سریال خاتون جدیدترین اثر تینا پاکروان محصول سال 1400 است. این سریال روایتی از حضور تاثیرگذار زنان در تاریخ این سرزمین است. از جمله بازیگران این سریال میتوانیم از نگار جواهریان، اشکان خطیبی، مهران مدیری، بابک حمیدیان، شبنم مقدمی و… نام ببریم. در ادامه به نقد و بررسی سریال خاتون به صورت قسمت به قسمت خواهیم پرداخت. با پی اس ارنا همراه باشید.
برخی از قسمتهای این بررسی ممکن است داستان سریال را لوث کند.
نقد قسمت اول سریال خاتون
اگر بخواهم درمورد کلیت قسمت اول به نکاتی اشاره کنم ابتدا باید از فضاسازی آن یاد کنم، چرا که هنوز برای قضاوت درمورد داستان و لایهی عمیق شخصیتها کمی زود است.
به دور از پایتخت
چیزی که در قسمت اول شاهد آن بودیم لوکیشن فیلم و شخصیتهای اصلی داستان بود. برخلاف سریالهای مشابه که در ابتدا همگی در تهران میگذرد این سریال در شمال کشور در شهر رشت استان گیلان روایت میشود که بنظر من این را میتوانیم حرکتی تازه بدانیم چرا که فیلمبرداری در شمال کشور میتواند تنوع و جذابیتهای بصری را افزایش دهد. من فکر میکنم این شکل فضاسازی بر انتقال حس به مخاطب بسیار تاثیرگذار است. همچنین انتخاب چنین جغرافیایی برای فیلمبرداری و حضور طبیعت شمال در پسزمینه بازیگران میتواند رنگبندی دلنشینتری را بوجود آورد.
الگوی پرتکرار زن روشنفکر
نکتهای که درباره شخصیت اصلی سریال، یعنی خاتون وجود دارد این است که قرار نیست در این شخصیت شاهد ویژگیهای چندان تازهای باشیم؛ چرا که شخصیت خاتون تینا پاکروان بیشباهت به شهرزاد قصهی حسن فتحی نیست. در واقع چیزی که از این شخصیت در قسمت اول دستگیر ما میشود این است که کارگردان تاحدودی از الگوهای پیشین سریالهای نمایشخانگی برای به نمایش گذاشتن زن روشنفکر بهره برده است.
بدین شکل که زنانی مثل خاتون معمولا کتابخوانهای حرفهای هستند و چندان رابطه خوبی با طلا و زیورآلات ندارند، همچنین آرمانهای ذهنی خود را دارند اما بخاطر شرایط مرد سالار جامعه و عدم بها دادن کافی به زنان در سکوت به سر میبرند و گاهی پنهانی کارهایی که میخواهند انجام میدهند. این زنان سبک پوشش خاص خود را دارند که بیشباهت به الگوهای غربی آن زمان نیست؛ اما ویژگی متفاوتی که در خاتون میبینیم علاقهی وافر او به تیراندازی و روحیه مردانه او حتی در لباس پوشیدن است. اما نکتهای که وجود دارد این است که الگویی که در ذهن مخاطبهای نمایش خانگی درباره زنان روشنفکر و اصیل ایرانی درحال شکلگیری است قالب مشترکی از شخصیتهای شهرزاد و خاتون است که وسعت دید مخاطب را درباره ابعاد و وجوه مختلف شخصیت زن اصیل ایرانی محدود میکند به ویژگیهایی که در بالا مطرح شد.
زنی از جنس گیلان
در این میان اگر بخواهم از یک شخصیت مهم در قسمت اول سریال یاد کنم؛ شخصیت فهیمه اکبر است که غزل شاکری این نقش را ایفا میکند. باید به این نیز اشاره کنم که تینا پاکروان در یک پست اینستاگرامی مطرح کرد که نقش فهیمه اکبر برگرفته از یک شخصیت واقعی است؛ او خواننده و نویسنده گیلان شناس بود که اقدامات فرهنگی بسیاری در رشت انجام داد اما شاید به خاطر زن بودنش کمتر نامی از او به گوش خورده است. من فکر میکنم یکی از بهترین سکانسهای این قسمت از سریال سکانسی است که غزل شاکری و اشکان خطیبی بایکدیگر همخوانی میکنند، درواقع ما شاهد حضور لطیف و آرام اما پراقتدار زنی هستیم که فکر و ایدههای روشنی را در ذهن دارد.
