انیمه حمله به تایتان (Attack on Titan) از معروفترین انیمههای دههی حاضر است، که حتی میان کسانی که اهل انیمه نیستند نیز شهرت فراوانی دارد. دلیل این شهرت چیست؟ داستان انیمه حمله به تایتان، داستانی است که همه میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند، یعنی غیرانیمهدوستها نیز میتوانند جذب آن شوند؛ آن درعینحال، انیمهدوستهای قهار را هم میتواند جذب خود کند. از دیگر انیمههای اینچنینی، میتوان به انیمههای کابوی بیباپ (Cowboy Bebop) و Dragon Ball Z در دههی ۹۰ و انیمههای کیمیاگر تمامفلزی (Fullmetal Alchemist) و دفترچه مرگ (Death Note) در سالهای ۲۰۰۰ اشاره کرد. در سال ۲۰۱۳، انیمه حمله به تایتان با اقتباس از مانگای دارک فانتزی هاجیمه ایسایاما (Hajime Isayama)، در دنیای انیمه سروصدای زیادی راه انداخت و مخاطبان زیادی را جذب خود کرد. اگر از طرفداران این سری هستید و میخواهید مروری بر داستان نیمه اول فصل 4 انیمه حمله به تایتان یا Attack on Titan داشته باشید و برای ادامه انیمه آماده شوید، با ما همراه باشید.
برای مطالعه خلاصه داستان سه فصل اول انیمه حمله به تایتان به این مطلب سر بزنید.
داستان نیمه اول فصل 4 انیمه حمله به تایتان
جنگ آنسوی دیوارها | مروری بر داستان فصل 4 انیمه حمله به تایتان
در اولین قسمت از فصل چهارم حمله به تایتان، شخصیتهای جدیدی پا به داستان میگذارند. دنیایی که تا به حال میشناختیم نیز عوض شده و قرار است از آنجایی که ارن در پایان فصل سوم با انگشتش آن را به ما نشان داد، ادامه داستان را ببینیم. از همان ابتدا متوجه میشویم که جنگی چهارساله بین انسانهای بیرون از دیوار در دو جبهه مارلی و متحدین در حال رخ دادن است. قسمت اول با نشان دادن شخصیتی به نام فالکو (Falco) در جنگ آغاز میشود و کمکم با دوستان او یعنی کولت (Colt)، گبی (Gabi) و زوفیا (Zofia) نیز آشنا میشویم. این شخصیتها کودکانی هستند که قصد دارند لیاقت خود را برای به ارث بردن تایتان اثبات کنند.
سربازان دیگر این جنگ الدیاییهایی هستند که کینه انسانهای جزیره پارادایس را در دل دارند و آنها را شیطانصفت مینامند، هرچند که یکدیگر خویشاوند هستند. مارلیها بر الدیاییها حاکم هستند و آنها را سالیان سال تحت سلطه خود نگه داشتهاند. ۸۰۰ سرباز الدیایی ناچار میشوند برای نابود کردن تجهیزات دشمن در خط مقدم بدون هیچ محافظتی برای مارلیها جانفشانی کنند. خیلی زود متوجه میشویم که علت دستور فرمانده برای به خطر انداختن جان الدیاییها، سلاح تایتانکش جبهه متحدین است. جنگ چهارساله در حال اتمام است و گبی تنها یک شانس دارد که که تایتان زرهپوش بعدی شود. او خود را جلو میاندازد و میتواند تجهیزات آنها را نابود کند. تایتانهای زرهپوش، میمون، ارابه و آرواره هم به میدان جنگ میآیند و این جنگ چهارساله به نفع مارلیها پایان مییابد.
کینه، نفرت و عشق | مروری بر داستان فصل چهارم انیمه Attack on Titan
حین خوردن شام، راینر شیطانهای جزیره پارادایس را به نحوی غیرواقعی توصیف میکند. گابی و خانوادهاش با تعجب به او نگاه میکنند و مادر راینر از این میگوید که چگونه شیطانهای پارادایس برای نژاد آنها بدبختی به همراه آوردهاند. در این فصل ما به تناقضات درونی شخصیتها هم پی میبریم. قبلتر ارن یگر گفته بود که تایتانهای شیفتر به دلیل نفرین یمیر، تنها ۱۳ سال برای زندگی کردن مهلت دارند. کاندیدهای تایتان زرهپوش این واقعیت را میدانند، اما باز هم میخواهند این قدرت را به دست بیاورند. گبی یکی از این افراد است. فالکو تنها کسی است که به دلیل علاقهای که به گابی دارد، ارزش تایتان شدن را زیر سوال میبرد و راینر هم عصبانی میشود. چندی بعد خشم راینر تبدیل به ناراحتی میشود و از فالکو میخواهد گبی را از این سرنوشت هولناک نجات دهد.
