سریال نوبت لیلی، مدتی است که در پلتفرم نماوا پخش شده، و مخاطبان و منتقدان خود را پیدا کرده است. روح الله حجازی، پس از ساخت چند اثر موفق سینمایی، این بار به سراغ ساخت سریالی رفته است که پا را از چارچوبهای امتحان پس داده سینمای ایران فراتر گذاشته است، از این رو کار سختی در پیش دارد.
پرداختن به ژانر علمی تخیلی در ایران، به لحاظ فرهنگی و مذهبی کاری سخت است و اگر کارگردان از عهده پرداخت داستان و صحنههای تخیلی برنیاید، شکست سنگینی خواهد خورد. در این نقد با تماشای سه قسمت از سریال، بررسی میکنیم که نویسندگان اثر، مهدی شیرزاد، سروش چیتساز و روحالله حجازی تا چه اندازه از پس نوشتن روایتی تخیلی برآمده و از طرفی، مایه نظری دنیاهای موازی را تا چه میزان دستمایه کار خود قرار دادهاند؟
نقد قسمت اول سریال نوبت لیلی
روحی، زنی میانسال است، که برای برطرف کردن یک نفرین خانوادگی سعی دارد نیمه یک نگارگری که مربوط به یکی از داستانهای هفت پیکر نظامی است را به هر طریقی به دست آورد. در این راه لیلی، دختر خردسالش را نیز با خود همراه میکند.
قسمت اول که به معرفی فضا و شخصیتها میپردازد، شرح ماوقع این جستجو است و با مرگ روحی تمام می شود، خود به لحاظ مدت زمان و به لحاظ سیر وقایع، میتواند یک فیلم کامل سینمایی طلقی شود.
چیزهایی که لیلی میبیند (همانند یک رویا)، برهم خوردن عروسی سه دختر بزرگ خانواده، نسوختن نسخه اصلی نگارگری و وقایع دیگر تماما مخاطب را آماده دیدن فیلمی تخیلی میکند که با یاد کردن واضح چندباره از جهانهای موازی و اتفاقات غریبی که در خانه میافتد، مایه نظری آن را نیز میتوان دریافت.
این که نویسندگان سریال، تا چه میزان به نظریه دنیای موازی واقفند، هنوز با پخش این سه قسمت مشخص نیست، اما استفاده از المانهای رفت و برگشت به این دنیاها توسط نویسندگان میتواند ما را امیدوار کند که آنها مطالعات اولیه را از این نظریه داشتهاند.
نقد قسمت دوم سریال نوبت لیلی
قسمت اول از سریال نوبت لیلی، داستان جذابی را با فضاسازی غریب به مخاطب ارائه میدهد که با کارگردانی دقیق و غریب حجازی کامل شده است. اما این شروع طوفانی، با یک قسمت دوم معمولی، افت شدیدی میکند. قبل از شروع قسمت دوم و قبل از تیتراژ، جملاتی نمایان میشود که در آن جملات، کارگردان به تخیلی بودن وقایع سریال تاکید میکند. این کار نشان از دشواری فیلم سازی در این ژانر در ایران دارد، و احتمالا عوامل سریال با این کار خواستهاند که از پیشامدهای احتمالی بعدی جلوگیری کنند.
در قسمت دوم لیلی بزرگ شده است و به دنبال حل معمایی است که مادرش سالها به دنبال آن بوده است. رفت و آمدهای گاه و بیگاه به جهانی دیگر، که این بار کارگردان در فضاسازی آن چندان موفق عمل نکرده است، استفاده از نریشن طولانی توسط لیلی و سرگردانی خود لیلی در کشف حقیقت مخاطب را نیز سرگردان میکند.
بزرگسالی لیلی با یک نریشن شروع میشود. او ظاهرا روی صحنه تئاتر یا در یک پلاتو یا بلک باکس، مونولوگی از وضعیت زندگیش میگوید و این که تا به امروز چه بر سرش آمده است. همچنین در یک فضای نامتعارف، لیلی را روبهروی یک کتابخانه بزرگ میبینیم که کتابی را انتخاب میکند. این سکانس، احتمالا ادای دینی به فیلم میان ستاره ای کریستوفر نولان است. در فیلم میان ستارهای، سکانس کتابخانه، کودکی و بزرگسالی کاراکتر دختر را به هم پیوند میزند و مهمترین سکانسی است که در آن شخصیت دختر به همراه مخاطب، متوجه میشود که پدرش در جایی همچون کرم چاله از زمانی دیگر به دیدنش آمده تا پیام مهمی را به او منتقل کند.