پارادوکس دو همراه
شخصیت شیرزاد که اشکان خطیبی آن را ایفا میکند یک جوان نظامی است که عاشق همسرش خاتون است. در ابتدای امر ما به عنوان مخاطب فکر میکنیم که او دغدغهها و ارزشهای همسرش را کاملا درک کرده است، اما داستان که پیشتر میرود متوجه میشویم شاید آنقدرها هم درست فکر نکردهایم و رابطه این دو میتواند شکل دیگری نیز داشته باشد. بدین صورت که؛ یا شیرزاد متوجه نیست خاتون چگونه زنی است یا اینکه او خود را به نداستن میزند تا به خاطر عشقی که به خاتون دارد آرامش رابطه خود را با او حفظ کند. اما تقریبا در میانه داستان میفهمیم که این شرایط چندان مورد رضایت خاتون نیست.
در ادامه روایت داستان ما شاهد حضور شخصیتی بنام پروین هستیم که ستاره پسیانی آن را ایفا میکند؛ او دوست صمیمی خاتون است و شخصیت و دغدغههایی مشابه او نیز دارد؛ با این تفاوت که پروین هنوز تن به ازدواج نداده است و آزادی عمل او در راستای ارزشهایش نسبت به خاتون بیشتر است.
درواقع در قسمت اول این سریال به این پی میبریم که شخصیتهای شیرزاد و پروین دو فرد مهم و قطعا تاثیرگذار در زندگی خاتون هستند که هردوی آنها بهنوعی محرکهایی هستند برای بروز ابعاد مختلف شخصیت زنی مانند او.
و البته در پایان نمیتوانیم به راحتی از شخصیت مادر شیرزاد که شبنم مقدمی این نقش را ایفا میکند بگذریم؛ چرا که اگر بخواهیم بر طبق الگوهای پیشین، داستانهایی مشابه خاتون را بررسی کنیم همواره شاهد افرادی همجنس و مخالف با عملکردهای شخصیت اصلی هستیم.
بطور کلی قسمت اول این سریال بیشتر به معرفی شخصیتها میپردازد و چندان نکته تازهای منباب مسائل تاریخی، سیاسی و اجتماعی آن زمانه دستگیرمان نمیشود.
نقد قسمت دوم سریال خاتون
در قسمت قبلی سریال خاتون تقریبا با تمام شخصیتهای مهم آشنا شدیم. قسمت اول جایی تمام شد که یک انفجار رخ داد و میتوانیم این را نقطه شروع روایت اصلی داستان بدانیم.
تاریخ تکراری
در قسمت دوم این سریال شاهد حملات هوایی نیروهای روسیه در ایران هستیم و انفجاری که در پایان قسمت اول دیدیم نشان از شروع این اتفاق بود. حالا در این قسمت برای مخاطب روشن است که وقایع زندگی شخصیتهایی که به او معرفی شدهاند در چه برههای از تاریخ روایت میشود؛ زمانی که دنیا درگیر جنگ جهانی است و در این میان ایران اعلام بیطرفی کردهاست. اما روسیه این را نادیده گرفته و نیروهای خود را بسمت ایران میفرستد و بر سر مردم بمب میاندازد. شاید اتفاقاتی که در این سریال درحال وقوع است چندان برای ما تازگی نداشته باشد، چراکه در دنیای مدرن بنوعی با شرایط اجتماعی و سیاسی مشابهی دست و پنجه نرم میکنیم و به همین خاطر است که احتمالا بتوانیم بگوییم این سریال از جنبه روایت تاریخی تکراری است و بعد تازهای از تاریخ را بر ما آشکار نمیکند.
