سریال زخم کاری محصول جدید فیلیمو است به نویسندگی و کارگردانی محمد حسین مهدویان و با حضور بازیگرانی چون جواد عزتی و رعنا آزادیور. در ادامه با بررسی و نقد این سریال در پی اس ارنا همراه باشید.
سریال زخم کاری اقتباسی است از رمان «بیست زخمکاری» محمود حسینیزاد. این رمان برداشتی متفاوت و ایرانی است از تراژدی مکبث ویلیام شکسپیر. داستان درباره مدیری به نام مالکی است که در شرکتی موفق کار میکند. افراد این شرکت همگی به نوعی اعضای یک خانوادهاند که برای ابراهیم ریزآبادی (یا به قول خودشان «حاج عمو») کار میکنند. این بار سردار اسکاتلندی و همسرش، لیدی مکبث، جای خود را به مالکی و همسرش، سمیرا، دادهاند. مالکی پس از عقد قراردادی با شرکای نروژی، مبلغ قرارداد را به حساب خودش میریزد و خود را در مسیری خطرناک قرار میدهد.
بررسی قسمت اول سریال زخم کاری
قسمت اول سریال دنبالهروی همان درامهای به ظاهر اجتماعی پیشین است نه اثری تریلر یا جنایی. تعلق شخصیتها به فضای ثروتمند و به اصطلاح بورژوای اطرافشان حس نمیشود و همهچیز در راستای به رخ کشیدن تولید پرهزینه سریال است؛ از ویلاهای شمال و هتل لوکس گرفته تا لباسهای برند و ماشینهای گران قیمت. مشکلی که دیگر آثار نمایش خانگی نیز داشتند؛ شخصیتها در رفتار و ظاهر هیچ بستگی و پیوندی با این طبقه از خود نشان نمیدهند و سازندگان اثر نیز به جای تمرکز بر این موضوع، به زیبایی و خودنمایی این تجملات میپردازند.
نماها و میزانسن نه بیانگر حالات شخصیت یا همراه با داستان که در امتداد همین تجملاتاند. شاید تنها خلاقیت در این زمینه را بتوان به طراحی دفترِ دربار مانند ریزآبادی و بلاکینگ کاراکترها دانست.
از مشکل اکسپوزیشن و حرافی کاراکترها پیرامون روابط میان اعضا نیز که بگذریم، مورد آزاردهنده دیگر آن نیز ناهمخوانی موسیقی با ریتم داستان است. قسمت اول ریتمی آرام و کند دارد اما در مقابل آن، موسیقی پرتنش و پرهیجانی را میشنویم که مدام، گاه و بیگاه و در لحظات متعددی پخش میشود تا جایی که بیشتر به یک موزیک ویدیو شبیه است!
بر خلاف ماجرای نیمروز که میان فضای مرموز و خشن داستان و حس و حال معمایی موسیقی همخوانی مشهودی وجود داشت، اینجا تضادی دیده میشود که کارگردان نیز به آن بیتوجهی میکند و بر استفاده از آن اصرار میورزد؛ در یک نمای معرف از شمال، حین موفقیت در عقد قرارداد و حتی هنگام خروج شخصیت از هتل با اسلوموشن!
حضور کارگردانانی چون مهدویان یا هومن سیدی که از فیلمسازان محبوب این روزهای سینمای ایران به شمار میآیند، میتوانست نفس تازهای باشد برای وضعیت بغرنج نمایش خانگی. قورباغه علیرغم اینکه نسبت به محصولات این حوزه تفاوتهای بسیاری داشت، با این حال همچنان مشکلات جدی و اساسی داشت که ان را درگیر حواشی بسیاری نیز کرد. زخم کاری میتوانست در این شرایط جایگاه سریال محبوب این روزها را بگیرد که با توجه به منابع اقتباس آن، امیدی نیز به کیفیت آن بود.
