نداده اما بازهم خدایان توانایی بازگرداندن او را ندارند(زیرا هل شرطی غیرممکن برای برگرداندن بالدر تعیین میکند). به معنای دقیقتر به علت پیچیدگی و عدم وجود سیستمی مشخص در منابع، نمیتوان درک درست و خط مشخصی میان مرگ و زندگی، و علتهای فرستاده شدن به والهالا یا هل یافت. با این حال میتوان گفت که نوع مردن است که تعیین کننده نوع زندگی پس از مرگ برای یک وایکنیگ است. در مفهوم ساده و به دور از پیچیدگیهای متون باستانی، مشخص است کسانی که در آرامش و خارج از نبرد و یا به مرگ طبیعی مردهاند، به هل – دنیای مردگان – میروند. اما در مقابل، کسانی که در نبرد و به وسیله سلاح کشته شدهاند، انسانهایی خوب تلقی شده و شانس زندگی در کنار خدایان را کسب میکنند.
با این همه، کاملا مشخص است که برخی از کشتهشدگان به والهالا، تالار مردگان اودین میروند، درحالی که برخی دیگر به فولکونگ (FOLKVANG) – سرزمین مردم – فرستاده میشوند که به عنوان سرای فریا شناخته میشود. متون باستانی معیاری برای مشخص کردن اینکه چه کسی به والهالا و چه کسی به فولکونگ میرود، ارائه نمیکنند. با اینحال به نظر میرسد که مهمانان سرای فریا، میتوانند در کنار او باشند و به عیش در کنار بانوی وانیر بپردازند.
اودین بزرگترین و کهنترینِ ایزیر و حاکم بر همه چیز است، اگرچه دیگر خدایان نیز قدرتی شگرفت دارند، همگی چون کودکانی در مقابل پدر، در پیشگاه اودین زانو میزنند. فریگ (در بعضی منابع فریا) همسر اوست که سرنوشت همه مردان را ازبر است اما لب نمیگشاید، چنانکه اودین به لوکی میگوید:«تو مجنون و دیوانهای لوکی؛ چرا سکوت نمیکنی لوکی؟ آگاهم که فریگ سرنوشت همه را دانسته، اما هیچگاه به زبان نمیآورد».
اودین را پدرهمه میخوانند، چرا که او پدرهمه خدایان است. او را پدرکشتهشدگان هم نام نهادهاند، چراکه هرکس در نبرد جان باخته باشد را به فرزندخواندگی برمیگزیند. آنها را در والهالا و وینگوف جای میدهد و اینهریار نام مینهد. او را خدای دارزده، خدای زندانیان، خدای کشتیها نامیدهاند و او خودش را با نامهای بسیاری میخواند.
ادا – انتونی فالکس
ساکنان والهالا که شخص اودین پدر همه، آنها را انتخاب کرده و توسط والکیری به والهالا وارد میشوند، اینهریار (einherjar)- به معنای همراه و یار – نام میگیرند، مردان و زنانی جنگجو که پس از مرگ، اجازه ورود به تالار اودین را کسب کرده و روزگاری را میگذرانند که آرزوی هر وایکینگی است. اینهریار در طول روز باهم مبارزه میکنند و دست به اعمال شجاعانهای میزنند و در انتهای روز، شاهد التیام زخمهایشان هستند و سلامتیشان را برای نبردی جدید بازیافته میبینند. جوانی، طراوت و زور بازوی هیچکس در والهالا از میان نمیرود و همه، در سلامتی کامل باقی میمانند.
اما نبردهای طولانی جنگجویان را گرسنه میکند و هیچ ضیافتی در ازگارد، بدون وجود سرایمنیر (Saehrimnir) ممکن نیست. سرایمنیر گرازی افسانهای است که هرروز از مرگ بازمیگردد تا کشته شده و غذای ایزیر (خدایان ازگارد) و اینهریار را تامین کند. آشپز اعظم ازگارد، اندریمنیر (Andhrímnir) وظیفه سلاخی و تهیه غذا از گوشت این گراز را برعهده دارد، او گوشت را در دیگی بزرگ به نام الدریمنیر (Eldhrímnir) پخته و برای ضیافت آماده میکند. در روز بعد، سرایمنیر به زندگی برگشته و آشپز دوباره این گراز را برای تهیه غذا سلاخی میکند.
