ویلسون فیسک (Wilson Fisk) که با نام کینگ پین (Kingpin) شناخته میشود، یکی از قدرتمندترین ابرشرورهای دنیای کمیکهای مارول (Marvel) است. او در ابتدا به عنوان یکی از شخصیتهای منفی دنیای اسپایدرمن (Spider-man) و در نسخه پنجاهم کمیک The Amazing Spider-man معرفی شد. اما با مرور زمان پایاش به زندگی سایر شخصیتهای مارول نظیر دردویل (Daredevil)، هاوک آی (Hawkeye) و … نیز باز شد. او یکی از مخوفترین و معروفترین ابرشرورهای جهان مارول است. در بررسی این شخصیت همراه پی اس آرنا باشید.
از خدمت تا پادشاهی جنایت
چیز زیادی از کینگ پین پیش از اینکه هدایت گروههای مافیایی ساحل شرقی را بر عهده بگیرد، در دسترس نیست. ویلسون فیسک پیش از اینکه رشته بدنسازی را به صورت مادامالعمر دنبال کند، خود را کودکی غیر محبوب و چاق توصیف میکرد. فیسک کودکی را با فقر سپری کرد. او مدعی بود که پدرش به مواد مخدر اعتیاد داشت. او در دوازده سالگی، برای اولین مرتکب قتل شد.
Kingpin به دنبال بهترین بودن در هر کاری که انجام میداد بود. به همین دلیل او اعتقاد داشت که قدرت بدنی بالا، عامل اصلی تبدیل شدن به فردی قدرتمند در جهان جنایت محسوب میشود. برای رسیدن به این هدف، ویلسون فیسک مدت زیادی به یادگیری فنون مبارزه مختلف و بدنسازی پرداخت. او بعدها به ورزش ژاپنی سومو (Sumo) متمرکز شد. تمرکز فیسک به ورزش سومو بعدها منجر به توجه ویژهاش به شرق جهان شده که این توجه از طرق مختلف خود را نشان داد.
در کنار توجه کینگ پین به ورزشهای رزمی و آمادگی جسمانی، ویلسون فیسک به هوش و دانش نیز اهمیت میداد. از آنجایی که او از خانوادهای فقیر بود، تحصیلات محدودی داشت. او دانش را به صورت خودآموز یا با قرض گرفتن (یا حتی دزدیدن) کتابهای مختلف و مطالعهشان کسب میکرد.
با اینکه فیسک دانش زیادی در زمینه علوم مختلف و هنرها کسب کرد، علوم سیاسی نظرش را بیشتر از بقیه به خود جلب کرد. Kingpin متوجه شد که کلید دیگر موفقیت، استفاده از تکنیکهای سیاسی برای هدایت و سازماندهی گروههای جنایتکار است. ویلسون فیسک در پانزده سالگی توانست با بهکارگیری تکنیکهای مدیریتی، گروههای خلافکار تحت مدیریتاش را سازماندهی کند. این سبب شد تا به او لقب پادشاه جنایت را بدهند.
مرکز جنایت کینگ پین
ویلسون فیسک در جوانی گروههای نوپای خلافکار که برای خانوادههای مافیایی، مواد مخدر جابهجا میکردند را تحت کنترل خود درآورد و جنگ مختصری بر سر مواد مخدر با آن خانوادهها به راه انداخت. همچنین او برای به دست آوردن قدرت و رابطه بیشتر، دو نامزد شهرداری را به بازی گرفت. در اینجا بود که Kingpin، پیش از مشغول شدناش به عنوان محافظ شخصی رییس خانواده ماجیا (Maggia)، رییس ریگولتو (Rigoletto)، برای اولین بار با اسپایدرمن روبهرو شد.
در این زمان ویلسون فیسک با دیگر عضو خانواده ماجیا، مایلز مورالز (Miles Morales) دوست شد (این شخصیت با مایلز مورالزی که با اسپایدرمن همکاری میکند فرق داشته و شباهتها صرفا در نام ایندو است). کینگ پین به خاطر اینکه مورالز جاناش را در زندان نجات دادهبود، خود را به او مدیون میدید. به همین دلیل، به او قول داد که تا آخر عمر زیر دین او باشد. با کمک مورالز، ویلسون فیسک توانست دستگاه جنایت ریگولتو را به دست گرفته و او را بکشد. فیسک سپس توانست با کمک مورالز امپراتوری جرم و جنایت خود را بنا کند.