حالا در سریال نوبت لیلی نیز، وجود این سکانس، چنین معنای ضمنی را برای مخاطب تداعی میکند. از طرفی بازیگر تئاتر بودن لیلی و دوستانش به کاراکتر آنها بسیار نزدیک و انتخاب درستی برای شخصیت پردازی لیلی است. دختری که با بازیگر بودنش، دنیاهای دیگر را روی صحنه تجربه میکند و بر این باور است که در زندگی حقیقی نیز این امکان وجود دارد.
اما از سویی دیگر، در قسمت دوم، مخاطب نیز به جهان دیگر و داستان اساطیری آن کشیده میشود. سکانسهایی که در جهانی دیگر میگذرند، کش دار و خسته کننده شدهاند. دلیل آن هم عدم موفقیت کارگردان در فضاسازی دنیایی است که احتمالا نه خودش دیده و نه مخاطب.
لباسهای کاراکترها در دنیای دیگر، عجیب نیستند، اما قدری مضحک به نظر میرسند. از طرف دیگر بازیگران نیز تا به اینجای کار نتوانستهاند با آن دنیا ارتباط برقرار کنند. اما نکته جالب توجه ترکیب دنیایی دیگر با اساطیر ایرانی است که باید دید در ادامه نویسندگان با استفاده از آن، قرار است چه معانی ضمنی را برای مخاطب بیافرینند.
نقد قسمت سوم سریال
در قسمت سوم، اوضاع به روال قسمت دوم پیش می رود. لیلی هنوز سرگردان است و حالا افسردگی هم به سراغش آمده. روایت دنیای دیگر نیز هنوز جذاب و گیرا نشده است و تکلیفش با مخاطب مشخص نیست. استفاده از قصههای پریان، مانند سفیدبرفی، که لیلی برای بازی با کودکان لباس او را پوشیده است، معلوم نیست که دلیلی دارد و یا برای زیبایی بیشتر و چند دیالوگ بامزه طراحی شده است؟
با این حال در قسمت سوم شخصیت جدیدی معرفی میشود. پسر جوانی که او نیز به دنبال نیمه نگارگری است که نزد خانواده لیلی حضور دارد و خودش را صاحب آن میداند. سکانس معرفی پسر چندان جذاب از کار درنیامده است و معلوم نیست با چه آدمی سروکار داریم؟ اما در ادامه، در سکانسی که بر سر راه لیلی قرار میگیرد و میکوشد به عمد توجه او را به خود جلب کند، بیشتر با این کاراکتر همراه میشویم.
در قسمت سوم، زنی که گویا زن پادشاهی در دنیای موازی است، موفق میشود به جهان دیگر (جهان فعلی ما)، از طریق یک دروازه آینهای پا بگذارد. استفاده از یک مکان ثابت برای رفت و برگشت به دنیاهای موازی یکی از المانهای شناخته شده این دنیاها است. اما در سکانسی که خود لیلی با پدرش صحبت میکند، مستقیما اشاره میکند، که اتفاقی که به دنبال آن است و بر سر خودش آمده ربطی به دنیاهای موازی ندارد. و این موضوع، سرگردانی مخاطب را بیشتر میکند که فیلمنامه با چه جهانی سروکار دارد؟ البته شاید لیلی هم اشتباه میکند. زیرا لیلی دیگری نیز وجود دارد که انگار از وجود لیلی دنیای ما باخبر است!
در نهایت، باید دید که سازندگان سریال، در قسمتهای پیش رو ما را با چه دنیایی روبهرو میکنند و تا چه حد از پس داستان جذاب و دشواری که مشغول روایت آن هستند برخواهند آمد؟ به طور کل، ساخت سریال یا فیلم در ژانر تخیلی، در ایران اتفاق مبارکی است که باید آن را با نگاهی مثبت دنبال کرد.
The Review
سریال نوبت لیلی
پرداختن به ژانر علمی تخیلی در ایران، به لحاظ فرهنگی و مذهبی کاری سخت است و اگر کارگردان از عهده پرداخت داستان و صحنه های تخیلی برنیاید، شکست سنگینی خواهد خورد. در این یادداشت با تماشای سه قسمت از سریال، بررسی می کنیم که نویسندگان اثر تا چه اندازه از پس نوشتن روایتی تخیلی برآمده اند و از طرفی، مایه نظری دنیاهای موازی را تا چه میزان دستمایه کار خود قرار داده اند؟
این سریال موضوعش جدید نیست.(شاید تو سریالهای ایرانی جدید باشه) این سریال رو تا الانش، میشه یه کاریکاتور از سریال Dark دید. مثل همیشه کپی کردند و با کیفیت خیلی خیلی …پایین، کپی خیلی بدی کردند….
بدترین چیزش اینه که هیچ جا نگفتند که اینو از داستان اون سریال ایده گرفتند.