در کنار خوراک لذیذی که اندریمنیر از گوشت گراز تهیه میکند، ساکنان والهالا و جنگجویانی که لیاقت شرکت در ضیافت اودین را دارند، نوشیدنی گوارایی را در کنار غذایشان مینوشند، این نوشیدنی گوارا همیشه از پستانهای بز افسانهای، هایرون (Heidrun) سرازیر است.
برفراز تالار والهالا، درختی روییده که لارار (Læraðr) نام دارد. هایرون، بز افسانهای نورس، از شاخههای این درخت تغذیه میکند تا بتواند نوشیدنی بهشتی اینهریار را تهیه کند. در کنار هایرون، گوزنی به نام ایکثیرنیر (Eikþyrnir) روی درخت زندگی میکند و به واسطه خوردن شاخههای درخت زنده میماند، از نوک شاخهای ایکثیرنیر، مایعی جاری است که به چشمه بزرگ ورگلمیر (Hvergelmir) میریزد. این چشمه عظیم که حتی ارزشمندتر از شیر هایرون تلقی میشود، سرچشمه بسیاری از رودخانههای مهم در 9 قلمرو جهان است و علاوه بر این، ریشههای درخت زندگی، ایگدراسیل (Yggdrasill) را که جهان روی آن پابرجا مانده آبیاری میکند.
روح جنگجویان کشته شده در نبرد که به ضیافت اودین در والهالا دعوت شدهاند، علاوه بر جنگیدن و خوردن، همراهانی به نام والکیری دارند، موجوداتی زیبا، قدرتمند و جنگجو که در کنار اینهریار به عیش میپردازند. اما ضیافت عظیم اودین، پدر همه، تا ابد پایدار نیست و زندگی پر از خوشی و لذت جنگجویان برای همیشه ادامه ندارد. در حقیقت اودین که فریبکارترین خدایان است بهترین جنگجویان تمام دوران را در والهالا گردهم جمع میکند، جنگجویانی که غذایی بینظیر و نوشیدنیای گوارا مینوشتند و تمام روز به نبرد میپردازند تا در نبرد آخرالزمان، رگنراک (Ragnarok) به اودین، یاری برسانند. نبردی که سرنوشت آن از پیش مقدر شده است. گرگی عظیم به نام فنریر که در حقیقت، یکی از فرزندان لوکی – دوست اودین و خدای نیرنگ و حقهبازی – است، در نبرد رگنراک اودین و تمام اینهریار را شکست داده و به قتل میرساند.
چه کسانی به والهالا میروند؟
Prose Edda مجموعهای از اشعار است که توسط محققی به نام اسنوری استرلوسن (Snorri Sturluson)، براساس دانستههای شخصیاش و همچنین اشعاری قدیمیتر به نام Poetic Edda نگاشته شده است. این مجموعه قدیمی مهمترین منبع اطلاعات در رابطه با زندگی پس از مرگ و والهالا به شمار میرود. همانطور که قبلا گفته شد طبق Prose Edda کسانی که در نبرد کشته میشوند، به والهالا میروند و در مقابل، افرادی که براثر بیماری و یا کهولت سن میمیرند، به هل فرستاده میشوند. با این همه، به نظر میرسد که توضیح ساده و مرز مشخص میان کسانی که به والهالا یا هل میروند، صرفا اختراع استرلوسن بوده است. چرا که بسیاری از افسانهها نظر او را رد میکنند.