سرنخهای تازه
حال که کمکم روایت داستان به سمت پختگی میرود؛ جزئیات تازهای از زندگی گذشته شخصیتها برایمان روشن میشود و آنطور که معلوم است رفته رفته شناختمان از آنها کاملتر می شود. برای مثال میفهمیم پدر خاتون در شهر بندرلنگه در تبعید به سر میبرد، و همچنین هویت شخصیت رعنا (بهناز جعفری) که در قسمت اول نیز او را دیدیم برایمان آشکار میشود.
در ادامه شخصیت تازهای بنام ماری وارد داستان میشود که دختردایی شیرزاد است و از قضا مادر شیرزاد بهشدت تمایل داشتهاست که بجای خاتون او با پسرش ازدواج کند. بااینکه ماری بهتازگی وارد قصه شدهاست اما درباره او و مادرش که اهل آلمان است نیز سرنخهایی نیز وجود دارد.
الگوی وطنپرستی
در قسمت دوم با شخصیتی نظامی بنام بهرام نامجو که از زیردستان شیرزاد است آشنا میشویم. شخصیت نامجو را میتوانیم الگویی کامل از یک سرباز وطندوست و فداکار بدانیم که معمولا در تمام فیلمهای جنگی وجود دارند. و اغراق درباره اینگونه شخصیتها زمانی اتفاق میافتد که همسرانشان باردارند و یا فرزندانی دارند. ایدهی کلیشهای که میتواند وجود داشته باشد این است که انتخاب چنین شخصیتهایی برای حضور در روایتی به وسعت این سریال یا سریالهای مشابه تنها برای برانگیختن احساسات مخاطب است و بنظر میآید این انتخاب دیگر ایده هوشمندانهای برای داستانهایی با این ژانر نیست؛ بهعبارتی دیگر دورهی اینگونه شخصیتپردازیها بسر رسیده است. چراکه مخاطب امروزی دست فیلمساز را خوانده است و این ایده بهندرت تاثیر اولیه خود را بر مخاطب خواهد داشت.
در قسمت اول ما با شخصیت و نگرشهای فردی بنام پروین (ستاره پسیانی) که دوست صمیمی خاتون است آشنا شدیم. در قسمت دوم نیز شاهد حضور پررنگ او در فضاهای اعتراضی و کمکرسانی مردمی نیز هستیم؛ نمایش این ایده از یک زن اصیل و روشنفکر ایرانی در آن زمان بسیار نو و تازه است. درحالی که چنین حضور فعال و پرشور یک زن در رویدادهای اجتماعی و سیاسی جامعه در آن زمانه چندان رایج نبودهاست؛ اما در اینجا ما شاهد یک نماینده از جامعه کوچک اینگونه زنان هستیم.
و شاید چنین نمایشی از زنان و مردان بعنوان الگوی تازهای از وطندوستی ایده بهتری باشد.
نقد قسمت سوم سریال خاتون
در این قسمت شاهد پیچیده و البته پختهتر شدن روایت و همچنین شخصیتها هستیم. درواقع در قسمت سوم شاهد اقدامات جدید و غافلگیرکنندهی شخصیتها نیز خواهیمبود.
تصویری از خیانت
در این قسمت شاهد حضور دو شخصیت خیانتکار هستیم. نفر اول مافوق شیرزاد، شخصیتی بنام سنگری است که پژمان بازغی این نقش را ایفا میکند. البته که در دو قسمت ابتدایی سریال منفعتطلبی این شخصیت قابل حدس است اما اوج خیانت او را در قسمت سوم میبینیم که چگونه جلوی ارسال مهمات جنگی را به بندر پهلوی میگیرد و شرایط بگونهای میشود که برای نیروهای ایرانی چارهای جز تسلیم در برابر روسها باقی نمیماند. تنها کسی که متوجه این اتفاق میشود شیرزاد است و همین مسئله محرکی میشود برای اینکه او دست به قتل سنگری بزند و این اقدام غافلگیرکننده و شاید اغراقآمیز او مسیر داستان را برای خانواده ملک تغییر میدهد.
چند ساعتی از به قتل رسیدن سنگری بهدست شیرزاد میگذرد که نیروهای روسی برای بازجویی از شیرزاد به منزلش میآیند؛ درحالیکه او تصمیم بر تسلیم شدن دارد.
