وقتی نام پیکسار و والت دیزنی به میان میآید، ناخودآگاه انتظار مخاطب بالا میرود. این استدیوها شاهکارهای بسیاری دارند و به نوعی در زمینه انیمیشن حرف اول را میزنند. Elemental جدیدترین اثر این استدیوها در همین چند روز پیش اکران شد اما آن انتظاری که پیکسار داشت را برآورده نکرد. این انیمیشن در نگاه اول اثری جذاب و مهم است اما بعد از کمی تماشا، مخاطب سریع متوجه میشود که با یک اثر کلیشهای و تکراری طرف است. در ادامه متن با نقد و بررسی انیمیشن Elemental همراه پی اس ارنا باشید.
برنی به همراه همسرش دو عنصر آتشی هستند که به صورت پناهنده وارد شهر عنصرها میشوند و همچون تمام مهاجرها با استقبال خوبی روبرو نمیشوند (شاید این انیمیشن به طرز ناشیانهای قصد اشاره به بحران مهاجرت داشته است). این دو عنصر با کمک یکدیگر مغازهای کوچک ساخته و در آن زندگی و کار میکنند. در یک جامپ کات ما با دختر این دو آتش، یعنی امبر آشنا میشویم. انیمیشن در طول پرده معرفی خود بسیار سعی میکند تا جزئیات را با دقت بسازد. اما نمیتواند؛ چرا که ساخت یک دنیای کاملا متفاوت دقت و وقت زیادی میخواهد. برای مثال وقتی آتش به یک گل برخورد میکند، گل سریع آتش گرفته و نابود میشود. اما وقتی این آتش لباس پارچهای میپوشد تا مثلا روی صندلی چوبی مینشیند، آنها آتش نمیگیرند. در واقع میشود گفت فضا و تصویر در نیم پرده اول بسیار تماشایی و جذاب است اما رفته رفته این جذابیت در داستانِ اصلی فیلم ذوب میشود. انیمیشن Elemental چیز جدیدی برای ارائه ندارد و سرتاسر کلیشه است، اما خوشبختانه در دام سانتیمانتال بازی نمیافتد.
شاید مهمترین سوال این باشد: چرا عناصر؟ آقای کارگردان (پیتر سون) کل داستان خود را با محوریت عناصر ساخته است، اما چرا عنصر؟ چرا چیز دیگر نه؟ چه چیزی درباره این عنصرها خاص و منحصر به فرد است؟ در اصل، انیمیشن Elemental فقط نام عنصر را یدک میکشد و همهچیز درون داستان، انسانی است. از عاشق شدنها گرفته تا بحرانِ هویت در امبر. حتی خود شهر و فضای درونی آن. باز هم سوال خود را تکرار میکنم چرا عنصر؟ این عنصرها چگونه به پیشبرد داستان کمک کردند؟ بگذارید نکته جالبی را برایتان بگویم. وقتی انیمیشن Inside Out اکران شد خیلی سریع مورد توجه عموم قرار گرفت. اما یک چیز مهم درباره انیمیشن Inside Out وجود داشت که انیمیشن Elemental ندارد. انیمیشن دورن و بیرون با دقت خاصی به کاراکترهای خود بُعد داده است. یعنی نمیشود داستان را بدونِ عصبانیت و دیگر حسها تصور کرد. اما این انیمیشن بدونِ عنصرهایش همچنان یک انیمیشنِ داستاندار است.
داستان از جایی شروع میشود که امبر کم کم جای پدر را میگیرد تا مغازه را اداره کند. داستان نیز روی این موضوع تاکید دارد و هر از گاهی نیز امبر با دیالوگی این موضوع را به ما یادآوری میکند. کی صاحب مغازه میشم؟ اما انیمیشن Elemental سوال مهمی را مطرح میکند: آیا امبر به راستی قصد دارد یک مغازهدار شود؟ یعنی این خواسته مال اوست یا به او تحمیل شده؟ درست است که در این دنیای عناصری این موضوع به نوعی بیراهه رفتن است، اما سوال خوبیست.
