احتمالاً خیلی از ما انیمه خاطرهانگیز Cowboy Bebop را دیدهایم. حتی اگر هم تا حالا این انیمه را ندیدهاید، آوازهاش به گوشتان خورده است. کابوی بیباپ انیمهای از استودیو Sunrise به کارگردانی شینیچیرو واتانابه (Shinichirō Watanabe) است که در سال ۱۹۹۸ پخش شده. حالا بیست سال از این شاهکار واتانابه که در اصل ادای احترام او به سبکهای قدیمی انیمهسازی، موسیقی جاز و سینما است، میگذرد و لایو اکشن Cowboy Bebop (کابوی بیباپ) نیز به تازگی از طریق شبکه نتفلیکس پخش شده.
قصه انیمه کابوی بیباپ، در هر قسمت، با قسمت قبل متفاوت است. هر شخصیتی در گذشته خود داستانی دارد که به صورت موازی با روایتهای دیگر جلو میرود. هر قسمت طراحی مختص به خودش را دارد و واتانابه به خودش فرصت خیالپردازی میدهد تا مخاطبش را در هر قسمت شگفتزده کند.
علاوه بر شخصیتهایی با داستانهای دلانگیز، دنیای انیمه کابوی بیباپ هم بینظیر است. داستان این انیمه از آنجا آغاز میشود که سیاره زمین بر اثر حادثهای غیر قابل سکونت میشود. حالا انسانها ناچارند در سایر سیارات منظومه شمسی سکونت کنند. این انسانها میتوانند با تکنولوژی خودشان، جوی شبیه به جو زمین در سیارهها ایجاد کنند و آنها را قابل سکونت کنند. این مهاجران فضایی با خودشان نشانه و نمادهای فرهنگی، زبان و روح تمدنی را به فضا آوردهاند. این اتفاق باعث میشود ما فکر کنیم انیمه کابوی بیباپ بیشتر از اینکه ماجراجویی فضایی باشد، سفری به دور زمین است.
واتانابه، هرکدام از شخصیتهای داستانش را با دقت طراحی کرده است. طراحیهای او تا این حد دقیق هستند که حتی شخصیتهایی که حضورشان در انیمه ممکن است به سیثانیه هم نرسد، لباس خاص خودشان را دارند و حرکاتشان هم منحصربهفرد است. انیمهای که اینقدر برای شخصیتهای فرعی خود وقت میگذارد، قطعا شخصیتهای اصلی خود را به خوبی و پرجزییات نمایش خواهد داد. منبع الهام شخصیت «اسپایک اسپیگل»، «آرسن لوپن» است. از طرفی تاثیر «بروس لی»، بازیگر فیلمهای اکشن هم بر سبک مبارزه او مشهود است.
اینها تنها بخش کوچکی از شگفتیهای انیمه کابوی بیباپ هستند و بخش اعظمی از آن ناگفته باقی مانده است. شبکه پخش خانگی نتفلیکس، به تازگی لایو اکشن سریالی کابوی بیباپ را که از روی انیمه آن ساخته شده، پخش کرده است. حالا سوال ما این است که آیا لایو اکشن کابوی بیباپ توانسته شاهکاری در حد انیمه آن باشد یا نه؟
لایو اکشن کابوی بیباپ به نویسندگی کریستوفر یاست (Christopher Yost)، ساخته جدید نتفلیکس است. ساخت لایو اکشن Cowboy Bebop چندین بار به دلیل شیوع ویروس کرونا به تعویق افتاده بود، اما بالاخره طبق تاریخ اعلامشده توسط نتفلیکس، پخش شد. سریال کابوی بیباپ ده قسمت دارد که همه ده قسمت به صورت یکجا منتشر شدند. لازم به ذکر است که نتفلیکس تا حدی که توانسته، عناصر انیمه را وارد لایو اکشن کرده است. برای مثال، موسیقی آغاز و پایان انیمه که شاهکار هنری یوکو کانو (Yoko Kanno) است، دقیقا همانطور که بودند، وارد لایو اکشن شدهاند. از طرفی عوامل استودیو Sunrise که شامل کارگردان و چند نفر دیگر بودند، هم روی روند ساخت لایو اکشن به طور مستقیم نظارت داشتند.
