یکی از کمدی-اجتماعیهای سی و نهمین جشنواره فجر «فیلم شیشلیک» به کارگردانی محمدحسین مهدویان و نویسندگی امیرمهدی ژوله بود که نتوانست به عنوان یک کمدی درست و حسابی خود را معرفی کند. در ادامه با نقد فیلم شیشلیک به دلایل این گونه مطرح نشدن میپردازیم. با پی اس ارنا همراه باشید.
معرفی فیلم شیشلیک
شیشلیک فیلمی است در ژانر کمدی سیاه، به کارگردانی محمدحسین مهدویان، نویسندگی امیر مهدی ژوله و تهیه کنندگی محمدرضا منصوری که به عنوان محصول ۱۳۹۹ در سی و نهمین جشنواره فیلم فجر حضور داشت. این فیلم اولین تجربهی محمدحسین مهدویان در ژانر کمدی است. از بازیگران این فیلم میتوان به رضا عطاران، پژمان جمشیدی، جمشید هاشمپور، ژاله صامتی، وحید رهبانی، مهلقا باقری و عباس جمشیدیفر اشاره کرد.
اقبالی که این فیلم در سی و نهمین جشنواره فجر داشت اقبال بدی نبود. در این فیلم، «پژمان جمشیدی» برای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد، «هادی ساعد محکم» برای بهترین صدابرداری و «شهرام خلج» برای بهترین چهره پردازی نامزد شدند. همچنین فیلم شیشلیک توانست در بخش بهترین فیلم از نگاه تماشاگران در جایگاه سومین فیلم قرار بگیرد.
داستان فیلم شیشلیک
یکی از اهالی شهرکی در منطقهای دور افتاده در حوالی تهران، تحت تاثیر شرایط خاصی که از سوی رئیس کارخانه برایش رقم خورده، طغیان کرده است. این شخصیت در جستوجوی رهایی از خانوادهاش برمیآید. داستان فیلم شبیه سازی یک جهان تمثیلی است که در آن شخصیتها و اتفاقاتی که ما به ازای تقریبا بیرونی دارند در آن به تصویر کشیده میشوند.
تنزل یک کارگردان
فیلمهایی چون «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» فیلمهایی بودند که محمدحسین مهدویان را به عنوان یک چهرهی مقبول در بین کارگردانهای سینما جای دادند. اما انتخابهایی که مهدویان در نوع ساخت فیلم و حضور چهرههای فیلم داشته باعث تنزل درجه در کار وی شده است. حضور چهرههایی که این روزها عموم مردم را به سینماها میکشاند. تغییر ۱۸۰ درجهی فیلمسازی مهدویان هم در نوع ژانر و هم در شکل و شیوهی برخورد با سینما و عناصر سینمایی به خودی خود بد نیست.
تغییر ژانر در روند کاری هر فیلمسازی ممکن است اتفاق بیفتد و این به خودی خود بد نیست. در نمونهی اعلایش «استیون اسپیلبرگ» است که در سینما به هر ژانری سرک کشیده است. ساخت فیلم شیشلیک این داستان تغییر ژانر را به خوبی ادا نمیکند. فیلم تماما یک هیجان و عجلهی اضافی برای ساخت اثری ضعیف است که سعی دارد با به یدک کشیدن یک سری اسامی مردم را به تماشای خود جذب کند. همچنین استعدادی به نام ژوله در ادبیات طنز که سالها با مهران مدیری کار میکرد و کارهای «مرد هزار چهره» و «قهوه تلخ» را در روزمهی خود دارد با نوشتن متن این فیلم در پلهای عقبتر دیده میشود.
ساختار شیشلیک
در ابتدای فیلم ما با یک بخش بیست یا سی دقیقهای مواجه هستیم که قصد دارد در جهان خود دست و پا بزند. یک بخش آغاز کنندهی مثلا طنازانه. یک محلهی دور افتاده در حوالی تهران که «کارخانه پشم ایران» در آن قرار دارد. مردمی که در این کارخانه کار میکنند با یک شعار شستوشوی مغزی داده شدهاند که: «زندگی یعنی کار کردن. کارگرانی بدبخت و فقیر که زندگی در همین حد و اندازه برایشان تعریف شده نه چیزی بیشتر از این.»