مثلا در داستان سوگ بالدر (Baldur)، لوکی با حیله و فریب، موفق میشود، بالدر فرزند اودین و فریگ (یا فریا) را به وسیله یکی از خدایان نابینا به اسم هودر (Hodr) به قتل برساند. در این داستان، با اینکه بالدر با بیرحمی و به وسیله یک سلاح به قتل رسیده، به هل فرستاده میشود و برادرش هرموند (Hermod) برای بازگرداندن او تلاش میکند، اما هل شرطی غیرممکن را در مقابل هودر قرار میدهد؛ که تمام موجودات گیتی برای بالدر عزاداری و گریه کنند. علاوه بر داستان بالدر، مثالهای دیگری وجود دارند که باعث میشوند، مشخص کردن کسانی که به والهالا میروند سختتر باشد.
با اینحال، نمیتوان گفت که استرلوسن نظری کاملا اشتباه داشته است، چرا که با توجه به هدف اصلی رفتن ارواح به والهالا، منطقی به نظر میرسد که اودین، جنگجویانی قدرتمند را انتخاب کرده و به وسیله والکیری به والهالا میآورده است. قهرمانان، جنگجویا قدرتمند، فرمانرواها و کسانی که میتوانستند در نبرد رگنراک و مقابله با فنریر به او کمک کنند. همچین کسانی که در متون نورس قدیم به والهالا فرستاده میشوند، معمولا افراد مهم جامعه، طبقه اشراف و جنگویان با شرافت هستند و حرفی از مردم معمولی به میان نمیآید.
والهالا کجاست؟
محکمترین مدرک در رابطه با محل اصلی والهالا، شعر باستانی Grímnismál است که درآن، والهالا تالاری واقع در قلعه آسمانی ازگارد توصیف شده است. با این حال برخی از منابع نشان میدهند که بسیاری براین عقیده بودند که والهالا، در حقیقت بخشی از دنیای زیرین است.
همانطور که پیشتر توضیح داده شد، نبرد همیشگی ساکنان والهالا، یکی از صفات اصلی این مکان به شمار میرود. در نوشتههای محقق و تاریخنگار دانمارکی ساکسو ژراماتیکوس (Saxo Grammaticus)، پادشاه باستانی دانمارک، هدینگوس (Hadingus) محلی اینچنینی را در دنیای زیرین یافته بود. علاوه براین به نظر میرسد که نام کهن والهالا «Valhöll» به معنای سرای کشتهشدگان، با «Valhallr» به معنای سنگ کشتهشدگان ارتباطی مستقیم داشته باشد. مکانی با سنگها و تپههایی خاص در جنوب سوئد که تصور میشد مردگان در آنجا ساکن هستند.
بنابراین به هیچ عنوان نمیتوان مطمئن بود که وایکینگهای واقعی، در رابطه با مکان اصلی والهالا چطور فکر میکردند و یا چه موضوعی مشخص کننده رستگاری آنها بودهاست. با این همه میتوانیم مطمئن باشیم که نبرد و جنگیدن، شجاعت و درنهایت کشته شدن در مسیر اهداف، یکی از بزرگترین آرزوهای هر وایکینگ بوده است. چرا که باورهای پگانی و اساطیر نورس، دلاوری و جنگاوری را امری با ارزش تلقی میکردهاند.
من متولد سال۶۱ه.ش هستم. الان ۳۸سالمه. بیشتر اطلاعات و ورودیهای ذهنیم رو در دوران بچگیم یا از خانواده میگرفتم یا توی هیات های عزاداری و یا کتابها وقتی که بزرگتر میشدم.
خواه ناخواه خدارو الله میشناسم که در عرش مستقر شده و بهشت و جهنم داره و ۱۴ نفر از پاکان که مورد اعتمادش هستند در عرشش حاضرند و جنگجویانی که در راه الله کشته میشوند و شهید نام دارند در عرش با او هستند. زنده اند و روزی میخورند عین زنده ها و کلی چیزهای دیگه که خودتون میدونید
نسلهای امروزی خواه ناخواه با چه واژه هایی مغزهاشون اشنا میشه
بجای الله اودین
بجای عرش والهالا
و بجای هرچیزی جایگزینی دارند
این همون جابجایی فرهنگها نیست؟
تهاجم فرهنگی نیست؟ بخدا من نه معلم پرورشی ام ?نه اصلا اون مدل آدمی هستم ولی اولینبار که توی سریال وایکینگ اینارو شنیدم برام جالب بود ، بعد توی اونجرز یا انتقامجویان شنیدم، بعد توی مدمکس و خلاصه دیدم بعد از چندتا فیلم و سریال چنان بگوشم اشنا شدن که انگار از بچگی میشناختمشون و جزو اعتقاداتم یودن.
