دشمنان بازی Metal Gear Solid در حالت آمادهباشی دائمی قرار دارند. آنها در هنگام روبرو شدن با جعبهی مقوایی یا سر و صدای برخورد مشت با دیوار، هجایی ناشی از تعجب ادا کرده و علامت تعجبی نمادین بر بالای سرشان ظاهر میشود که اشاره به تبلیغات برند مشهوری از شیر در دنیای واقعی دارد. انبار یا منطقهی به خصوصی که این نگهبانان مجازی از آن محافظت میکنند، تمام دنیای آنها را تشکیل میدهد. زمین این دشمنان آسفالت فرآوری شده و خورشید آنها لامپهای کمنور است. ستارهی آسمان آنها لامپهای LED چشمکزن آسانسورها هستند که نشانهی راه ورود به دنیایی دیگر، با نگهبانانی متفاوت است. هنگامی که این نگهبانان عصبی، گیچ و نگونبخت بازی Metal Gear Solid به خوابی آرام فرو میروند، مخاطب میتواند رویای آنها را مشاهده کند. رویایی از کاغذهای تاخورده و دستان انسانی ساخته شده از پشم شیشه؛ این نگهبان آرزوی زندگیای کوتاه اما سرراست را در سر میپروراند.
دلیل ناراضی بودن این نگهبان از زندگی خود، که منجر به عصبی و مردد بودن دائمی او میشود، بر او مشخص نیست. در بازی Metal Gear Solid، جزیرهی خیالی Shadow Moses، اتاق کنترل کاخ سفید، آمریکا، روسیه و به عبارتی همهی دنیا، آن چیزی نیستند که در ظاهر به نظر میآیند. در این دنیا حتی DNA انسانها نیز به آنها خیانت کرده و در صورت برخورداری فرد از ترکیبات سلولی مشخصی، او را بر اثر سکتهی قلبی به دیار باقی میفرستد. در این دنیا، داستانهای حکیمانهی خیالی، چون لایحات صلحآمیز، کپیتالیسم و مارکسیسم، جبهههای چپ و راست و بلوک شرق و غرب، که به جوامع انسانی معنا میبخشیدند، وجود نداشته و سایهای از آن چه که در واقع تشریف دارند، هستند.
برای مثال صنعت نظامی باقی ماندهی شکنندهای از جبههی متحدین بعد از جنگ جهانی دوم است. همانطور که بازی Metal Gear Solid به وضوح و اکیدا دیوار چهارم را میشکند، دنیای این بازی جهانی پست مدرن بوده که اطلاعات در آن قابل اعتماد نیستند، حقایق یکدیگر را نقض میکنند و ایدئولوزیها سطحی هستند. دستیابی به حقیقت در این دنیا عملی دشوار است؛ حقیقتی مرموز که در یک جعبهی مقوایی نگهداری میشود. جعبهای که در دنیایی که علامت سوالی دائمی بر بالای سر انسانها وجود دارد، مخفی شده است.
افسانههای مدرن ملی که در قرن گذشته تاثیری مستقیم بر سیاستهای روسیه و آمریکا در قرن بیستم، خصوصا در دوران جنگ جهانی دوم و جنگ سرد داشتند، در ساختمانهای مقبره مانند جزیرهی Shadow Moses مدفون شدهاند. این جزیره انباری از بمبهای اتم استفاده نشده و رو به انفجار آمریکا در دههی ۶۰ است. در اینجا پلوتونیومی که برای جنگهایی تلخ تولید شده بود رو به افول میگذارد. از طرفی افراد زنده و ساکن این جزیره، کسانی هستند که وجودشان برخلاف منطق عمومی بازی Metal Gear Solid است.
Gray Fox، فردی که رسما مرده، در این جزیره زنده است و در لباسی فلزی و روباتیک به زندگی خود ادامه میدهد.
Kenneth Baker که یادآور قهرمانان خودساختهی فیلمهای هالیوودی است، در اینجا شیاد از آب در میآید. در طرف مقابل، Sniper Wolf که تروریستی اهل خاورمیانه است، مبارزی مهربان و با شخصیتی عمیق است.
Hal Emmerich، دانشمندی جوان و صلحطلب است که از تحقیقاتش در راه ساخت جنگافزارها و ویروسهای مرگبار استفاده میشود و Decoy Octopus، عضو سابق یکی از واحدهای نیروی ویژهی آمریکا به نام FOXHOUND، که توانایی بینظیری در تقلید ظاهر، صدا و حتی گروه خونی دیگران را دارد، با ثباتترین انسان ممکن است.