حتی برق این منطقه از یک ساعتی به بعد قطع میشود تا مبادا محتوای فیلم و سریالها روی مردم و کارگران تاثیر بگذارد (به شکلی کنایهای به وضعیت سانسور و فیلترینگ در ایران). این مکان منطقهای است که آب آشامیدنی که قبلتر روزی یک بار به مردم میرسید حالا روزی دو بار میرسد. و این یکی از مواردی است که رضایت مردم را فراهم کرده است.
ضد آرمانشهری که ژوله مینویسد و مهدویان به تصویر میکشد یک شهر خیالی در یک دنیای خیالی است. ژوله میخواهد قشری از مردم را به تصویر بکشد که با ظرافت خاصی آنها را در یک فضای کارخانهی پشم قرار داده است.
کارگران کارخانه شش ماه است که حقوق نگرفتهاند اما هر روز به سخنرانیهای رئیس کارخانه گوش میدهند و پا به پای او شعار میدهند. به عبارتی این کارخانه و کارگران کنایههای سیاسی و اجتماعی همان پادشاه و رعیت است.
در نیم ساعت ابتدایی فیلم ارائهی داستانی به شکلی مشخص ندارد. شوخیهای اینترنتی و بهرهگیری از کلیپ های طنزی که بیشتر در فضای مجازی رصد میشوند دستمایهای نیست که یک فیلم سینمایی بخواهد پایهی شوخیها و طنزش را روی آن قرار بدهد. این یک ساختار انتخابی است اما انتخاب در چه سطح؟ این داستان شوخیها (خانم جلسهای و… ) ضعف و ناتوانی نویسنده و فیلمساز است. فیلم طنز بایستی جهان خود را داشته باشد. شوخیهایش مال فضای خود داستان و شخصیتهایش باشد. نه این که تماما تقلید و اشتراکی از ابتذال شوخیهای دم دستی و تغییر لهجهها به شکلی کاملا تقلیدی باشد.
فیلم شیشلیک مجاز از چیست؟
اواسط فیلم داستان کمی جان میگیرد. داستانی که در بهترین حالت خود می تواند تکرار یک قسمت از سری قسمتهای «شبهای برره» باشد. دختر خانوادهی فقیری از یک جایی نام شیشلیک دیده و از پدرش شیشلیک میخواهد. این درخواست که در این منطقهی فقیرنشین جایز نیست در ادامه ماجرای فیلم را شکل میدهد. این که داستان شنیدن دربارهی شیشلیک از کجا شروع شده و مردم چه واکنشهایی به این داستان نشان میدهند. محلهای که در مدرسهاش بچهها حق ندارند پاستیل با خود بیاورند چرا که پاستیل یک کالای لوکس به شمار میرود و این که کسی از شیشلیک حرف بزند به معنای گستاخی و بیادبی است.
در جامعهای که عبارت تعریف شدهی «قهرمان گرسنگی» دارند. گرسنههایی که پنجاه و هفت-هشت سال پیش در اثر گرسنگی مردهاند و به یادبود این از گرسنگی درگذشتگان جشنی برپا میشود تا مردم بدانند چقدر گرسنه ماندن خوب است.
دو نهاد حاکم بر اقتصاد و فرهنگ این مردم (کارخانهی پشم و مدرسهی پشم) با ایجاد شرایط عجیبی آنها را از خوردن گوشت برحذر میدارند و مردم را به قناعت و صبر و گرسنگی تشویق میکنند. این نهادها خوردن گوشت، شکم چرانی و سیری را فعلی بد و آسیب رسان در زندگی معرفی میکنند. مردمی که تشویق میشوند به این که بیشتر کار کنند و از وضعیت موجود راضی باشند مصداق بارز زمان حال حاضراند. حتی اگر شش ماه است که حقوق نگرفتهاند. حتی اگر برق و آب آنها قطع میشود و حتی اگر نمیتوانند قوتبال ببینند و تا دیر وقت بیدار بمانند.
