آتش و خون، طعم تلخ بازمانده از خاطرات نفرینشده. جوی خون، جاری از نفرتهای کورکورانه، کودکی گریان، خیره به جنایتی چندین هزارساله و قلبهایی سوخته، ناامید از یافتن آن بهشت وعده داده شده… انیمه «خون آشام در باغ» روایتی شاعرانه و تراژیک از زوجی عاشق است که تلاش دارند با تمام تفاوتها و نیروهای بازدارندهشان، مسیر خود را از جنگ و خونریزی جدا کنند و به جستوجوی آن بهشتی بپردازند که میتوانند در آن آزادانه در کنار یکدیگر زندگی کنند و آواز بخوانند.
امروزه، ساخت انیمههای خون آشامی فزونی یافته و تصمیمگیری برای انتخاب و تماشا کردن هریک از آنها دشوار شده است. چه بسا انیمههای خون آشامی کمیابی میتوانند آنطور که باید فریضه خود را در ژانر وحشت یا درام به طور رضایتبخشی به انجام رسانند. در این میان، اثر جدیدی همچون Vampire in the Garden یا خون آشام در باغ، محصول استودیو ویت در سال 2022، نظرها را به خود جلب میکند؛ اثری که با گرافیک چشمنواز و طرح داستانی کنجکاویبرانگیزش، بدون هیچ هیاهو و ادعای خاصی، متواضعانه شما را به دیدن خود فرا میخواند. در این مقاله تصمیم گرفتیم به نقد و بررسی انیمه 5 قسمتی خون آشام در باغ بپردازیم تا ببینیم آیا این انیمه توانسته است نفس تازهای به ژانر خون آشامی ببخشد؟ با ما همراه باشید.

ریوتارو ماکیهارا (Ryōtarō Makihara) کارگردان، طراح استوریبورد و انیماتوری است که در پروژههای بزرگی همچون سری حمله به تایتان، مانستر، Blood+، سینمایی کیمیاگر تمام فلزی 2005، Ghost in the shell: Stand Alone Complex 2nd GIG و بسیاری انیمههای دیگر به عنوان انیماتور یا طراح استوریبورد همکاری داشته است. اما از آثاری که خود، کارگردانی آن را برعهده داشته است، میتوان به دو سینمایی Hal و The Empire of Corpses و سری اینترنتی (ONA) Neko ga Kureta Marui Shiawase اشاره کرد. انیمه خون آشام در باغ، آخرین اثر او تاکنون است که خودش کارگردانی، نویسندگی و طراحی استوریبورد آن را انجام داده.
ماکیهارا در این پروژه که ایده آن را از سال 2015 در سر میپروراند، برای طراحی شخصیتها به سراغ یکی از افراد بزرگ به نام تتسویا نیشیو (Tetsuya Nishio) میرود؛ کسی که عمدتا برای طراحی شخصیتهایش در سری انیمههای ناروتو و بوروتو شناخته میشود. او همچنین ساخت موسیقی انیمهاش را به دستان متبحر یوشیهیرو ایکه (Yoshihiro Ike)، آهنگساز انیمههای ارگو پروکسی، دورورو، Inuyashiki و غیره، میسپارد و به این صورت ساخت انیمه خون آشام در باغ را آغاز میکند.

بشریت پناهگرفته در آخرین سنگر باقیمانده، پس از شکست در جنگی بزرگ علیه خون آشامها، زمستان سختی را پشت سر میگذارد. اما رهبران، کینهتوزانه در تلاش برای بازپسگیری کنترل بر دنیای ازدسترفتهشان هستند. درون دیوارهای ظالمانه و بلند این ایالت-شهر کوچک که توسط پرتوهای نور از هجوم خون آشامها حفاظت میشود، دختر جوانی به نام مومو (Momo)، شیفته جعبه موسیقی شکستهای میشود که ملودی زیبایی را مینوازد. اما این جعبه موسیقی در دنیای تاریکِ ساختهشده از نفرت و انتقام جایی ندارد، زیرا به دلیل حساسیت بالای شنوایی خون آشامها، نوای موسیقی میتواند آخرین سرپناه بشریت را به باد دهد. به همین دلیل، مومو رویای زندگی آزاد و مملو از موسیقی و رقص را در خواب جستوجو میکند.