مراقب خودمون و مکنونات قلبیمون باشیم و حواسمون باشه چه اتفاقی داره میفته برای قلب و روح و ذهن خودمون.
من متوجه نمیشم که اساطیر و افسانهها که همیشه و در طول تاریخ، مطلب مورد بحث پژوهشگران و مورخان بودند، چطور میتونه آسیب زننده باشه و جابهجایی فرهنگی؟ درحالی که یک مطلب مهم علمی محسوب میشه و کاربردهای فراوانی در بحثهای فلسفی، اجتماعی، ادبیات و در نهایت سینما و بازیهای ویدیویی داره.
در نهایت این مطلب فقط به منظور آشنایی هرچه بیشتر مخاطب با اساطیر نورس (اسطوره و نه تاریخ یا دین) نگاشته شده و قصدی جز شناساندن مفاهیمی که امروزه در بازیها و فیلمهای زیادی مورد استفاده قرار میگیره نداشته.
از نظرتون متشکرم.
به نظرم نظر ایشون خیلی قابل احترامه و جای تامیل داره.
مرحبا میگم بهتون آقا وحید.
واقعا جای سوال داره که طی چندین سال گذشته، (سوا از بحث اثرگذاری یا بدل شدنشون به اعتقاد که بحث ظریفیه، یا در تضاد بودنشون با اعتقادات ادیان ابراهیمی) چرا اساطیر تمامی فرهنگ ها اینقدر تبلیغ شدن و اینقدر فراگیر شدن، و هیچ نام و اثری از اساطیر ایران، که از قضا بسیار هم غنی ان نیست.
فقط طرح سواله و چیزی رو تایید یا تکذیب نمیکنم.
از طرف دیگه از نویسنده مطلب هم تقاضا میکنم قدری به کامنت آقا وحید فکر کنن. حالا نه شاید به طول وسیع و عمومی حقیقت نداشته باشه، اما پیگیری وجود برخی اساطیر و منشا جغرافیایی اونها در تفکران عوام، بحثی ست بسیار دقیق و حتی علمی.
سپاس
دیدگاهتان بسیار دقیق و آنالیز شده میباشد
فقط این را میدانم سیستمی در دنیا روی کار امده است که نه وابسته به سرزمینی است و نه وابسته به دینی این سیستم اکثر دولت ها و کشورها، از ابر قدرتها گرفته تا ضعیفها را به مانند عروسکهای خیمه شب بازی در دست دارد
دیدگاه اقای وحید برای من مانند یک شوک بود چرا که الان در تاریخ 19 February سال 2023 سریال والهاوا 3 سال بعد از کامنت وحید در حال پخش شدن میباشد حسی که در این سریال به دین ادین پیدا میکنیم بسیار خطرناک و یک نوع مغز شوی مدرن میباشد که با تکرار بسیاری از افراد را در تله خواهد انداخت یک استراتژی جدید بدون جنگ و خون ریزی که خيلی ها از درک ان عاجزند…
جوانان الان اکثرشون هیچ اعتقادی ندارند و این خطرناک است اندکی تفکر…
تهاجم های فرهنگی که به کل دنیا میشود بخشی از سم مهلکی است که سیستم قصد خوراندن ان را به تمامی ملتهای دنیا دارد تهاجم های مانند فرهنگ برهنگی و بی بند و باری و نابودی بنیان خانواده ها… و تا حدی هم به پیروزی نزدیک شده است
همه چیز بهم ربط دارد از قیمت نفت و دلار گرفته تا سریال وایکینگها حتی همچنین بازیگرانی که در هالیوود روح خود را میفروشند…
یعنی جوری دارن علیه خدا میجنگن که نگو
