آنهایی که عکاسی میکنند، «پیمان هوشمندزاده» را بیشتر به عنوان یک عکاس میشناسند. که زمینه اصلی شهرت ایشان هم بیشتر در حیطه عکاسی است. آنهایی هم که در دنیای ادبیات با وی آشنا شدهاند او را به عنوان نویسنده میشناسند. بعید است که کسی علاقهمند به دنیای ادبیات باشد و علیالخصوص ادبیات طنز دوست داشته باشد، و کتابهای پیمان هوشمندزاده را نخوانده باشد. اغلب آثاری که او نوشته است در حیطه ادبیات طنز جای میگیرد. از کتابهای او به میتوان به کتاب «ها کردن»، «روی خط چشم»، «لذتی که حرفش بود» و … اشاره کرد. کارهای او به صورت مجموعه داستان نوشته شدهاند. با اینکه قالب آثارش خیلی در چارچوب و قواعد کلاسیک داستان کوتاه نمیگنجد، بیشتر ترکیبی از روایت و شکلی از ناداستان است که این نکته در مورد خیلی از داستانهای او صادق است.
اولین بار کجا؟
اولین بار با خواندن داستان به فرنگ میروی با نام پیمان هوشمندزاده آشنا شدم. هر چند داستان «به فرنگ میروی» نیز آن طور که باید و شاید تحت دسته بندی خاص داستان کوتاه قرار نمیگیرد. روایت طنازانهی وی از کسی که برای بار اول به فرنگ میرود و روایت تجربهها و خامیهایش شنیدنی و خواندنی است. نوع روایتهای طنزی که پیمان هوشمندزاده در آثارش به کار گرفته است، با یکدستی قلم و فکرش همراه است. حتی وقتی فکر میکنیم اینجای داستان ممکن است تجربه شخصی نویسنده باشد و یا در داستانی دیگر بدانیم که کاملا روایت صحنهسازی شده و حاصل خلاقیت ذهن نویسنده است.
از آثار پیمان هوشمندزاده
کتاب ها کردن در بین دیگر آثار وی، از جهت داستانی بودن اثری متفاوت است. در این کتاب هم روایت، شخصیت و تجربه نقش کلیدی دارد، اما طنازی در زبان داستان و خطی روایی که مسیر را برای خواننده مشخص میکند، آن را از دیگر آثار متمایز میکند. برخلاف نویسندههای دیگر که در اینترنت و فضاهای مجازی بسیار فعال هستند و مینویسند و روزمرههایشان را به اشتراک میگذارند، از پیمان هوشمندزاده فقط میتوان به یک وبلاگ اشاره کرد که در حال حاضر غیرفعال است. و یک صفحه اینستاگرام که گاهی در آن نوشتههای چاپ شده به اشتراک گذاشته میشود. در آثاری که از پیمان هوشمندزاده منتشر شده، میل به روایت کردن نسبت به پایبند بودن به عناصر داستان کوتاه بیشتر دیده میشود. نثر وی قوی و راوی شخص است که معمولا به خود نویسنده نزدیک است. میتوان گفت که هوشمندزاده از آن دسته نویسندههایی که بیشتر بر تجربهها تکیه دارد نه بر خیال پردازیهای داستانی.
جالب است که بدانید این طنازی در قلم نویسنده چطور به دنیای عکاسی وی و نگاه او راه پیدا میکند. چندی پیش نمایشگاهی با عنوان «عالیجناب خروس» از آثار وی برپا شد. در بیانیه این نمایشگاه آمده بود:
«هوشمندزاده هنوز چند متری با دسته مرغها فاصله داشته که متوجه نگاه خشمگین و پر از حسادت خروسها میشود و شروع به عکاسی از آنها میکند که آن روز بعد از دیدن تصاویر متوجه میشود که خروسها انسانگونه به نظر میآیند و آنها احساسات و اشاراتی را از خود نشان میدادند که به نظر ما انسانها فقط مختص خودمان است. این مجموعه تفسیری اجتماعی از جامعه مرد سالارانه ما است. هر چند این نیز نقدی بر تصورات ما انسانها است که خودمان را از دیگر حیوانات برتر میدانیم.»
هم چنین توجه وی به اشیا در مجموعه عکسهایی که به کمربندها، کبریتها و چاقوها میپردازد نوعی نگاهی طنز است. اگر در ادبیات طنز به دنبال نگاهی باشید که متفاوت باشد و شما را با لبخند و فکر درگیر کند، آثار بصری و ادبی، و روایتهای پیمان هوشمندزاده همان چیزی است که به شدت شما را درگیر و علاقهمند میکند. برای طنازانه گفتن لازم نیست که آنقدر گفت که زیاد باشد و یا از لودگی بگذرد. کافیست کم بگوییم. با فکر بگوییم. و آن موضوع که میخواهیم طنازانه بیانش کنیم برای ما طنزی ایجاد کرده باشد. حتی نگاه نوستالژیک میتواند به منزله نگاه طنزی نسبت به چیزهایی باشد که زمان هویت و کاربرد آنها را عوض کرده است. نوستالژی در متن و آثار وی حاصل ترکیب نگاهی با تامل، حسرت و به سوال کشاندن آنهاست.به طور مثال در کتاب لذتی که حرفش بود، که تحت عنوان فرعی شش تک نگاری درباره دیدن و زیستن منتشر شده است، پیمان هوشمندزاده به روایت شخصی صرف میپردازد. یعنی این طور احساس میشود که باتوجه به عنوان فرعی کتاب، و با توجه به نوع روایتها که بیشتر شبیه به دنیای شخصی وی است این کتاب هدفی برای داستان گفتن نداشته باشد و بلکه بیشتر بخواهد روایت کند.