در بازی Metal Gear Solid، از کارتهایی پلاستیکی و تغییر شکل دهنده برای باز کردن درها استفاده میشود، نگهبانان توانایی ناپدید شدن داشته و تمامی طبقات ساختمانها مملو از تلههای لیزری مرگبار هستند. در Shadow Moses هیچ چیز آنگونه که به نظر میآید، نیست.
جزیره Shadow Moses انباری از بمبهای اتم استفاده نشده و رو به انفجار آمریکا در دههی ۶۰ است.
در این دنیا به هیچ چیز و هیچ کس نمیتوان اعتماد کرد و به دلیل پیشرفت و پیچیدگی بیش از حد اطلاعات و تکنولوژی، تشخیص اهداف اصلی افراد مختلف بسیار دشوار است. این دنیای پست مدرن دنیای پس از پایان دانش را به نمایش میکشد؛ جامعهای مدام در حال تغییر که مورخ مشهور فرانسوی، میکل فوکات در سال ۱۹۷۹ آن را توصیف کرد، جامعهای که در آن ادراک جدید جای نمونههای قدیمی خود را گرفته و درست یا غلط بودن هیچ کدام از آنها تاییدشدنی نیست.
در دیدگاه پست مدرن فوکات، تمامی حقایق نسبی هستند؛ افراد با جدایی از روابط سنتی رو در رو، در ارائهی دانش شخصی خود به دنیا آزاد هستند. در صورت تکرار قابل توجه، این دیدگاه در جامعه، به واقعیتی عمومی تبدیل میشود. در بازی Metal Gear Sold، اعضای گروه FOXHOUND تصمیم گرفتهاند به وظایف خود پشت کنند؛ سربازانی که در دنیایی بدون جنگ به مهرههایی ساده و خارج از سیاست تبدیل شده و قصد پشت کردن به هممیهنان خود را دارند.
به طرز مشابه، شخصیت Revolver Ocelot که زمانی کمونیستی افراطی بود، اکنون به یک مزدور بدل شده که در پشت پرده با مقامات بلندپایهی دولت آمریکا که در اینجا توسط Colonel Roy Campbell، وزیر دفاع و رییس جمهوری که در واقع افراد اصلی پشت برنامهی تروریستی FOXHOUND بودند، ارتباط دارد. در این دنیا دیگر خبری از اطلاعات رسمی نیست و حقایق یکدیگر را رد میکنند. این گروه تروریستی (در ظاهر) مهرههای دولت آمریکا و به طور دقیقتر رییس جمهور که زیر دست Ocelot است، هستند.
در دیدگاه پست مدرن فوکات، تمامی حقایق نسبی هستند؛ افراد با جدایی از روابط سنتی رو در رو، در ارائهی دانش شخصی خود به دنیا آزاد هستند.
در این میان قهرمان بازی Metal Gear Solid، سربازی به نام Solid Snake، وارد ماجرا شود. اسنیک موظف به نابودی تروریستهای FOXHOUND به تنهایی شده است. در طول بازی اسنیک اطلاعات مختلفی از شخصیتهای متفاوت دریافت کرده که در نهایت مشخص میشود همگی دروغین بودهاند. تمامی دستورات کلنل مبنی بر نجات بیکر و دونالد اندرسون، رییس (ظاهری) وزرات دفاع، پوششی بر آلوده کردن آنها توسط اسنیک به ویروسی مرگبار به نام Foxdie بودند.
در بازی Metal Gear Solid از شیوهی روایی «راوی غیر قابل اعتماد» استفاده شده و در نتیجه اطلاعات ارائه شده از جانب کلنل همگی دروغین هستند. «دونالد اندرسون» در واقع Decoy Octopus در پوشش است. راهنماییهای ارائه شده از جانب نائومی هانتر و علاقهی عجیب او به اسنیک، هدف اصلی او که به قتل رساندن این سرباز کهنه کار تحت دستور کارفرمایش است را پنهان میکنند. به طرز مشابه، مستر میلر، استاد اسنیک، در واقع رهبر تروریستی مشهور، لیکویید اسنیک است؛ هدف او راهنمایی اسنیک تا زمان فعال شدن اسلحهی خطرناک Metal Gear است. در اواخر بازی، اسنیک متوجه میشود که هیچکدام از اعضای گروه FOXHOUND را عادلانه شکست نداده و تمامی آنها به دستور لیکویید خود را برای عملی شدن نقشهاش قربانی کردهاند.
اطلاعات مشکوک بازی به اینجا ختم نشده و در جای جای بازی حضور دارند. در طول بازی به اسنیک گفته میشود که برای فعال کردن Metal Gear نیاز به سه کارت دارد؛ این در حالی است که یک کارت برای فعال کردن این اسلحه کافی است.