در این سکانس شاهد حضور شخصیت جدیدی بنام کمسیر رجب اف هستیم که بابک حمیدیان این نقش را ایفا میکند که میتوانیم او را شخصیت منفی قصه و خیانتکار دوم بدانیم. چراکه کمی بعدتر متوجه خواهیمشد او یک ایرانی است.
شروع یک مبارزه
در دو قسمت قبل به شناختی نسبی از شخصیت پروین رسیدیم. درواقع پروین الگویی از زن مبارز ایرانی است که بدست تینا پاکروان به تصویر درآمدهاست. پیش از این نیز در سریال در چشم باد شخصیت لیلی نمونهی کامل زنی بود که برای آزادی مبارزه میکرد. درحقیقت پروین قصهی خاتون برای رویایی میجنگد که در تمام مقاطع تاریخ رویای تمام مردم بودهاست.
تقابل خشم و رحم
در قسمت سوم سروال خاتون در کنار سایر اتفاقات همچنان شاهد روایت زندگی رعنا خواهیمبود. در این قسمت یکی از فرزندان رعنا بیمار است و او برای درخواست کمک به خانه فخرالنسا میرود و مثل همیشه با رفتار بیرحمانه او مواجه میشود؛ تا زمانی که خاتون از راه میرسد و به او یاری میرساند. درواقع بهتر است اینگونه تعبیر کنیم که خاتون برای رعنا نقش فرشته نجات را بازی میکند، همیشه به موقع از راه میرسد و بنظر من تکرار چنین صحنههایی به یک شکل میتواند داستان و شخصیت اصلی را بهسمت اغراق هدایت کند. در این سکانس برخورد پر از خشم فخرالنسا نسبت به رعنا و حضور یاریرسان خاتون؛ بهنوعی شخصیت اصلی داستان یعنی خاتون را برای مخاطب عزیزتر و فخرالنسا را بیرحمتر جلوه میدهد.
در ادامه شاهد مرگ فرزند رعنا و البته برادر کوچکتر شیرزاد که حتی یکبار هم به ملاقات و کمک آنها نرفت هستیم و این مسئله خاتون را بشدت میرنجاند؛ بطوری که اثر این رنجش در برخورد او هنگام ملاقات با شیرزاد در زندان کاملا مشهود است.
نمونه کامل وطن دوستی
در این قسمت از سریال شاهد پایان زندگی شخصیتی بنام سرتیپ آریا هستیم. شخصیتی نظامی که مافوق شیرزاد است و هردو اهداف مشترکی دارند. درواقع در شناختی که از این شخصیت بدست میآوریم شاهد مردی تنها، با آرمانهایی بلند هستیم که رویای سرزمینی آباد و آزاد را در سر میپروراند و زندگی خود را نیز برای حفظ این آرمانها از دست میدهد.
نقد قسمت چهارم خاتون
مرگ بیمقدمه
در ابتدای این قسمت سریال خاتون شاهد اتفاقی هستیم که بیشک احساسات مخاطب را بسیار برانگیخته میکند و آن مرگ امیرعلی پسر خاتون و شیرزاد است. این اتفاق کاملا بدون مقدمه رخ میدهد و مخاطب را به شوک بزرگی فرو میبرد. درواقع کاستی این بخش از سریال شاید این موضوع باشد که در چنین خانهای اربابی با آن همه خدم و حشم چگونه وقتی تنها فرزند و نوهی این خانواده مریض میشود دیر به داد او میرسند، و در نهایت از دست میرود. حداقل مخاطب باید در جریان فرایندهای اینچنینی قرار بگیرد تا احساس نزدیکی او با داستان حفظ شود.
پذیرش اجباری
در ادامه این قسمت از سریال خاتون شاهد پذیرفتهشدن پیشنهاد رجباف مبنی بر بدست گرفتن اداره امور گیلان توسط شیرزاد هستیم. درواقع این تنها شرط زنده ماندن او است. پس آزادی از زندان وقتی او به خانه برمیگردد با مرگ فرزندش مواجه میشود و این نیز منجر به بهم خوردن رابطهی او و خاتون میشود.