روایت خطی لایو اکشن Cowboy Bebop
داستان انیمه بریدهبریده است. یک خط مستقیم که از گذشته شخصیتها رو به جلو میرود و در طی حرکت خود گاهی با خطوط دیگر هم برخورد میکند. داستان لایو اکشن کابوی بیباپ ساخته نتفلیکس اینطور نیست. همهچیز در یک خط قرار دارد. این به این معنا نیست که لایو اکشن بیخیال خردهروایتهای جذاب انیمه شده است. در انیمه داستان عاشقانه آسیموف، مجرم خطرناک و دختری باردار به تصویر کشیده شده است که به داستانی غمانگیز تبدیل میشود. این داستان با اندکی تغییر، در لایو اکشن هم هست اما قضیه به اینجا ختم نمیشود. ماده «رد آی» که در شکم دختر جاسازی شده است، بعدتر به ویشس مربوط میشود. در انیمه این ارتباط چندان پررنگ نیست، اما لایو اکشن Cowboy Bebop برای حفظ روایت خطی خودش ارتباط بین این دو را پررنگ نشان میدهد.
داستان کلی لایو اکشن کابوی بیباپ تغییری نکرده است. ما همچنان در دنیای پسا زمین هستیم اما داستانهای پشت شخصیتها کاملا عوض شده است. در انیمه، جت بلک (Jet Black)، زنی را دوست داشت که او را ترک کرده بود. این زن روی قمری مغازهای کوچک دارد که با همسر مجرمش آنجا زندگی میکرد. در داستان لایو اکشن جت بلک طلاق گرفته است و از همسر سابقش دختری به نام کیمی دارد. همسر سابقش هم با یک افسر پلیس ازدواج کرده است. فی ولنتاین (Faye Valentine) که پس از بیدار شدنش و به یاد نیاوردن خاطراتش عاشق وکیلش میشود، در لایو اکشن پس از بیداری با فردی مواجه میشود که ادعا میکند مادر اوست و از او سوءاستفاده میکند. اما رابطه جولیا، ویشس و اسپایک با اندکی تغییر همانطور است.
لایو اکشن Cowboy Bebop به صورت کلی بیشتر از تاثیراتی که غیرقابل سکونت شدن زمین روی انسانها گذاشته است، صحبت میکند. برای مثال، حکیم که مجرمی تحتتعقیب است، میگوید ثروتمندان پس از واقعه نابود شدن قمر زمین به جای ما سگهای خودشان را پناه دادند. حالا حکیم از سگها متنفر است. این تاثیرات در انیمه چندان مشهود نیستند.
شخصیتپردازی بهتر لایو اکشن Cowboy Bebop نسبت به انیمه
شاید خیلی از کسانی که انیمه را دیدهاند، بگویند کابوی بیباپ شخصیتپردازی خیلی خوبی دارد. اما اگر روی شخصیتها دقیق شویم، متوجه میشویم شخصیتپردازی آنقدرها هم دقیق و قوی نیست. برای مثال شخصیت اد هکر (Edward Wong Hau Pepelu Tivrusky IV)، یک پتانسیل ازدسترفته است. او که با بودنش در کشتی فضایی، فضا را شاد میکند، مانند بقیه شخصیتها، پایان مشخصی ندارد. حداقل پایان بعضی شخصیتها مانند جت بلک و فی ولنتاین مشخصتر است، اما او ناگهان به داستان اضافه میشود و ما تا پایان داستان چیزهای زیادی راجع به او نمیدانیم. او از کجا شروع به هک کردن میکند و پدرش چرا او را رها کرده است؟ ما پاسخ این سوالات مهم را نمیدانیم و تا پایان حضور او هم پاسخی دریافت نمیکنیم. علاوه بر آین و اد، جولیا هم در پایان سریال اضافه میشود، درحالیکه او در کل لایو اکشن حضور پررنگی دارد. جولیا در انیمه، تنها در هاله گذشته معنا دارد و انگار بخشی از اسپایک است، نه یک شخصیت مستقل.