در این زمان بود که مردم ویلسون فیسک را، Kingpin خطاب کردند و از این لحظه به بعد، این شخصیت با این نام شناخته شد.
ویلسون فیسک در سرمایهگذاری پولهای آلودهاش، دقت زیادی به خرج میداد. اولین شرکتی که او خرید، در زمینه معامله ادویهجات از شرق دور فعالیت میکرد. با اینکه امروزه کینگ پین مالک شرکتهای بسیاری است که فعالیتی قانونی دارند، او همچنان خود را یک تاجر ساده ادویه میداند.
ویلسون فیسک، پس از یک دهه حضور به عنوان مرکز جرم و جنایت و موفقیت در کسبوکارهای قانونی، به عضوی مهم از جامعه شهر نیویورک تبدیل شدهبود. در این زمان بود او برای اولین بار همسر آیندهاش ونسا فیسک (Vanessa Fisk) را ملاقات کرد. فیسک معتقد بود که عشق ونسا به او آرامشی داد که در تمام این مدت که او برای قدرت میجنگید، به دنبال آن میگشت. اینکه آیا ونسا پیش از ازدواج با Kingpin، از فعالیتهای جنایتکارانه او آگاه بود یا نه، معلوم نیست. اما او پس از ازدواج به این موضوع پی برد. یکسال پس از ازدواج ونسا و ویلسون فیسک، پسر آنها، ریچارد (Richard) به دنیا آمد.
فرصت های کسب قدرت کینگ پین
دو دهه بعد، ویلسون فیسک به یکی از قدرتمندترین اربابان جرم در شهرهای نیویورک و لاس وگاس تبدیل شد و احترام بسیاری از روسای گروههای جنایتکار را کسب کرد. هنگامی که اسپایدرمن برای مدتی کوتاه بازنشسته شد، فیسک تصمیم گرفت تا نقشه بزرگ خود را عملی کند. بسیاری از جنایتکاران آرزوی متحد کردن گروههای خلافکار برای رقابت با خانواده ماجیا که قدرت بسیاری در آمریکا داشت، را در سر داشتند. ابرشرورهای بسیاری نظیر دکتر اختاپوس (Doctor Octopus)، گرین گابلین (Green Goblin) و مد تینکر (Mad Thinker) پیشتر برای اتحاد گروههای مستقل جنایتکار اقدام کردند، ولی چندان موفق نبودند.
در نبود اسپایدرمن، فیسک پیشنهاد داد تا چنین اتحادی با رهبری او شکل بگیرد. از این پیشنهاد استقبال شد. کینگ پین سپس موج جنایت بزرگی را در شهر نیویورک رهبری کرد. این جریان پس از بازگشت اسپایدرمن و روبهرو شدن با فیسک، با شکست مواجه شد.
ویلسون فیسک برای اینکه نقشههایاش خراب نشود، تلاش کرد تا جی جونا جیمسون (J. Jonah Jameson) ناشر روزنامه دیلی بیوگل (Daily Bugle) را از بین ببرد. با دخالت اسپایدرمن، Kingpin موفق به کشتن جیمسون نشد. این سبب شد تا جیمسون، چهره واقعی ویلسون فیسک، به عنوان پادشاه جنایت نیویورک را به عموم مردم نشان دهد. با اینکار اتحاد جرم و جنایتی که Kingpin رهبریاش میکرد، فروپاشید.
ویلسون فیسک که به دنبال کسب قدرت سیاسی بود، پیشنهاد خدمت به عنوان رهبر شاخه لاس وگاس گروه تکه تکه شده هایدرا (Hydra) را فرصت مناسبی برای رسیدن به هدفاش میدید. ریچارد، پسر فیسک، زیر نظر او پیشوای هایدرای این گروه شد.
کینگ پین میخواست از طریق گروه هایدرا، ایالات متحده آمریکا و حتی جهان را تحت کنترل خود درآورد. اما به محض اینکه فهمید شاخه لاس وگاس نه توسط او بلکه به دست رد اسکال (Red Skull) کنترل میشود، علیه این گروه شد. بعد از جدایی از گروه هایدرا، فیسک اهداف واقع گرایانهتری را دنبال کرد. او سپس ابرشروران دیگری نظیر سندمن (Sandman) را استخدام کرد تا اهدافاش را پیش ببرد.