چندین فرسنگ آن طرفتر، فینه (Fine) ملکه خون آشامها، خود را در موسیقی و رقص غرق کرده است تا شاید بتواند درد گذشته را تحمل و از رفتن به میدان جنگ خودداری کند. فینه و مومو که هر دو از طرف همنوعان خود، خیانتکار شمرده میشوند، طی یک نبرد وحشیانه با یکدیگر برخورد سرنوشتسازی میکنند. خاطرات پرپرشده، جعبه موسیقی و رویاهای ازدسترفته، قلبهای این دو شخصیت را به یکدیگر نزدیک میسازد و این رابطه ممنوعه، مسیرشان را به سوی جستوجوی آن بهشت افسانهای میگشاید؛ بهشتی که هیچکس آن را به چشم ندیده است!

Vampire in the Garden در روایت خود، الگوی سفر جادهای را پیش میگیرد و از این نظر، ساختاری شبیه به انیمه Vampire Hunter D دارد؛ با این تفاوت که ما در این انیمه از زاویه دید زوج عاشق از چنگال شکارچیان فرار میکنیم، درحالیکه در انیمه شکارچی خون آشام دی، از زاویه دید شکارچیان، زوج عاشق داستان را دنبال میکنیم. با این حال، شباهتهای این دو انیمه تنها در ساختار رواییشان خلاصه نمیشود، بلکه در مضامین و پیام داستانی نیز حرف مشترکی میزنند که آن هم «تلاش برای رهایی از شرایط ظالمانه موجود و رسیدن به آزادی» است. به طور کلی، میتوان فهمید که داستان این انیمه، یک ساختار معمولی را پیش میگیرد و در نهایت نیز چندان حرف تازه و جدیدی برای گفتن ندارد. اما با همه اینها، انیمه خون آشام در باغ نسبت به بسیاری از انیمههای این ژانر برتریاش را حفظ میکند، چراکه با وجود داشتن یک داستان ساده توانسته است به گونهای به شرح روایت خود بپردازد که مخاطب را به تماشای ادامه داستان تشویق کند.
امروزه توجه به یکی از ویژگیهای زیبای تراژیک در زندگی خون آشامها رو به زوال و مرگ تدریجی رفته، که آن هم نبود پرداخت کافی به عمق احساس پوچی و ناامیدی در زندگی جاودانه یک خون آشام است. چیزی که پس از سالها، برای باری دیگر به درستی در این انیمه و در شخصیت فینه به نمایش درمیآید و احیا میشود. به طور کلی، درام و تمرکز عمده داستان بر مفاهیم تاریک و بر احساسات شخصیتها، یکی از مهمترین دلایل کشش مخاطب در طول داستان انیمه محسوب میشود. این مساله با وجود تعداد بسیار کم قسمتهای انیمه تحسینبرانگیز است.
انیمه خون آشام در باغ، به طور هوشمندانهای در سکانسهای احساسی از دیالوگهای محدود استفاده میکند و لحظات حیاتیای را به سکوت اختصاص میدهد تا تماشاگر بتواند با تمام حواسش درگیر حالات چهره و مهارت انیماتورها و طراح کاراکتر در نمایش زیبای احساسات شخصیتها شود و با جاری شدن تدریجی موسیقی در لایههای عمیق روح و جانش، گونههایش مرطوب و قلبش فشرده شود. همچنین، تنها با تغییری جزیی در جنس رابطه عاشقانه داستان، برخلاف سایر انیمههای خون آشامی که عشق دو جنس مخالف را به تصویر میکشند، اینبار مومو و فینه به مثابه زوجی عاشق معرفی میشوند که پیچیدگی و تازگی بیشتری به گسترش این عشق و تماشای سرنوشت آنها بخشیده است.