رابطه بین ویشس، اسپایک و جولیا به راحتی میتوانست به تصویر کشیده شود و درک عشق و نفرت بین شخصیتها را برای ما آسانتر کند. در پایان، همهچیز روی اسپایک متمرکز میشود که خودش ضعف بزرگی است. از طرفی، حتی آین (Ein) هم که سگی هوشمند است و میتوانستیم شاهد داستانش باشیم، خوب پرداخته نشده. برای اثبات این موضوع باید به لایو اکشن نگاه کنیم. حتی لایو اکشن هم میداند آین شخصیتی ناقص است و او را به آزمایشگاهی ربط میدهد که پیرو دیوانه از آنجا آمده. در انیمه پیرو از گربهها میترسد اما لایو اکشن برای جبران نقص گذشته آین، تصمیم میگیرد طوری نشان دهد که او هم از همان آزمایشگاهی که پیرو از آنجا آمده، بوده است. به همین علت هم در لایو اکشن پیرو از سگها میترسد و نه از گربهها. ما از داستان پایانی شخصیتها تا حد زیادی بیخبر هستیم و واتانابه هم قصد ادامه انیمه را ندارد. این حفرههای بزرگ در شخصیتپردازی و پایانبندی تا حد خوبی در لایو اکشن پنهان شدهاند. لایو اکشن Cowboy Bebop توانسته است اثری مستقل از انیمه باشد و با حفظ حالت و فرم آن، داستان دیگری از دل آن بیرون بکشد.
طراحی صحنه دلانگیز و مناسب با حال و هوای انیمه
صحنه آرایی لایو اکشن کابوی بیباپ به اندازه انیمه خوب است. طراحی داخلی سفینه فضایی، شهرهای داخل سیارات، فضای داخلی مغازهها و غیره، دقیقا همان چیزی است که میتوان از این لایو اکشن انتظار داشت. رنگهای بهکاررفته در لباسهای شخصیتهای فرعی و نورهای نئونی روی ساختمانها همان حس انیمه را دارند. نتفلیکس حتی ترکیب نورپردازی بنفش، آبی و صورتی که در انیمه وجود دارد را هم حفظ کرده است. از طرفی، هر شخصیتی نورپردازی و ترکیب رنگی اختصاصی خودش را دارد. ما این را از اولین صحنه حضور اسپایک اسپیگل میفهمیم. او در آسانسوری قرار دارد که نور آبی دارد. این صحنه هم در انیمه تکرار میشود و هم در لایو اکشن. نه تنها صحنه به درستی و طبق عناصر انیمه چیده شده است، بلکه انیمیشنهای سهبعدی سفینه، سیارهها و دروازه هم در حد عالی هستند. هرچند که این صحنهها کوتاه هستند، اما اینقدر خوب طراحی و اجرا شدهاند که مخاطب را نوازش بصری میدهند. نتفلیکس باز هم به درستی توانسته است حال و هوای انیمه را برای ما بازسازی کند.
موسیقی و انتخاب بازیگر لایو اکشن کابوی بیباپ
نمیتوان از انیمه کابوی بیباپ در زمینه موسیقی ایرادی گرفت. علاقه شخصی واتانابه به موسیقی و توانایی یوکو کانو در خلق موسیقی متناسب با حال و هوای انیمه، موسیقیهای این اثر را به یاد ماندنی کرده است. اما متاسفانه، لایو اکشن تا آخرین قسمتهای خود، از موسیقیهای شاهکار انیمه بیبهره است. این یکی از نقاط ضعف بزرگ لایو اکشن است که نمیتوان آن را بر گردن مدیوم انداخت.
مشکل مدیوم، یکی از مشکلات جدی لایو اکشنهاست. کتاب حتی اگر خالی باشد، پیام مخصوص به خودش را به مخاطب میدهد. فیلم حتی اگر بیمحتوا باشد، مخاطب از آن برداشتهایی دارد. انیمه، مانگا و سریال هم همینطور هستند. حسی که ما از مانگا میگیریم، بسیار متفاوت با انیمه همان اثر است، حتی اگر به عین به تصویر درآمده باشد. این یعنی مدیوم با خودش پیامی را حمل میکند و باعث میشود مخاطب در مدیومهای متفاوت برداشتهای متفاوتی از اثری یکسان داشته باشد. لایو اکشن کابوی بیباپ توانسته است به خوبی مشکل تغییر مدیوم را حل کند، اما همچنان در حل مشکلات دیگر عملکردی ناموفق دارد.