با این حال، حضور مهدویان به جز چند مورد کوتاه و جزئی ابدا در کارگردانی یا دیگر موارد حس نمیشود و گویی که شخصی دیگر در مقام کارگردان این قسمت به جای او نشسته است. سریال زخم کاری شروع امیدوارکننده یا رضایتبخشی نداشت اما نسبت به منابع اقتباسش همچنان باید منتظر ماند و دید که آیا سرنوشت دیگر محصولات نمایش خانگی را در پیش میگیرد یا آنکه خودی نشان میدهد.
بررسی قسمت دوم و سوم سریال زخم کاری
بزرگترین مشکل سریال زخم کاری سازندگان آناند؛ نه صرفا کارگردان، بلکه پلتفرم آن. پیش از تماشای سریال تصور میشود که مسئله اقتباس از ادبیات و مکبث میتواند در این آشفتهبازار نمایش خانگی نفسی تازه بدمد اما با تماشای چند قسمت اخیر میتوان به راحتی فهمید که مکبث و دیگر شعارها مبنی بر تازگی و بداعت و نوآوری اثر، تنها توجیهاتیاند برای ارائه همان کلیشههای دیگر محصولات این پلتفرمها؛ نمایش زندگی طبقهای ثروتمند با ویلاهای اعیانی و ماشینهای گرانقیمت و عیاشیها و نگاهی به زندگی مردم طبقه متوسط و پایین –که صد البته در آن نیز ناتواناند- به بهانه پرداخت به فاصله طبقاتی.
ممکن است با خودتان بگویید که فضای داستان و شخصیتهای ثروتمند آن چنین نمایش اشرافیای را میطلبند اما اینجاست که ناتوانی و ضعف مهدویان در خلق میزانسن منطبق با موقعیتهای داستانی نمایان میشود و تنها میتوان نمایشی تجملاتی و پر زرق و برق و سرمایهزده از این سبک زندگی را دید که به آگهیهای تبلیغاتی و ویدیوهای ترند اینستاگرام میمانند؛ از اسلوموشنهای مکرر گرفته تا گیتار الکتریکیای که گاه و بیگاه با نمایی از سیگار کشیدن شخصیت یا راه رفتن او پخش میشود، همان کلیشههای آشنای دیگر محصولات چند وقت اخیر.
دقیقا مشخص نیست که چرا لیدی مکبث داستان نیز تا این حد اغراقشده و بدیهی –از شخصیتپردازی گرفته تا دیالوگها و بازی- به نظر میرسد؛ گاه دیوانهوار و بیدلیل میخندد بدون آنکه حسی از ترس یا خطر القا شود و گاه نیز به یکباره دست به اعمال برونگرایانهای چون فریادهای ناگهانی میزند، بدون آنکه در این داستان به لایههای درونی این شخصیت پی ببریم یا شباهتی با شخصیت اغواگر، جاهطلب و قدرتطلب دیده شود. او صرفا به عنوان ایده «لیدی مکبث داستان» حضور دارد.
ناتوانی مهدویان در بازی گرفتن صرفا به این شخصیت و بازیگر محدود نمیشود، در قسمت دوم صحنهای وجود دارد که شخصیت دختر و پسر جوان در کنار دریا به تماشای ماه مینشینند. در این صحنه چنان بازیهای دم دستی و غیرحرفهای و لحظات عذابآوری مشاهده میشود که سوال پیش میآید به راستی کارگردان متوجه چنین ضعفی نشده یا صرفا از این ایرادات آماتوری به سبب خاطره بازیهای خودش چشمپوشی کرده است؟
سریال زخم کاری برای مهدویان مجموعهای از مشکلات در نویسندگی و کارگردانی است و برای فیلیمو، یک محصول کلیشهای و سرمایهزده و گرانقیمت دیگر.