انیمیشن Elemental وقتی گسترش مییابد که عنصر آب یعنی وید وارد داستان میشود. او به نوعی قرار است بُعد رادیکالیسم امبر را بیرون بکشد. او میخواهد به امبر نزدیک شود اما خانواده سنتی امبر مانع او میشوند. امبر در واقع خود را مدیون خانواده میبیند و به نوعی جبر را روی شانههایش احساس میکند، در اصل خانواده امبر دارند از او اخاذی احساسی میکنند. اما داستان مجبور است کمی عشق را در این میان داشته باشد. صد در صد که قرار است امبر عاشق وید شود. اما این عشق نیز انسانی است. یعنی نحوه حرف زدنها، نحوه اجرای حسها و غیره همگی انسانی است و من دوباره به مسئله اصلی خود برمیگردم، چرا عنصر؟ اگر داستان اینقدر به دنیای انسانها علاقه دارد چرا کاراکترهایش را انسانی نساخته است؟ چرا انسانها عاشق هم نمیشوند؟ البته بر خود این عشق نیز نقد وارد است. من عشق میان این دو را باور ندارم. خیلی کلیشهای است. آنها چندبار بیرون میروند و ناگهان عشق آتشینی میان آنها شکل میگیرد. البته رابطه آنها بد نیست، این فیلمنامهی پاره پاره است که داستان را به بیراهه میکشد. برای مثال وقتی دیوار شیشهای کشیده میشود، نخست محکم است اما ناگهان شکسته میشود و دوباره داستان کش پیدا میکند. به نظر بنده انیمیشن Elemental پتانسیلهای بسیاری داشت که تباه شد.
کمی درباره تکنیک بنویسم و بیش از این وقت شما را نگیرم. جایی خواندم که نوشته بودند، پرده سبز و در کل تصاویر این فیلم بسیار زیباست. چرا نباید باشد؟ با این همه پیشرفت در زمینه پرده سبز چرا نباید تصویر زیبا باشد؟ اصلا ما از والت دیزنی و پیکسار انتظار داریم که در تصاویر زیبا باشند. مثل این میماند که مثلا میگوییم مسی پاس درستی داد، چرا نباید بدهد؟ مگر مسی نیست؟ منظور اینکه در این عصر تکنولوژی عادی است که تصویر زیبا باشد، اگر تصویر انیمیشن یا فیلمی زیبا نیست از ناتوانی عوامل است. تصویر در انیمیشن Elemental زیباست دقیقا همانجوری که باید باشد.
در پایان میشود گفت انیمیشن Elemental اثری خوب اما زودگذر است که در آفرینش حس ناکام میماند و صرفا با چند چیز کلیشهای سعی میکند داستان خود را پیش ببرد. صداپیشگان خوب هستند و خود این موضوع قابل تحسین است، اما انیمیشن Elemental در همین تکنیک میماند و به فُرم نمیرسد.
انیمیشن Elemental بسیار تلاش میکند تا داستانی عمیق داشته باشد اما نمیتواند. این انیمیشن حتی در ساختنِ عشق خود نیز ناموفق است و به چند اصول عام در آفرینش عشق بسنده کرده. البته این را بگویم که این انیمیشن قابلیت تبدیل شدن به یک شاهکار را داشت اما چنین نشد، چون صدق با خود را از دست داد و سعی کرد چیزی فراتر از واقعیت و مثلا چیزی خاص بسازد.
همانطور که گفتم مشکل اصلی انیمیشن Elemental در همین عنصر بودنش است. چرا عنصر؟ چرا آتش؟ چرا آب؟ صرفا اینها برای به تصویر کشیدن یک عشق غیرممکن است؟ یعنی سازندگانِ این انیمیشن از کاراکترهایشان استفاده ابزاری میکنند؟ باز هم میگویم Elemental قابلیت تبدیل شدن به یک شاهکار را داشت اما نتوانست و شکست خورد.
بیشتر بخوانید:
The Review
انیمیشن Elemental
در پایان میشود گفت انیمیشن Elemental اثری خوب اما زودگذر است که در آفرینش حس ناکام میماند و صرفا با چند چیز کلیشهای سعی میکند داستان خود را پیش ببرد.