افسانه یا داستان خوبه اما اینها دارند این تخیلات رو ثابت میکنند که واقعیت خدا نیست جوکه بزرگترین خداشون اودین چشمش کوره و کچل په چه بدبخت خدایی که هم کچل و هم کور
بدبخت اروپایی ها فکر میکردیم گول نمیخورن نه والله ساده ترین مردم ها این اروپایی هستند هرچیزی خواستن بهشون دادند . فیلم واکینگ ها چنان دین مسیحیت بسخره میگیرن که نگو
مثل اینکه حواست نیست😂
والهالا و و اودین قبل از اسلام بوده و واقعی ست
زاده تخیلات غربی نیست که اینطوری نتیجه میگیری
والهالا اعتقادات وایکینگ ها بوده
وایکینگ ها تخیلات نیستند جزوی از تاریخند
اعتقاداتشونم قبل اسلام بوده پس نمیشه نتجیه که گرفتی رو گرفت
داداش اینا اساطیره ها. و اساطیر لزوما حقیقی نیستن. این پیش نیاز رو پاس کن بعد اظهار فضل کن.
نمیخواستم نظر بدم ولی این کامنتو دیدم نتونستم😐
کسی نگفت واکینگا تخیلین و وجود نداشتن
همه میدونن واکینگا واقعیت داشتن، همونطور ک سرخ پوستا ک بومیای امریکا محسوب میشن وجود داشتن
ولی اینکه هرچی قبل اسلام بوده پس یعنی واقعیه.. بنظر خودت واقعا منطقیه؟ 😐
اوکی قدیم بعضیام فک میکردن با دور اتیش چرخیدنم بارون میاد
بعد خدا اومد گفت اگر چیزی میخواید از من درخواست
الان حرف تو دقیقا عین اینه بیایم بگیم، نه قدمت این مثلا برمیگرده ب 1000 سال پیش قران برمیگرده ب 800 سال پیش، چون این از قبل بوده پس خدا دروغ میگه ما باید دور اتیش بچرخیم تا بارون بیاد
من واااقعا همچین چیزی از حرف شما برداشت کردم:|
ینی چی قبل اسلام بوده واقعیه؟ واااقعا میخوای بگی همچین چیزی منطقیه؟
پس خدایی ک خودش این جهانو ساخته نمیدونه چی وجود داره چی نداره دیگه درسته؟
اگه اینجوری فک میکنی من دیگه حرفی ندارم
با کمال احترام ولی این واقعا چیزی نیست ک جای بحث داشته باشه، ینی اصن نیاز ب فک کردن نداره
عین اینه تو ی ماکت میسازی، بعد بیای سوپرایز شی بگی عه دریاچه هم داره کی اینو ساختم؟ :/
منطقیه واقعا بنظرت؟
نمیدونم چرا فک میکنید اسلامو ما ساختیم ن خدا
چیزی ک قبل اسلام وجود داشته دلیل بر واقعی بودنش نیست
خدا نمیتونست همون اول اسلامو رو زمین نازل کنه وگرنه همه مغازشون هنگ میکرد
خدا اول اجازه داد انسان ب دانسته های مبتدی برای زندگی روی زمین برسه، بعد کم کم دستوراتشو ب زمین فرستاد
اول دین یهود ک الان حضور ذهن ندارم اسم کتابش یادم نمیاد، بعد مسیحیت ینی انجیل ک اومد قبلیو کامل تر کرد، و بعد قرانو ک کامل ترین کتابه رو نازل کرد
تو ب ی بچه 7 ساله میای یهو جدول ضرب کلاس سومو یاد بدی؟ نه، معلومه ک نه
اون بچه مغزش نمیکشه یهو همچین چیزیو یاد بگیره
باید قدم قدم پیش بره
اول کلاس اولو تموم میکنه، بعد دوم، بعد ک رسید سوم جدول ضربو بهش یاد میدن