خداحافظی کوتاه مدت و بازگشت با خشم
ونسا، همسر ویلسون فیسک، که از این زندگی خسته شدهبود، فیسک را تهدید کرد که اگر از جهان خلافکاری دست نکشد، او را ترک خواهدکرد. Kingpin که به هیچ عنوان نمیخواست ونسا را از دست بدهد، تصمیم به ترک جنایت گرفت. ونسا و ویلسون فیسک سپس به ژاپن رفتند تا در آرامش و به دور از کارهای خلافی که فیسک را محاصره کرده بود زندگی کنند.
ونسا حتی فیسک را قانع کرد که اطلاعات مربوط به فعالیت گروههای خلافکار و روسایشان که در اختیار داشت را به مجریان قانون در آمریکا تحویل بدهد. رهبران جدید سندیکای جرم و جنایت کینگ پین برای جلوگیری از اینکار، ونسا فیسک را دزدیدند. پس از دزدیدن ونسا فیسک، مشاور Kingpin او را میکشد. چرا که ونسا را مانع بازگشت ویلسون فیسک به دنیای جرم و جنایت میدانست.
فیسک خشمگین، پس از مرگ همسرش به جهان جرم و جنایت بازگشت. نه تنها او هدایت دستگاه جنایتاش را دوباره به دست گرفت، بلکه اسناد فعالیتهای سایر رهبران گروههای خلافکار را با هدف خلاص شدن از شر هرگونه رقیب، از طریق دردویل (Daredevil) به دست مجریان قانون رساند. کینگ پین به هدفاش رسید. چراکه پس از رساندن این اسناد به دست مقامات قانونی، بسیاری از رهبران گروههای جنایتکار، چه از درون و چه بیرون خانواده ماجیا، بازداشت شدند.
Kingpin سپس برای جذب قدرت بیشتر برای خود، اتحاد مدنظر بین گروههای خلافکار را قدرتمندتر از گذشته، دوباره ساخت. او اکثر قسمتهای ساحل شرقی و معاملاتشان که در دست خانوادههای دیگر بود را تصرف کرد. ویلسون فیسک توانست سازمان جنایت خود را قویتر از همه گروههای جنایتکار شهر نیویورک بسازد.
ابرقهرمانی دیگر
اسپایدرمن تنها دشمن اصلی کینگ پین محسوب نمیشد. ویلسون فیسک با دیگر ابرقهرمانانی نظیر Daredevil نیز در میافتد. پس از اینکه Kingpin دستگاه جنایت خود را در نیویورک بدون رقیب دید، به اهداف سیاسی مورد نظرش روی آورد. کاندیدای شهرداری مورد نظر ویلسون فیسک، رندولف چری (Randolph Cherryh) بود. اگر چری به عنوان شهردار انتخاب میشد، فیسک بر شهرداری نیویورک کنترل پیدا میکرد.
Daredevil که به دنبال جلوگیری از کنترل فیسک بر شهرداری بود، ونسا فیسک را پیدا می کند. همسر فیسک با اینکه زنده بود از مشکلات شدید روحی رنج میبرد. Daredevil ونسا را با یک شرط به فیسک تحویل داد: اینکه رندولف چری کنار کشیده و شهرداری نیویورک را قبول نکند. با قبول Kingpin، ونسا فیسک به خانهاش بازگشت و چری نیز شهردار نیویورک نشد.
اما کینگ پین شخصیتی نبود که اجازه دهد کسی جلویاش بایستد. او خشمگین از Daredevil، به الکترا (Elektra) دستور داد که شریک مت مرداک (Matt Murdock)، فاگی نلسون (Foggy Nelson) را به قتل برساند. اما این نقشه با کشته شدن الکترا به دست بولزای (Bullseye) شکست خورد.
شکست و سقوط کینگ پین
ویلسون فیسک امپراتوریاش را به یکی از کارمنداناش به نام سموئل سیلک (Samuel Silk) باخت. سیلک با کمک ریچارد فرزند Kingpin توانست طی توطئهای قدرت را از فیسک بگیرد. به دنبال این وقایع، ونسا ریچارد را کشت و پس از فروختن املاک و تجارت فیسک به همکاران او، با باقیمانده ثروتاش از کشور فرار کرد. ویلسون فیسک که از این اتفاق شکسته شده بود، به مصر گریخت اما پس از مدتی بازگشته و انتقاماش را از سیلک گرفت. ونسا فیسک، مدتی بعد در کشور سوییس بر اثر بیماری از دنیا میرود.
پس از بازگشت، کینگ پین بسیاری از افرادی که از همسرش، املاک او را خریداری کردهبودند کشت. او سپس باقیمانده آن افراد را مجبور به قبول او به عنوان رییس کرد.