درواقع شیرزاد در این برهه از سه جهت تحت فشار است یکی مرگ فرزندش و از بین رفتن رابطه عاشقانهاش با خاتون و دیگری پا گذاشتن روی آرمانها و ارزشهایش برای زنده ماندن و برگشتن کنار خانوادهاش.
ادامهی مبارزه
با بهم ریختن اوضاع و اشغال شهر توسط سربازهای روسی همچنان شاهد مبارزه پروین و همراهانش با اشغالگران هستیم. درحالیکه شناسایی شدهاند و تحت تعقیب قرار گرفتهاند، مقامات به شیرزاد که حالا به درجه سرهنگی ارتقا یافتهاست دستور میدهند که پروین و همدستانش را دستگیر کند. شرایط برای شیرزاد سختتر می شود و او تصمیم میگیرد آنها را مطلع کند که از ایران خارج شوند. در ادامه خاتون پنهانی به دیدن پروین میرود و بعد از مدت طولانی او را ملاقات میکند. درواقع تنها شخص مورد اعتمادی که در زندگی برای پروین باقیماندهاست خاتون است.
شکستن سکوت
در بخش پایانی این قسمت از سریال خاتون حملهی یکی از سربازان روس به پروین و تلاش خاتون برای فراری دادن او باعث دستگیری خودش و گریختن پروین میشود و سایر سربازان خاتون را برای بازجویی نزد شیرزاد میفرستند. این عاملی خواهد بود که سکوت طولانی میان شیرزاد و خاتون که بخاطر مرگ امیرعلی بوجود آمدهاست شکسته شود و شاهد مکالمهای میان این دو میشویم که سرنخهای تازهای ازرابطهی میان آنها را برای مخاطب رو میکند.
درواقع از قسمت اول شاهد عشق بسیار شدید شیرزاد نسبت به خاتون بودهایم ولی ابراز این عشق از طرف شیرزاد بیشتر بنظر میآمد تا خاتون؛ و این میتواند برای مخاطب جای تعجب داشته باشد. درواقع در پایان این قسمت پرده از رابطهای که ظاهرا همهچیز آن خوب و بجا بود برداشته میشود و درخواست خاتون مبنیبر طلاق دادنش توسط شیرزاد لایههای دیگری از این رابطه را آشکار میکند.
نقد قسمت پنجم سریال خاتون
در نیمه ابتدایی این قسمت شاهد ملاقات مجدد خاتون با پروین هستیم و محل قرار آنها توسط سربازی که راننده خاتون است لو میرود. شیرزاد که وظیفه دستگیری پروین و همدستانش را برعهده دارد بههمراه سربازانش به محل قرار فرستاده میشود و در آنجا با خاتون مواجه میشود و پس از التماسهای خاتون مبنی بر عدم تیراندازی شیرزاد دستور میدهد کسی تیراندازی نکند اما مافوق سربازان روسی دستور شیرزاد را نادیده گرفته و دستور تیراندازی میدهد و این منجر به کشتهشدن پروین و سایر همراهان او میشود.
در ادامه شاهد این هستیم که خاتون کشتهشدن پروین را از چشم شیرزاد میبیند اما نکتهای که اشاره به آن خالیازلطف نیست این است که در قسمتهای پیشین هنگامیکه این وظیفه به شیرزاد محول شد او تلاش خود را کرد که پروین را از این اتفاق مطلع کند تا بتواند فرار کند و از خاتون نیز خواست برای فراری دادن پروین با او همکاری کند اما عدم همکاری خاتون و سوظن او نسبت به شیرزاد و همچنین بیاحتیاطی او موجب لورفتن محل قرار شد.