انسانم دقیقا همینه، خدا کم کم اونو با قوانین جهان و چیزایی ک باید رعایت کنه اشنا کرد، چون اگه همه چیزو یهو میگفت معلوم بود هیچکس بهش عمل نمیکنه چون خیلی مردمو یهویی تحت فشار میزاشت
خدام اینو میدونست
پس قدم ب قدم پیش رفت
اینکه همچین اعتقادی قل اسلام وجود داشته دلیل بر واقعی بودنش نیست
دقیقا چون قبل اسلام بوده و عصر قبل اسلام عصر افسانه ها و بت پرستی اینا بوده، دلیل محکم تری بر واقعی نبودنشه
عزیزای دل این چیزهایی ک میگید همه برداشت شخصیه هیچ زمان نمیشه گفت فلان دین ب فلان دین برتری داره اما از دیدگاه من و بر طبق نتیجه ای ک از کتاب سفر روح نوشته مایکل نیوتن گرفتم برزخ واقعیت داره و روح بعد از مرگ ب اون سرا میره و تحت آموزش قرار میگیره.بهشت و جهنم هم صرفا برای اینه ک کسایی ک گناه میکنن رو بهشون احساس گناه بیشتر بدن درصورتی ک خداوند بخشش و محبته و از همه بیشتر مارو دوست داره .
حالا بعد آموزش روح دوباره در جسم یک انسان دیگه و از نو متولد میشه.
در خصوص این سریال قسمتهای جذابش تفاوت ها و مخصوصا جایگاه زنان در میان وایکینگها بود ک از ارزش بیشتری ب نسبت مسیحیت برخوردار بودن و نشون میده که قوانین قرون وسطایی چطور روح انسانها رو ب تسخیر میکشن و یک جامعه رو نابود میکنن.
پس من سعی میکنم از این به بعد بیشتر گناه کنم چون تاوان نداره
بعدشم از مقاله واقعا لذت بردم کامل بود عکس درخته رو هم سیو کردم خیلی پیچیده و قشنگه
توی همین سریال the last kingdom اینطوری به تصویر کشیده بودن که هرکس تو جنگ یا با سلاح میمرد حتما باید قبل از اینکه بمیره یک سلاح دستش باشه تا بره به والهالا. در غیر این صورت به نیفیلهایم می رفت
چه جالب نمیدونستم که تو این سریالها وجود دارن و یا ثور یکی از این خدایانه!
بسیار مطلب عالی بود من دقیقا دنبال همچین مطلبی بودن که پیداش کردم واقعا تاریخ وایکینگ ها یا اسکاندیناوی ها خیلی لذت بخش است این تاریخ اروپا و بخشی تاریخ کل بشر است و اصلا کاری به دین اسلام نداره و دانستن تاریخ اروپا و جهان لازم و الزامی برای هر کسی است نه وقت دانستن تاریخ ایران باید درایت زمانه تاریخ تمام زمان ها را یاد گرفت
وقتی که این دیدگاه هارا دیدم انگار بچه هفت ساله این ها را نوشته تاریخ اسکاندیناویایی ها ربطی به دین مذهب نداره عتقاد و باورهای هر کس هم مورد احترام است تاریخ نورس جزی از عتقادات و باورهای وایکینگ ها بوده و وایکینگ ها بخشی از تاریخ بشر هستند و به جایی بهشت از واژه والهلا و به جایی فرشته از ولکری استفاده میکردند این به این معنی است که خداوند هر کسی را بر اساس هدفی مشخص بر روی زمین آفریده هر هر کس بخواهد به والهالا بره باید هدف بارزشی داشته باشد ,
ایکاش افکار مردم دنیا مثل تکنولوژی دستخوش تکامل میشد تا شاهد بسته بودن مغزها طی هزاران سال نمی بودیم.