درنهایت این انیمه با پایانی واقعگرایانه، تاثیر این عشق ناکام را در یاد و خاطره مخاطب جاودان میسازد و تاثیر مخرب باورهای تعصبی و افراطی در سلب آزادی را همچون سیلی محکمی بر صورتهایمان فرود میآورد. این انیمه در انتها، طعنهای زیرپوستی نیز به واقعیت نهفته در بهشت افسانهای میزند و نشان میدهد که چه طور میتوان از این خرافه سوءاستفاده کرد و در حقیقت هیچ بهشت وعدهدادهشدهای وجود ندارد. این انیمه همانند مرثیهای است که برای از دست رفتن رویای رسیدن به بهشت و صلح خوانده شده است و پرپر شدن افرادی را نشان میدهد که خود را برای رسیدن به آن یا حتی امید به آن، فدا میکنند؛ غافل از اینکه به جای جستوجو در اطراف باید آن را در درون خود بیابند و خودشان بهشتشان را بسازند.
با همه این تعاریف، داستان این انیمه نقاط ضعفی هم دارد و نمیتواند برخی اطلاعات کاشتشده در داستان را به مرحله برداشت برساند و به این ترتیب، پرسشهایی بیپاسخ رها میشوند و حتی تناقضاتی به وجود میآیند. به عنوان نمونه در سرزمینهای شمالی روسیه که آلیشیا، مومو و فینه را نجات میدهد و به دهکده ظاهرا صلحآمیز خود وارد میکند، چرا از میان تمام خون آشامهای موجود در آن دهکده، فینه را به عنوان جایگزینی برای تولید برق دهکده انتخاب میکنند؟ یا از طرف دیگر چرا دانشمندِ همکار کوبو، عموی مومو، تلاش داشت تا سریعتر از بقیه، مومو را دستگیر کند و برای اهداف علمی مورداستفاده قرار دهد؟ چرا با وجود قدرت ترمیم خون آشامها و شفا پیدا کردن چندباره فینه پس از شلیک گلولهها، او در سکانس آخر نتوانست آخرین زخم گلوله خود را ترمیم کند؟ یا چرا زمانی که فینه به هیولا تغییر شکل داد و دو بار مومو را گاز گرفت، مومو به خون آشام تبدیل نشد؟
درنهایت نیز انیمه با نمایی عجیب خاتمه مییابد که در آن، مومو بهشت خودش را ساخته و در آن فرزندی از نژاد خون آشام را در آغوش گرفته است. این درحالی است که انیمه تا انتهای داستان با نقد شیوههای غلط همزیستی خون آشامها و انسانها که هرکدام منافع سیاسی-اقتصادی ظالمانه خودشان را دنبال میکردند، هیچ روش کاربردی برای همزیستی مسالمتآمیز این دو نژاد ارائه نمیدهد و تنها به احساسات و اراده متقابل این دو نژاد اکتفا میکند. با وجود اینکه در خود انیمه میبینیم که چه طور این احساس و این حس اراده برای عموی مومو، به شکست منتهی شده است و به تنهایی برای ساختن یک آرمانشهر یا همان بهشت کافی نیست. درست است که کارگردان این انیمه نیز هدفی برای ارائه چنین راهکاری، از همان ابتدا درسر نداشته، اما همین امر باعث شده است تا این انیمه نتواند از جایگاه امن خود فراتر رود و به اثری استثنایی تبدیل شود.