پس از مرگ پروین و همدستانش خاتون نیز بهعلت همکاری با آنان دستگیر و بازداشت شد. در اینجا رابطه میان خاتون و شیرزاد کاملا ازدسترفته بهنظر میرسد اما شیرزاد همچنان در تلاش است تا ذهنیت خاتون را نسبت به خود تغییر دهد. چیزی که در این قسمت بیشتر توجه من را جلب کرد تناقضی است که در این دو شخصیت اصلی دیده میشود. بدین معنا که در ابتدای سریال شاهد روحیه جنگنده و استقلالطلب شیرزاد بودیم که ادعا میکرد به هیچ قیمتی زیر سلطه اشغالگران نخواهد رفت اما در اینجا میبینیم که او در شرایطی کاملا خلاف ادعاهای اولیه خود قرار گرفته است و او برای حفظ جان خود تن به خواستههای اشغالگران روسی میدهد و در مقابل هموطنان خود میایستد و ظلمی که نسبت به مردم ایران در جریان است را پذیرفته است.
و همچنین خاتون که در ابتدای داستان زنی مقتدر، مستقل و منطقی نشان داده میشد در حال حاضر تبدیل به زنی لجباز، غیرمنطقی و موقعیت نشناس شده است که میخواهد فقط با اصول خودش مشکلات را پشت سر بگذارد و همچنین اشتباهات خود را به گردن شیرزاد میاندازد. بهطورکلی چیزیکه بهنظر میرسد این است که خاتون از عشق بیقیدوبند شیرزاد نسبت به خودش سو استفاده میکند تا خود را از تقصیرها تبرئه کند.
نقد قسمت ششم سریال خاتون
در نیمه اول این قسمت شاهد این هستیم که کمیسر خاتون را که در بازداشتگاه به سر میبرد به دفتر خود میخواند و از او پذیرایی گرمی میکند و موضوعی را مطرح میکند که تقریبا تا قبل از این تا حدود زیادی بر مخاطب آشکار شده است و آن علاقهای که کمیسر نسبت به خاتون دارد است. درواقع کمیسر با سو استفاده از جایگاه خود شرایط را برای شیرزاد سخت میکند تا به خواسته دلش برسد و تنها راهی که پیش پای شیرزاد میگذارد طلاق دادن اوست و در غیر این صورت هر دوی آنها را به زندان میفرستد. درواقع در این قسمت از سریال شاهد الگوی تکراری دیگری از یک سهگانه عشقی هستیم که در قالب تاریخ روایت میشود.
در ادامه این قسمت شاهد طلاق دادن خاتون توسط شیرزاد هستیم و این شخصیت شیرزاد را به حقیرترین شکل ممکن تبدیل میکند. زیرا او در تلاش است رابطهاش را با خاتون از نو بسازد و از طرفی نیز نمیخواهد موقعیتش را بهعنوان یک نظامی از دست دهد. درواقع او نمیخواهد بپذیرد که برای بهدستآوردن خاتون باید دست از کارش بکشد و از زیر سلطه کمیسر رجباف خارج شود. درواقع شیرزاد شخصیتی است که به هیچ قیمتی نمیخواهد عشق بچهگانه خود را به خاتون از دست بدهد و از سوی دیگر توانایی و مهارت حفظ این رابطه را ندارد و دائما با عملکردهای غلط خود خاتون را از خود ناامید میکند. در اینجا میتوانیم اشاره کنیم به دیالوگ خاتون در قسمت اول که خطاب به شیرزاد میگوید: تو هنوز منو نشناختی، درحقیقت عشق او به خاتون چشمش را کور کرده است و او را نشناختهاست.
در ادامه داستان شاهد فراری دادن خاتون هستیم که به دست فرهاد اتفاق میافتد. درحالیکه خاتون هنوز امید داشت که برنامه این فرار توسط شیرزاد چیده شده است اما متوجه میشود که شیرزاد از این اتفاق بیخبر است و همه اینها با هماهنگی آدامیان و افرادش انجام شده است.
بهطورکلی در این قسمت مخاطب بهوضوح میتواند متوجه روند تند وقوع اتفاقات شود. درواقع تا به اینجای سریال چیزی بنام فصل تنفس وجود ندارد و این میتواند نوعی کاستی دانسته شود. شاید بتوانیم قسمت اول سریال را که همه چیز در آرامش و بدون تنش بود مصداقی برای جمله معروف آرامش قبل از طوفان بدانیم.