بیکر میگوید که فرکانس مریل در پشت قاب دیسک بازی حک شده است. در میان تجهیزات اسنیک در بازی دیسکی به نام MO وجود دارد که همانطور که انتظار میرود درون قابی قرار داده شده. با این حال اکنون میدانیم که منظور بیکر پشت قاب دیسک بازی Metal Gear Solid در دنیای حقیقی بوده است.
در زیرِ موارد تبلیغاتی چون خلاصهی داستان، عکسی از مکالمهی اسنیک و مریل درج شده بود که به وضوح فرکانس او را نشان میداد. این مسئله که در ادامه به الگویی برای سبک کاری هیدئو کوجیما بدل شد، ایدهی فوکات در انحراف نقطهی نظر را به خوبی نشان میدهد. طبق این ایده، دانشی که با زبان بیان شده کاملا شخصی بوده و تحلیل و تایید حقیقت دشوار است.
بیکر به معنای واقعی کلمه حقیقت را به اسنیک میگوید، فرکانس مریل واقعا در پشت قاب سیدی حک شده است، اما تجربهی ما به عنوان مخاطبان دنیای بازی و کسانی که به سیستم inventory سنتی بازیها عادت کردهاند در کنار لغات جا افتاده (کمتر کسی پیدا میشود که به پک بازیها قاب بگوید) ما را سردرگم میکرد؛ تا جایی که بسیاری از مخاطبان ساعتهای فراوانی را در inventory بازی صرف یافتن دکمهای برای چرخاندن دیسک ذکر شده میکردند.
حقیقتی که در اینجا به ما گفته میشود، برخلاف ایدهی افکار متحد و راهنمای قرن بیستم، حقیقتی ناقص بوده و تنها در ذهن فرد گویندهی آن معنی مطلقی دارد. ما با درک این حقیقت صرفا بر طبق آن عمل نمیکنیم، بلکه سعی میکنیم با ایجاد تغییرات شخصی خود آن را مطابق با دیدگاه خودمان تعریف کنیم.
تاثیر دیگر این مفهوم این است که در زمان کوتاهی که مخاطب فرکانس مریل را از پشت قاب دیسک بازی Metal Gear Solid خوانده و در بازی وارد میکند، از موضوعی مطلع است که شخصیت اصلی بازی یعنی اسنیک از آن خبر ندارد.
قاب دیسک این بازی در دنیایی که اسنیک در آن نفس میکشد وجود خارجی ندارد. همچون Ocelot، که دستورات خاص خود را دارد، Psycho Mantis که توانایی خواندن ذهن دیگران را دارد و Naomi، مامور دولتی مرموز، اطلاعاتی را در دست داریم که اسنیک از آنها خبر ندارد. در این لحظه او قدرتی ندارد و این ما هستیم که میتوانیم در این دنیا پیشروی کنیم. در این دنیا، افرادی که به اطلاعات و نحوهی درک آنها دسترسی دارند، قدرتمند هستند. لیکویید اسنیک برای برجسته نمودن قدرت خود نسبت به برادر کلون شدهاش، به او میگوید:
تو تنها کسی هستی که از چیزی خبر نداره!
بازی Metal Gear Solid را میتوان تلاشی برای متوقف کردن گروهک تروریستی FOXHOUND، که تلاش برای درک و تایید حقایقی متضاد و رسیدن به دانشی قابل اعتماد دانست، خواند. این مسئله به سوالات بیپایان سالید اسنیک در طول بازی Metal Gear Solid مفهوم میبخشد. برای نشان دادن بیاطلاعی او کافی است به سخنانش خطاب به وزیر دفاع بپردازیم.
انقلاب؟
رکس؟
بیکر؟
زیرزمین طبقهی دوم؟
متال گیر؟
سایکو منتیس؟
کلید؟
پروژهی سیاه؟
اما اسنیک به دلیل نقش خود به عنوان قهرمان بازی است که چنین صحبت میکند. او در طول بازی باید علاوه بر شکست دادن FOXHOUND و Metal Gear Rex با سیستمی عمیق از اطلاعات دروغین که به چنین افرادی اجازهی زندگی میدهد نیز مبارزه کند. سوالهای اسنیک روشی هوشمندانه از جانب کوجیما برای توضیح پیچیدگی و مکانیزمهای دنیای بازی هستند. سوالاتی که علاوه بر به تصویر کشیدن ذات دروغین دنیا، از او شخصیتی انقلابی و قهرمانی مستقل میسازند، سربازی که در عین مبارزه با سیستمهای اطلاعاتی مدرن، دنیای پست مدرن را در آغوش میکشد و هدفش ساخت هویتی مشخص برای خود در میان حقایق ضد و نقیض جهان است.