اما در کنار داستان انیمه خون آشام در باغ، اهمیت شخصیتپردازی به حدی است که داستان و تم کلی آن براساس شخصیتهایش شکل گرفته و همین امر کافی است تا با وجود یک داستان ساده، کماکان دل مخاطب را به دست آورد. دو شخصیت اصلی فینه و مومو به عنوان یک خون آشام و یک انسان در این انیمه، شباهتها و تضادهای قابل پیشبینیای با یکدیگر دارند، اما زمان و حوصلهای که این انیمه به نمایش نحوه تقابل این ویژگیها، چالشهای پیشرویشان و مسیری که این دو شخصیت در کنار هم طی میکنند، اختصاص میدهد، آن را شیرین و دوستداشتنی کرده است. زمانبندی درست در نمایش فلاشبکها که به پیچیدگی و اسرارآمیزی شخصیت فینه کمک کرده و بکاستوری تراژیک او، همزمان با بهرهگیری به موقع از عنصر غافلگیری همچون مرگ شوکهکننده دوست مومو، همگی از نقاط عطف دراماتیک این انیمه محسوب میشوند که بار احساسی انیمه را در تمام 5 قسمت به طور متعادلی بالا نگه میدارند و ریتم داستان را از یکنواختی نجات میدهند.
در کنار شخصیتهای اصلی، ما با چندی از شخصیتهای منفی خاکستری روبهرو میشویم که در نقاط حساس داستان، از پیشینه آنها پردهبرداری میشود و متوجه میشویم که چگونه هرکدام از آنها قربانی شرایط موجود بودهاند یا تلاش داشتهاند به نوبه خود کار درست را انجام دهند. بنابراین، تماشای شخصیتهای منفی داستان نیز به اندازه شخصیتهای قهرمان از زیبایی بسیاری برخوردار بود.

به عنوان نمونه، مادر مومو که در فضای مردانه حاکم، مقتدرانه در تلاش برای محافظت از مومو و موفقیت در موقعیت کاریاش بود، آنچنان در وظیفه خود غرق شده بود که تا آخرین لحظه نتوانست احساسات واقعی فرزندش را درک کند و شانسی به پذیرش ریسک همزیستی مسالمتآمیز خون آشامها و انسانها بدهد؛ تماشای نتیجه تلاشهای سرسختانه او که اثر معکوسی بر زندگی مومو میگذاشت و زخمهای عمیقی که به او وارد میکرد، یکی از دردناکترین جنبههای داستان محسوب میشد که میتوان بسیار با آن همذاتپنداری کرد و همین امر سکانس پایانی انیمه را که در آن مومو با سردترین حالت ممکن از مادرش تشکر و سپس او را رها کرد، زیبا میساخت.
در کنار مادر مومو، عموی مومو نیز در ازدواجش با یک خون آشام زیبا، شکست میخورد و با مرگ تلخ معشوقهاش، امیدش را به رویای همزیستی خون آشامها و انسانها از دست میدهد. بنابراین، او به یکی از شکارچیان سرسخت خون آشامها تبدیل میشود و تلاش دارد مومو را از تجربه تلخ مشابه نجات دهد. در چنین شرایطی است که تماشای میزان بهت و ناباوری در چهرهاش و در نهایت، تسلیم شدنش در مقابل تصمیم فینه در نکشتن او، تاثیر بزرگی برجای میگذارد؛ چراکه نوعی حسرت و آرزوی بردلماندهای را زنده میکند که کاش او و معشوقهاش میتوانستند رابطهای به قدرتمندی مومو و فینه داشته باشند و همین حس، باعث میشود که او شانس دوبارهای به این رویای ازدسترفته بدهد و مومو و فینه را به حال خود رها سازد.

شخصیت خاکستری سوم آلگرو (Allegro)، دوست دوران کودکی فینه و خدمتگزار وفادار به اوست که با وجود همه تلاشهایش برای کمک به فینه، باز هم نمیتواند به درستی او را درک کند، اما مصمم به بازگرداندن او به میدان جنگ و پاک کردن گذشته غمانگیز او حتی با اتکا به خشنترین راه موجود است. او در نهایت متوجه میشود که در تمام این مدت نتوانسته است فینه را به خواستههایش برساند و در پایان با همه نفرتی که از مومو دارد، او را نجات میدهد تا مومو بتواند به جای او، فینه را به خواستههایش برساند.