یکی دیگر از مشکلاتی که به مدیوم ربطی ندارد، مشکلات مربوط به انتخاب بازیگر است. دنیلا پیندا اصلا مناسب نقش فی ولنتاین نیست. بازیگری او و حتی مسائل مربوط به ظاهرش ناامیدکننده هستند. بیایید فی ولنتاین انیمه را با فی ولنتاین لایو اکشن Cowboy Bebop مقایسه کنیم. فی انیمهای بازنمایی کلیشههای مربوط به زنانگی در انیمهها و فیلمهای آنزمان است. او مردان را اغوا میکند و و از آنها خودخواهانه برای رسیدن به اهدافش استفاده میکند. اما فی چیزهای بیشتری برای ارائه دارد. او باهوش است و میداند چگونه از ظاهرش مراقبت کند تا ابزار اغواگری خودش را از دست ندهد. از طرفی او با نقشهایش تعریف نمیشود. کسی که هیچ حافظهای ندارد، نه دختر کسی است و نه مادر و همسر کسی. نکته بسیار جالب شخصیتپردازی فی این است که اسپایک در توصیفش از عبارت «زنی با رفتار مردانه» استفاده میکند. او زنی است که زنانگی خودش را کنار نگذاشته، اما همچنان بلد است تفنگ در دست بگیرد، سفینه براند و مجرمان خطرناک را دستگیر کند. او همچنین اهل قمار است و در بازی فریب، رقبای خودش را شکست میدهد.
فی ولنتاین لایو اکشن Cowboy Bebop، هیچ شباهتی به فی ولنتاین انیمه ندارد. دنیلا پیندا حتی از درک این شخصیت عاجز است. فی ولنتاین لباس میپوشد تا با استفاده از اغواگریاش به اهداف خودش برسد. لباسهای او حتی به این مفهوم نزدیک هم نیستند. وقتی مخاطبان پس از پخش تیزر، به لباس، گریم و آرایش موی دنیلا پیندا اعتراض کردند، او گفت فی ولنتاین در دنیای واقعی غیرممکن است. لباسهای او حتی از قانون جاذبه هم پیروی نمیکنند و طراحان نتوانستهاند لباس مشابهی برای این شخصیت درست کنند. این حرف هیچ مبنایی ندارد. کافی است چند کاسپلی از این شخصیت ببینید تا متوجه شوید سر هم کردن لباس فی ولنتاین حتی با بودجه کم هم ممکن است. تیم طراحی لباس با بودجه کلان خودش، حتی در حد یک کاسپلیر با بودجه اندک هم عمل نکرده و این نکته ناامیدکنندهای است. دنیلا پیندا حتی نتوانسته در نقش یک فم فتال ظاهر شود و از فی ولنتاین بودن تنها شوخطبعی او را بلد است. این بازیگر که حتی نمیتواند نقش تکرارشونده فی ولنتاین در سینما را دربیابد، بدترین انتخاب برای این لایو اکشن بود.
گریم و لباس لایو اکشن Cowboy Bebop
تقریبا همه کسانی که در این لایو اکشن نقشآفرینی میکنند، در چشمهای خود، لنز دارند. خیلی از آنها هم کلاهگیس بر سر دارند. این اتفاق خوبی است. این یعنی نتفلیکس از تغییر ظاهری شخصیتها و واقعیتر کردن آنها دست کشیده، اما تیم نامناسبی را برای این کار انتخاب کرده است. لنز چشمهای اسپایک در همه صحنههای کلوزآپ مشخص است. این بخشودنی است، اما نمیتوانیم تور کلاهگیس ویشس را ببخشیم. از طرفی، حتی یکبار سایه چشم قهوهای فی ولنتاین به صورت نقطهای روی چشم او قرار گرفته که این یعنی گریمور سایه را محو نکرده بوده است. هدف گریم آرایشی در مرحله اول پوشاندن عیوب بدن و افزودن جنبههای زیباییآفرین در آن است. هدف گریم سینمایی هم نزدیک کردن شخصیت و بازیگر به یکدیگر است. تیم گریم و لباس نتفلیکس نتوانست به هدفی که باید میرسید، برسد. این ایراد بزرگی است که نباید نادیده گرفته شود.