میتوان گفت عبارت شیشلیک میتواند مجاز از هر چیزی باشد که طبقه یا قشری یا همهی مردم از وجود آن محروم و بیبهرهاند. میتواند نان، آزادی و یا هر چیز انسانی دیگر باشد که به عنوان یک مسئله و دغدغه ذکر شده است.
اما این که فیلم شیشلیک چطور میخنداند نیز مهم است
این جا خندیدن صرفا به بدبختیهای یک قشر کارگر و جامعهی کارگری نشانه رفته است. خندیدن در اینجا به معنی خندیدن به خودِ خودِ فقر است. درست است که میگویم به تصویر کشیدن این فیلم به تصویر کشیدن یک جهان خیالی است. فقر میتواند آن قدر در زندگی پررنگ باشد و پررنگ دیده شود که شما اجازهی فکر کردن به کنایههای سیاسی فیلم نداشته باشید. ایجاد گرسنگی و گرانی تا زمانی که مردم آنقدر درگیر سیر کردن شکم و نیازهای اولیهشان باشند که فرصت فکر کردن به هیچ چیزی را نداشته باشند.
اما امان از این شوخیهای جنسی که دست از سر سینما و تئاتر برنمیدارند. دیده شدن این پدیده میتواند چند علت داشته باشد. شوخیهای جنسی به دلیل تابو بودن از قطعیترین راههایی به شمار میروند که با آن بشود مخاطب را خنداند. بخش دیگری از این داستان وام گرفته از فیلمهای طنز غیرایرانی است. با این وجود نمیتوان گفت نباید از این شوخیها استفاده کرد. الزام وجود هر گونه شوخی به سلیقهی نویسنده و کارگردان و صد البته مهارت و آگاهی آنها به خنداندن مردم دارد.
فیلم شیشلیک که قرار است از فقر حرف بزند و کنایههای سیاسی داشته باشد، با طنزش بگزاند و تلخی ایجاد کند (طنز سیاه)، جهان به تصویر بکشد، با این شوخیهای جنسی مساوی است با تکرار رویکرد ناشیانهي دیگر فیلمسازها در سینمای کمدی.
همچنین باید دید که فیلم تا چه اندازه درگیر سانسور در سکانسهای پایانی خود شده است. چرا که خیلی از تکهها معلق میمانند و بی سر و ته رها میشوند. فیلم عملا بعد از عروسی کار خودش را تمام میکند و حرفی برای گفتن نمیگذارد.
در پایان
به تصویر کشیدن یک جهان تمثیلی یکی از اتفاقاتی است که در سینما و تلویزیون ایران اتفاق افتاده است و اتفاقا امیرمهدی ژوله نویسندهی بسیاری از آنها بوده و یا در نوشتن آنها دخالت داشته است. چیزی که در شبهای برره، قهوه تلخ و در حاشیه شاهد آن بودهایم. این بار در شیشلیک چیزی که اتفاق افتاده و به تصویر کشیده شده است بیشتر به سمت ابتذال پیش رفته تا آن جهان تمثیلی که کنایههای سیاسی و اجتماعی داشته باشد.
صد البته که با وجود ممیزیها نمیتوان آزادانه فیلمی ساخت که درگیر کنایههای سیاسی باشد. خود این کار در ذات سینمای ما چه جدی و چه کمدی کار سختی است. چندین اصلاحیه به این فیلم صورتی داد تا با آن بتواند در سی و نهمین جشنواره فجر حضور داشته باشد. اما سانسورها و خیلی مسائل دیگر به این معنا نیست که این فیلم با هدفمندی انسان دوستانهای پیش رفته است. و یا صرفا برای نشان دادن بخشی از رنج قشر کارگر ساخته شده.