فیسک بعدها، فلزی به نام روربیوم (Reverbium) را از آزمایشگاه هورایزن (Horizon Labs) دزدید. این فلز بی ثبات، به دست بلک کت (Black Cat) و اسپایدرمن از بین رفت. از بین رفتن این فلز منجر به نابودی برج فیسک شد. فیسک که همه چیز را از بین رفته میدید، بدل خود را در خرابههای برجاش قرار داد. او با اینکار مرگاش را شبیهسازی کرد و خود برای بازسازی امپراتوریاش پنهان شد.
کینگ پین که کنترلاش بر شهر نیویورک را از دست دادهبود، به سن فرانسیسکو رفت تا امپراتوریاش را در آن شهر از نو بسازد. تلاش فیسک با مقاومت فردی به نام شراود (Shroud) روبهرو شد که کنترل گروههای خلافکار محلی را به دست گرفتهبود. از طرفی Daredevil نیز به سن فرانسیسکو آمدهبود. ویلسون فیسک برای مقابله با هر دو مانعاش، قاتلی به نام ایکاری (Ikari) را استخدام کرد.
شراود و دردویل با یکدیگر به مشکل بر خوردند و اختلافاتی بینشان پیش آمد که آنها را از هم دور کرد. فیسک از فرصت به وجود آمده استفاده کرده و با کمک ایکاری، کمر به قتل مرداک بست اما با کمک شراود، ایکاری کشته شد. Daredevil که بازوی اجرایی فیسک را از بین برده میدید، او را شکست داده و دستگیرش کرد.
عظیمترین شهردار جهان کینگ پین
هنگامی که گروه Hydra قدرت گرفت و با استفاده از ابرشروری به نام بلک اوت (Blackout) جزیزه نیویورک را از سایر کشور جدا کرده و مردماش را حبس کرد، Kingpin که خود نیز در کنار سایر مردم حبس شدهبود، با استفاده از منابعی که در اختیار داشت به مردم بیگناه کمک کرد. اما او با اهداف خیر اینکارها را انجام نمیداد و امید داشت که پس از تمام شدن این فجایع، جایگاه اجتماعی به دست آورده و از خدماتی که در این دوران کرده، بهره برداری سیاسی کند.
پس از شکست گروه Hydra، ویلسون فیسک از فرصت انتخابات شهرداری استفاده کرده و در آخرین لحظه خود را به عنوان نامزد مستقل شهرداری معرفی میکند. علیرغم اینکه مردم کمکهای او در دوران جنگ را فراموش نکردهبودند، فیسک در ارا نیز دست برد تا پیروزی خود را تضمین کند. کینگ پین قول داده بود که شهر را از شر افرادی که نظم را بهم ریخته و به جای پلیس قانون را اجرا میکنند، خلاص کند. منظور او افرادی نظیر اسپایدرمن، پانیشر (The Punisher) و لوک کیج (Luke Cage) بود.
دشمن سرسخت ویلسون فیسک، Daredevil، از آنجا که میدانست فیسک به دنبال اهداف شخصی خود و گسترش قدرتاش است، به دنبال پایین کشیدن او بود. از همین رو مت مرداک تصمیم گرفت که پیشنهاد معاونت شهرداری را بپذیرد، با این امید که بتواند از جایگاهاش علیه کینگ پین استفاده کند.
هنگامی که فیسک قصد داشت با تعدادی از روسای جرم و جنایت دیدار کند، Daredevil و سایر متحدین ابرقهرمانش با امید دستگیری فیسک حین وقوع جرم، به آن جلسه حمله کردند. اما فیسک Daredevil و سایر ابرقهرمانها را دستگیر کرد. Kingpin نتوانست چندان از این موفقیت لذت ببرد. با حمله گروه Hand به فیسک، او صدمه دیده و به کما میرود. این سبب شد تا در غیاب او، مت مرداک (یا همان دردویل) به عنوان شهردار جانشین شهر نیویورک انتخاب شود.
مت مرداک از منابعی که به عنوان شهردار در اختیار داشت برای مبارزه با جرم و حفاظت از شهر استفاده کرد. با بیرون آمدن Kingpin از کما، مت مرداک از وظیفهاش استعفا داد. با اینحال مرداک از فیسک قول گرفت که کارزارش علیه ابرقهرمانها را کنار بگذارد.