نقد قسمت هفتم سریال خاتون
قسمت قبل در جایی به پایان رسید که شیرزاد مخفیگاه آدامیان و همچنین خاتون را پیدا میکند. قسمت هفتم از جایی شروع میشود که شیرزاد بر افراد آدامیان اسلحه کشیده است و خاتون تلاش بر آرامکردن او دارد تا به کسی صدمه نرسد. اما غافلگیری جایی اتفاق میافتد که فرهاد از پشت بر شیرزاد اسلحه میکشد و او را خلع سلاح میکند و بقیه شیرزاد را با طناب بستند تا بتوانند فرار کنند و بعد از دور شدنشان شخصی فرستادند تا او را باز کند. در سکانسی که شیرزاد بسته شده است و خاتون از او میخواهد به دنبالش نیاید روی تازهای از احساس خاتون نسبت به شیرزاد را میبینیم درواقع میتوان این حس را دلسوزی نامید. برخلاف چیزی که خاتون در برخورد با شیرزاد از بروز میدهد در اینجا خواهیم دید که او متوجه شرایط بد و پیچیدهای که شیرزاد در آن قرار دارد میشود و به همین خاطر برای او دل میسوزاند اما دیگر آن حس قدیمی دوست داشتن را نسبت به او ندارد زیرا شیرزاد ضعیفی را که در جلوی چشمش میبیند با کسی که پیشتر همسرش بوده کاملاً متفاوت است.
همچنین در این قسمت شاهد روی تازهای از شخصیت فرهاد خواهیم بود. درواقع دیگر از آن گماشتهای که پیشتر دیده بودیم که گوشبهفرمان شیرزاد بود خبری نیست و حالا او را در قالب یک مبارز میبینیم و البته فرهاد کسی است که بهخاطر حمایتهای خاتون به او بسیار اهمیت میدهد و خود را بهنوعی مدیون او میداند. درواقع حضور شخصیتی مانند فرهاد را در سریال میتوان یک حرکت تازه دانست. بدین منظور که شاید این شخصیت در نگاه اول ظاهر چندان جذابی برای مخاطب نداشته باشد اما نکته مهم این است که ویژگیهایی مانند قدرشناسی، احترام، کمک و عشق که در او میبینیم باعث جذب مخاطب میشود.
در نیمه پایانی این قسمت شاهد ورود زنی به نام قدرت در داستان هستیم که پس از زخمی شدن خاتون از او مراقبت میکند و او را نزد خود مخفی میکند. قدرت نیز نماینده تازهای از زنان مبارز و قدرتمند آن زمانه است که در فرار و به طور مخفی زندگی میکند و رفتارهایی مردانه دارد که این ویژگی او را از زنان زمانه خود متمایز میکند وا البته این عجیب نیست چرا که او سالها در جنگل همراه همسرش بهتنهایی زندگی کرده است؛ و این ویژگیها منجر به علاقه خاتون نسبت به قدرت میشود زیرا باتوجهبه الگوی ذهنی و روشنفکرانهای که دارد معیارهای او قدرت را بهعنوان یک شخصیت مورد احترام میپذیرد.
این بررسی با انتشار قسمتهای بعدی سریال بهروزرسانی خواهد شد…
The Review
سریال خاتون
درواقع از قسمت اول شاهد عشق بسیار شدید شیرزاد نسبت به خاتون بودهایم ولی ابراز این عشق از طرف شیرزاد بیشتر بنظر میآمد تا خاتون؛ و این میتواند برای مخاطب جای تعجب داشته باشد. درواقع در پایان این قسمت پرده از رابطهای که ظاهرا همهچیز آن خوب و بجا بود برداشته میشود و درخواست خاتون مبنیبر طلاق دادنش توسط شیرزاد لایههای دیگری از این رابطه را آشکار میکند.
نقش رضا به عنوان عاشق ودلباخته خاتون چقد مزخرفه
کلا حس غرور واحساس ببینده نسبت به مسئله عشق وعاشقی رو خراب میکنه
تصویرذهنی قشنگی نیست!
من از نقش رضا خوشم نیومد