اسنیک که فرزند Big Boss، سربازی افسانهای که اسنیک کلونی از اوست، و Gray Fox، دوست، معلم و الگویش است، در انتهای بازی Metal Gear Solid تصمیم میگیرد هویت حقیقی هر دوی آنها را رد کند. این درست برخلاف لیکویید است که سعی میکند میراث Big Boss را با ساخت کشوری برای مزدوران به نام Outer Haven ادامه دهد.
Fox نیز ادعا میکند که نامی نداشته و نه زنده و نه مرده است و تنها بر لبهی واقعیت وجود دارد. در پایان بازی، اسنیک به مریل میگوید که میخواهد راهی جدید برای زندگی پیدا کند. در این جا نائومی از پشت Codec، او را به عشق ورزیدن و آموختن از یکدیگر برای تغییر دنیا تشویق میکند.
در همین راستا، اسنیک در نهایت، ایدهآلی خوشبینانهتر را در پیش میگیرد که ژان فرانسیس لیوتارد، تئوریستین ادبی و فیلسوف، این گونه به آن میپردازد:
تئوری آموزشی باید به دنبال نقد و از بین بردن بسترهای روایی باشد. در همین زمان این تئوری باید به ساختارهای فرهنگی گروههای مختلف احترام گذاشته و ارتباطی اجتماعی بین طبقه، نژاد و جنس افراد برقرار کند.
Big Boss، بزرگترین سرباز تاریخ، نمایندهی روایات قرن بیستم است. او به لطف اعمال افسانهای خود در جنگ سرد، قهرمان اجتماعی محبوبی است که شخصیتش (همچون لیکویید و FOXHOUND) دیگران را الزام به پیروی از او میکند. غیبت او که نشاندهندهی مرگ اخلاقیات در بازی Metal Gear Solid است، یادآور موسیقی غمانگیر پسا جنگ اتمی گروه افسانهی Simon and Garfunkel است.
جو دیماجیو (بازیکن افسانهای بیسبال) کجا رفتهای؟ کشور ما چشمان تنهایش را به تو میدوزد.
Gray Fox را میتواند شخصیت مقابل Big Boss دانست، شخصیتی غیر قابل اعتماد و نصفه و نیمه که وفاداری چند جانبه و ویژگیهای فیزیکی او نماد رد کردن هر گونه هویتی هستند. لیوتارد باور داشت که پست مدرنیسم میتواند به زنان، فقرا، اقلیتها و سایر کسانی که در قرن بیستم مورد بیتوجهی و ظلم واقع میشدند، قدرت دهد. غرق شدن در این دنیای پست مدرن و دریای اطلاعات و دانش آن، نشاندهندهی فراموش کردن یکی از کلیدیترین ویژگیهای این دیدگاه است.
در دنیای توصیف شده در دیدگاه پست مدرن، مرگ مفاهیم ساده و آرامبخش آنها را به کودی برای رشد راههای تفکر جدید تبدیل میکند؛ راههایی آزاد از بازیهای سیاسی پیرمردها که منجر به تحول جوامع میشود. اسنیک به نمادی کامل از این دیدگاه تبدیل میشود. او به بازی سیاسی آن نپیوسته و در عین حال به طور کامل آن را رد نمیکند. او با استفاده از اطلاعات خود، در خلق هویتی جدید موفق میشود.
دنیای پست مدرن بازی Metal Gear Solid، شخصیتهایی چون بیگ باس قرن بیستمی و Gray Fox مردد را پشت سر میگذارد. اسنیک، یا به عبارت بهتر، سالید اسنیک، ترکیبی امیدوارکننده از این دو مرد و احساساتشان است. در صحنهی پایانی بازی اسنیک پس از مواجه شدن با شخصیتهای مختلف، تصمیم میگیرد زندگی جدیدی را در پیش بگیرد، مسیری از آموختن و عشق.
اسنیک دیگر از محدودیتها و خطوط قرمز تفکرات قدیمی بیگ باس، لیکویید و حتی ژنهای خود، پیروی نخواهد کرد. اسنیک پس از جان سالم به در بردن از ویروس Foxdie و به لطف کمکهای نائومی، تصمیم میگیرد کدهای DNA خود را نادیده گرفته و زندگی کند. با همین منظور، او Shadow Moses را با درکی عمیقتر از دنیا و آگاه از ذات نیروهای مرموز و شیاد این دنیا ترک میکند.
اسنیک به اعلام نام واقعی خود، دیوید، هویتش را تثبیت کرده و با دیدی مثبت پا به دنیای واقعی میگذارد. تصویر انتهایی بازی Metal Gear Solid، نشاندهندهی آرامش واقعی اسنیک و تولد دوبارهی او در آیندهی پست مدرن شخصی خودش با استفاده از اطلاعاتی که از شخصیتهای مختلف به دست آورده، است.