بزرگترین هدف ویلسون فیسک در دوران شهرداریاش، دستیابی به لوحهای زمان و زندگی، و مرگ و آنتروپی بود. او میخواست به وسیله این لوحها، همسرش ونسا را به زندگی بازگرداند. او در این راه از موجودی به نام کیندرد (Kindred) درخواست کمک کرد. کیندرد با تصمیم فیسک مخالفت کرد، چرا که معتقد بود ونسا ممکن است علاقهای به بازگشت به این دنیا نداشته باشد. کینگ پین در راه دستیابی به لوحهای زندگی و زمان، و مرگ و آنتروپی، شروری به نام بومرنگ (Boomerang) را استخدام کرد. اما بومرنگ با اطلاع از محل تکههای مختلف لوحها، به فیسک خیانت کرد و خود لوحها را بر داد.
Kingpin در راه رسیدن به بومرنگ سختی زیادی متحمل شد و در این راه با اسپایدرمن و تمامی روسای مافیایی شهر نیویورک درافتاد. هنگامی که فیسک بالاخره موفق به دستیابی به لوحها شد، به یاد هشدار کیندرد درباره عدم تمایل ونسا به بازگشت به زندگی افتاد. او در نهایت بهجای ونسا، فرزند کشته شدهاش، ریچارد را به زندگی بازگرداند.
قدرتهای عظیمترین ابرشرور جهان مارول
کینگ پین فردی عظیمالجثه است که تقریبا تمام جثهاش را عضله تشکیل داده. وزن او مانند اکثر ورزشکاران سومو کار بالاست. او در اوج آمادگی جسمانی قرار دارد. حجم وسیع او مانع از صدمه دیدناش میشود و به ندرت دیده شده که فردی بتواند به او صدمه جسمانی وارد کند.
ویلسون فیسک قدرت بالای جسمی خود را از طریق تمرینات طاقت فرسا به دست آورده است. او یک وزنهبردار المپیکی بود که میتوانست بیش از 290 کیلوگرم را بالای سر ببرد. با اینحال توانایی بالای جسمی او باعث نمیشود که او را ابر انسان بدانیم. چرا که او برخلاف ابر انسانها، تواناییهایی فرا انسانی ندارد.
Kingpin از معدود افرادی است که میتواند بدون تلاش زیاد خود را از تارهای اسپایدرمن رها کند. او میتواند اکثر اشیا محیطاش را به راحتی بلند کرده و از آنها به عنوان سلاح علیه دشمناناش نظیر Daredevil و اسپایدرمن استفاده کند.
ویلسون فیسک توانایی بالایی در فنون رزمی و مبارزه تنبهتن دارد. او به تعدادی از فنون رزمی نظیر سومو، کشتی، جودو و هاپکیدو تسلط دارد. توانایی بالای او در فنون رزمی در کنار چابکی و قدرتاش، او را به دشمنی قابل برای اسپایدرمن تبدیل میکند.
در کنار توانایی جسمی، فیسک یک نابغه در جهان جنایت به شمار میآید. او برنامهریزی ماهر بوده و توانایی سازماندهی بالایی دارد. کینگ پین در سازمان جنایتاش افراد زیادی شامل دانشمندان و حتی ابرشرورانی که قدرتهای ماورایی دارند را استخدام کرده. تقریبا تمام افرادی که برای او کار میکنند، تا حد مرگ به او وفادارند. این وفاداری یا از ترس است، یا از سر وفاداری (یا هر دو).
Kingpin، ارادهای آهنین دارد. او میخواهد که در هرکاری که انجام میدهد بهترین باشد، و معمولا همیشه راهی برای رسیدن به این هدف پیدا میکند. علاوه بر این دشمنان فیسک هیچگاه نمیتوانند او را بشکنند یا ناامید کنند. به عنوان نمونه باید به مقاومت بالای او در برابر حملات ذهنی زبدایا کیل گریو (Zebediah Killgrave) اشاره کرد.
ویلسون فیسک معمولا عصایی با خود حمل میکند که سلاحی مخفی دروناش وجود دارد. این سلاح نوعی لیزر شلیک میکند که قدرتی معادل سیصد وات دارد. این قدرت برای از بین بردن یک سلاح کمری کافیست. این عصا همچنین توانایی شلیک گازی خوابآور را نیز دارد.
این فقط عصای کینگ پین نیست که توانایی شلیک گاز دارد. سنجاق ویلسون فیسک که از جنس الماس است، محفظهای کوچک از گاز خوابآور دارد که در صورت شلیک مستقیم به صورت فرد، تاثیرگذار است. معمولا فیسک از سنجاقاش به عنوان آخرین راه حل استفاده میکند.