بنابراین، میتوان متوجه شد که هرکدام از این شخصیتهای فرعی با وجود زمان کوتاه انیمه، به رشد قابلتوجهی میرسند و به هریک از آنها به اندازه کافی پرداخته شده است، تا در کنار موسیقی شاهکاری که در تاروپود نماها جاری میشود، مخاطب را اسیر داستان کنند.
موسیقی متن یوشیهیرو ایکه بیشک برگ برنده این انیمه محسوب میشود که بدون آن شاید بار دراماتیک موجود در روابط میان شخصیتها، آنچنان تاثیرگذار نمیشد. یوشیهیرو ایکه توانست برای این انیمه، ملودیای را به نام Oratio Nocturna برای تم اصلی موسیقی تنظیم کند که بسیار بهیادماندنی و تداعیگر رابطه دلنشین مومو و فینه است. فضای ژرف خلقشده به واسطه موسیقی نیز از طرف دیگر به یاری گرافیک درخشان انیمه با آن نورپردازیهای رویاییاش، تکامل پیدا میکند تا بار احساسی داستان را به اوج برساند.

پویانمایی انیمه عملکرد متوسط اما استانداردی را از خود نشان میدهد که در تعداد محدودی از نماها ضعیف شده است، اما بلافاصله جایگاه خود را حفظ میکند. با این حال در برخی از سکانسهای احساسی، نورپردازیهای زیبا، افسار کار را به دست میگیرد و قابهای زیبا و خیرهکنندهای را میآفریند. نمونه این نماها را میتوان در سکانسهای پایانی انیمه به وفور مشاهده کرد: در جاییکه فینه در فرشی از گلهای سپید لیلیوم که نمادی از خلوص، پاکی و عشق و همچنین مراسم خاکسپاری است، دراز کشیده و نفسهای آخر خود را میکشد یا در نمایی که مومو، فینه را در دشتی پر از همان گلها دفن کرده و شروع به آواز خواندن میکند.
به طور کلی انیمه Vampire in the Garden با وجود آنکه در بخش متحرکسازی (انیمیت) و مهمتر از آن در داستانپردازی کمی لنگ میزند و در نهایت حس تکراری به مخاطب میدهد، در سایر بخشها، اعم از شخصیتپردازی، موسیقی، کیفیت بصری و نورپردازی، اثری فوقالعاده تماشایی، گیرا و لذتبخش است. غافلگیریهای بهجا، صحنههای اکشن متعدد و پویا، روابط عاشقانه گرم و دلنشین و بار احساسی و دراماتیک عمیق داستان انیمه، با وجود داشتن تنها 5 قسمت، قابل ستایش است، تا جاییکه میتواند مشابه یک سینمایی 2 ساعته سرگرمکننده و استاندارد به حساب آید. متاسفانه این انیمه از نوآوری و خلاقیت زیادی برخوردار نبود تا بتواند در ژانر خون آشامی، پیشرو باشد یا حرفهای تازهای بزند، اما به عنوان یک اثر متوسط میتواند تماشاگر را با اوج و فرودهای عاطفی بسیاری روبهرو سازد و در چند سکانس اشکش را درآورد. بنابراین، باوجود تمام نقاط ضعفش، حداقل یکبار تماشای آن میتواند روزتان را بسازد.
آیا شما نیز انیمه Vampire in the Garden یا همان خون آشام در باغ را تماشا کردهاید؟ درباره آن چه فکر میکنید؟ نظرات و پیشنهاداتتان را با ما درمیان بگذارید.
The Review
نقد و بررسی انیمه خون آشام در باغ
انیمه 5 قسمتی Vampire in the Garden یک درام دارک فانتزی خون آشامی از استودیو ویت و محصول سال 2022 است که داستانی کلیشهای را دنبال میکند، اما به واسطه پرداخت نسبتا دقیق به احساسات شخصیتهای اصلی و استفاده مناسب از عنصر غافلگیری توانسته اوج و فرودهای دراماتیک بسیاری را خلق کند و بیننده را سرگرم سازد. این انیمه نتوانست نفس تازهای به ژانر خون آشامی ببخشد، اما به نوبه خود اثری زیبا و تماشایی است.