حتی در این خفقان میتوان به شکلی زیرپوستی و طنازانه و ظریف صحبت کرد اگر هدف کاملا انسان دوستانه باشد و لا غیر. اشکال کار اینجاست که جامعهای کارگری که ژوله و مهدویان آن را به تصویر میکشند آدمهای ضعیف و بدون اندیشهای هستند که طبقه فرودست هم برای آنها اقناع کننده است. و هیچ سهمی از رفاه برای خود قائل نیستند. شیشلیک نوعی ضعف در بیان فقر دارد. به تصویر کشیدن درست جامعهي کارگری و فقر، آگاهی درستی نسبت به این مسئله میخواهد. عدهی بسیاری این فیلم را در مقایسه با اتفاقات سالهای اخیر در کارخانه نیشکر هفت تپه و کارگرانش قرار دادهاند. طبیعتا کارگردان فیلمهایی چون ماجرای نیمروز و ایستاده در غبار وقتی یکهو تغییر ژانر میدهد و تغییر عقیده نباید هدفگذاری را به سمت غلطی جهت داد. کارگران هفت تپه در مقابله با ظلمی که به آنها شده بود، قرار میگیرند. اما در این فیلم تماما انسانهایی در مقام کارگر به تصویر کشیده میشوند که انگار باید در این جایگاه باشند. چه بسا که همهی ما یک جوری بخش قابل توجهی از این جامعهی کارگری هستیم. چه بخواهیم و چه نخواهیم جامعه ما را در مقام یک کارگرد مزد بگیر قرار میدهد.
در حالت واقعیترش کارگران، انسانهای شریفی هستند که بنا به اقتضائات جامعه و فرهنگی که در آن بزرگ شدهاند، تمام تلاشهایشان در راه کار کردن و رفع نیازهای روزمره صرف میشود. اما کارگرانی که در فیلم شیشلیک به تصویر کشیده میشوند انسانهایی تو سری خور، مخدوش و فاقد شعور اجتماعی و سیاسی هستند. آنها قدرت تحلیل و درک وضعیت خود را ندارند. بدین ترتیب هیچ تصویر درست و قابل احترامی از فقر و فقیر دیده نمیشود بلکه کارگر و فقر به شکلی مداوم مسخره میشود. این جاست که تعبیر بسیاری از منتقدان بر این فیلم شکلی از توهین به کارگر و جامعهی کارگری تلقی میشود. به عبارتی این فیلم نه دغدغه دارد و نه نقدی میکند و نه مطالبهگر است.
شیشلیک بیشتر موج رفتن از روی وضعیت اقتصادی موجود است. که میتواند راهی برای گریز اتهام سفارشیسازی به فیلمساز باشد. چرا که لایهی ظاهری اثر نشان دهندهی همراه بودن فیلمساز با مردم است. با فقر و کارگر و جامعهی کارگری. در صورتی که مغز فیلم آلوده به یک سفارشیسازی است که ادامهی خط فیلمسازی مهدویان و امثالهم است. دیدن این فیلم برای چند دسته خوشایند است. نخست آنهایی که با ایدئولوژی این فیلم فکر موافقی دارند: این که کارگر باید در این طبقه بماند و زندگیاش محدود به نمردن و گرسنه نماندن باشد. بدون این که حقوقی به عنوان شهروند و یا حقوق کارگری داشته باشد. دوم افرادی این فیلم را دوست دارند که صرفا در زندگی به دنبال هیچ دغدغهی شخصی و اجتماعی نیستند. این افراد میتوانند در هر قشری از جامعه قرار بگیرند. حتی اگر تحصیل کرده باشند و یا اصلا خودشان هم در فقر دست و پا بزنند. این فیلم نه تنها شایستگی رقابت در کنار فیلمهایی چون یدو را نداشت بلکه این حق را نیز نداشت که به نام همدردی با درد کارگر جامعه این چنین فقر را به سخره بگیرد و مثل همیشه ايدئولوژیهای غیرانسانی را به بالای پرچم ببرد.
نقد و بررسی
نقد فیلم شیشلیک
فیلم شیشلیک بیشتر موج رفتن از روی وضعیت اقتصادی موجود است. که میتواند راهی برای گریز اتهام سفارشیسازی به فیلمساز باشد. چرا که لایهی ظاهری اثر نشان دهندهی همراه بودن فیلمساز با مردم است. با فقر و کارگر و جامعهی کارگری.
فکر نکنم جالب باشه
مثل فیلمهای دیگهی چندسال اخیر توقع خاصی ازش ندارم ولی دوست دارم ببینمش