بررسی قسمت چهارم و پنجم سریال زخم کاری
به نظر میرسد که امیدوار بودن به زخم کاری دیگر بینتیجه است و هرچه پیش میرود، آزاردهندهتر و ناامیدکنندهتر میشود؛ دیالوگهایی که هیچ شباهتی به مکالمهای طبیعی ندارند و بیشتر به مسیر سر راستی میمانند که نویسنده در ذهن داشته است و شخصیتها از زبان او حرف میزنند. شخصیت اغواگر و جاهطلب و مرموزی چون لیدی مکبث، اینجا به زنی دیوانه گردیده که نه اغوایی از خود نشان میدهد و نه بلندپروازی. تنها به زنی ثروتمند میماند که در طلب پول بیشتر و خانه بزرگتر است!
البته این مورد در تمام موارد صدق میکند. انگیزه قتل «حاج عمو» توسط مالک و همسرش بیشتر از آنکه در خود اثر توضیح داده شود، به رابطه مکبث و پادشاه دانکن متوسل میشود تا مدرک و دلیلی برای رابطه مالک و حاج عمو باشد. فساد سیستماتیک و حرص و جاهطلبی منبع اقتباس به یک خانواده ثروتمند تبدیل شده است که هر کسی درگیر کلیشههای سطحی ملودرامیاش شده و به دنبال پول بیشتر و خانه بزرگتر و زهر چشم گرفتن از دیگریست. فلشبکهای سریال نیز نه میتوانند گذشتهای برای شخصیتها ترسیم و نه انگیزه و امیالشان را تبیین کنند.
نیمی از عملکرد بازیگرها به روشن کردن سیگار در ابتدای سکانس و خاموش کردن آن در انتهایش خلاصه میشود؛ مشخص نیست که آیا این ترفندی برای ایجاد فضاسازی نوآری است که سازندگان آن را تبلیغ میکنند یا نتیجه جوگیری با تماشای سریالهای پرطرفداری چون «پیکی بلایندرز» و تقلید از آن! سوال مهمتر این است که قرار دادن «نوآر» در ژانر این سریال چه دلیل و منطقی داشته است؟ تبلیغ نوآوری دروغین، توهم سازندگان یا دانش ناکافی؟ دقیقا کدام عامل باعث شده است که سازندگان آن را «نوآر» تصور کنند؟ تکنیکهای نورپردازی و فضاسازی؟ فلسفه و تقابلهای اخلاقی شخصیتها؟ تکنیکهای نو در کارگردانی و فیلمبرداری؟ جامعهشناسی اجتماع نهفته در اثر؟ ظاهرا لباسهای سیاه و مشکی شخصیتها و زنان تک بعدی و سطحی داستان به مثابه «فمفتال» و غواگر بودنشان توهم داستانی نوآر برای سازندگان ایجاد کرده است!
نکته آزاردهنده دیگر نیز تنبلی، عدم خلاقیت و بیمایگی در کارگردانی است که ابدا حضور چنین فردی در اثر حس نمیشود. کافی است به چند سکانس از سریال نگاهی بیندازید که همهچیز بدون ذرهای خلاقیت و نوآوری و با تنبلی تمام صورت گرفته است؛ از اندازههای اشتباه تا حرکتهای خستهکننده دوربین. در برخی سکانسها که واکنش چهره شخصیتها اهمیت دارد، نمایی در اندازه مدیوم یا واید داریم! شاید این تصمیم را بخواهند با شعار «دادن حس و حال تلویزیونی به اثر» توجیه کنند اما پر واضح است که ناشی از تعجیل و شتاب در روند ساخت –و بیاهمیتی خالق نسبت به اثر- است نه تصمیمی هنری یا خلاقانه!
سلام
خسته نباشید به نویسنده عزیز!
شرمنده ولی کارگردانی که تعطیل!
فیلمنامه قابلقبول، نه خوب ولی باز راضیکننده.
کافی بود تا بازی چندتا از خوبان در این سریال نباشد تا با کله بخورد زمین.
سریال سبیار جذاب و خوبیبود و بازی جواد عزتی شاهکار بود
سریال بسیار جذاب و خوبی بود و بازی جواد عزتی شاهکار بود
ی مقدار تخیلی بود ولی سناریو خوبی داشت
هرچی جواد عزتی داره خوبه