پایان بندی
نمیتوان راجع به پایان لایو اکشن قضاوتی صریح داشت، زیرا پایان آن به صراحت اعلام میکند فصل دومی هم در کار است. واتانابه تصمیم گرفته بود به انیمه خود پایان دهد، پس پایان آن پایانی کامل بود هرچند که نقصهایی مانند تمرکز بیش از حد روی اسپایک هم داشت. اگر داستان اسپایک در انیمه سفری اودیسهوار باشد، پایان انیمه برای چنین داستانی بیش از اندازه غمانگیز است. البته انیمه میتوانست روی جنبه رابطه ویشس و اسپایک هم تمرکز کند، اما این کار را نکرد، وگرنه پایان آن حتی از حالت کنونی هم غمانگیزتر میشد.
پایان لایو اکشن Cowboy Bebop از جهت پرداختن به جولیا بینظیر است. جولیا از روزی که با ویشس آشنا شده است، از او میترسد و در پایان حتی با اینکه اسپایک از او میخواهد با هم بروند، میگوید دیگر نمیخواهد در ترس زندگی کند. او تصمیم میگیرد رئیس اتحادیه و شرور جدید شود. ویشس و اسپایک هنوز زندهاند. اد تازه وارد داستان میشود و فی ولنتاین هم به دنبال گذشته خودش میرود. جت بلک اسپایک را از کشتی فضاییاش بیرون میکند و همگی آغازی جدید برای شروع دارند. همانطور که گفته شد، نمیتوان به آسانی پایان را قبل از اتمام واقعیاش قضاوت کرد، اما بیشک میتوان گفت پایان انیمه یکی از دردناکترین پایانهای ممکن برای شخصیتهای آن بود. شخصیتها تا جای ممکن با سرنوشت مبارزه میکنند، اما در نهایت همهچیز از آنها گرفته میشود و به تنهایی میمیرند. باید صبر کنیم و ببینیم پایان لایو اکشن هم تراژدی خواهد بود یا نه.
The Review
لایو اکشن Cowboy Bebop
داستان لایو اکشن خرده روایتهای انیمه را در روایتی تک خطی جا میدهد. داستان اصلی تغییر چندانی نکرده است. شخصیتهای لایو اکشن حفرههای کمتری نسبت به انیمه دارند. صحنه چینی و استفاده از انیمیشن به دقت استفاده شده و متناسب با حال و هوای انیمه است. لایو اکشن تا آخرین قسمتهای خود، از موسیقیهای شاهکار انیمه بیبهره است. بازیگری دنیلا پیندا در نقش فی ولنتاین رضایت بخش نیست و تیم گریم و لباس در خیلی از موارد ضعیف عمل کرده است.
ممنون از نقدتون متاسفانه هنوز زیرنویس کل فصل نیومده وگرنه تاحالا دیده بودمش🤣🤣با توجه به نقد شما همونطور که فکر میکردم شخصیت فی خیلی بدتر از چیزی شده که فکر میکردم
این فاجعه رو از خیلی وقت پیش پیشبینی میکردیم. اون روزی که دنیلا پیندا استوری گذاشت و نظر منتقدها رو راجع به لباسش نپذیرفت، انتظار میکشیدیم که حتی نقشش رو هم نتونه خوب بازی کنه. همون طور که گفتم، دنیلا پیندا حتی قادر به درک فی ولنتاین نیست.
من تا قبل از قسمت ۹ شاید بهش نمره ۶ یا ۵ میدادم ولی با دیدن قسمت ۱۰ که یه فاجعه به تمام معنا بود
۱ هم خیلی به سرش اضافی پیش خودم گفتم چطوری ۱۰ قسمت این اشغال تحمل کردم
میشه برخی از ویدیو ها بزارید