دلیل ناراحت شدن راینر سرگذشت غمانگیز اوست. راینر پسری نوجوان است که بدون حضور پدرش، بزرگ میشود. او آرزو دارد تا وارث جدید تایتان زرهپوش شود تا بتواند مقام مارلیایی افتخاری را برای خود و خانوادهاش به همراه بیاورد. او به مارلی وفادار است و میخواهد قهرمان کشورش شود. او از طرفی فکر میکند اگر شهروند افتخاری شود، میتواند پدرش که مارلیایی است را به خانواده بازگرداند، اما پدرش او را طرد میکند. این کودکی تلخ راینر است.
آنی، برتولت، راینر، پورکو، پیک و مارسل با یکدیگر رقابت میکنند تا قدرت تایتان زرهپوش را به دست آورند. در نهایت همانطور که قبلتر مشخص شده بود، پیک حامل تایتان ارابه، برتولت حامل تایتان عظیمالجثه، آنی حامل تایتان مونث و راینر حامل تایتان زرهپوش میشود. مارسل هم حامل تایتان آرواره میشود و در حین اعلام نتیجه، انتخاب حاملان از راینر عذرخواهی میکند. هنگامی که راینر، مارسل، آنی و برتولت به جزیره پارادایس فرستاده میشوند تا تایتان بنیانگذار را برگردانند، مارسل باز هم عذرخواهی میکند و میگوید بدگویی برادرش را پیش فرماندهان میکرده تا بتواند بیشتر عمر کند. پس از این عذرخواهی میبینیم اتفاق ناگواری برای آنها رخ میدهد. تایتانی از زیر زمین سر بلند میکند و میخواهد راینر را ببلعد. مارسل خود را جلوی تایتان میاندازد و کشته میشود. در فصلهای قبلی متوجه شدیم که این تایتان یمیر بوده است که دو چیز را از بچهها میگیرد: یک دوست خوب و تایتان آرواره. حالا این بچهها نمیدانند باید به مارلی بازگردند یا ماموریتشان را ادامه بدهند.
پس از درگیری بین آنی و راینر، نهایتا برتولت و راینر به دیوار حمله میکنند. پس از پایان حمله هر سه نفر میان آوارگان دیوار خود را مخفی میکنند. کمی بعد راینر را میبینیم که در ارتش پشت دیوار به فرماندهاش میگوید که میخواهد بشریت را نجات دهد. در صحنهای دیگر ارن حضور دارد که خسته و ناامید از او میپرسد چطور مثل تو و میکاسا باشم؟ راینر به او میگوید باید فقط هر کاری که به او گفته میشود انجام دهد. داستان به اینجا که میرسد مرز سیاه و سفید گم میشود. حالا دیگر نقشهای وجود ندارد. فقط چند بچه کوچک میخواهند به خانه خود برگردند و حاضر هستند هر کاری انجام دهند تا دوباره در زادگاهشان قدم بزنند.
اتفاقات کلیدی و ریز و درشتی که در قسمت سوم دیدیم، ادامه داستان را قابل فهمتر میکند. راینر روی صندلی نشسته و تفنگی را در دهان خود گذاشته است. او قصد دارد خودش را بکشد که ناگهان صدای فالکو را میشنود. حالا راینر که تمام امید خود را برای زندگی کردن از دست داده است، امید جدیدی را در درون خودش حس میکند.
نقشه یک انتقام | مروری بر داستان فصل 4 انیمه حمله به تایتان
روزی فالکو پس از به خانه برگشتن، سربازی روانپریش را میبیند که بازوبند الدیایی خود را اشتباه بسته است و برای او درستش میکند. فالکو دوباره در آسایشگاه با او همسخن میشود. آن سرباز ارن است که به درون مارلی نفوذ کرده. داستان فصل اول دوباره در حال تکرار شدن است. همانطور که آنی، راینر و برتولت به دیوارها میروند، ارن هم خود را در میان الدیاییها مخفی میکند. او به فالکو میگوید که وانمود به فراموشی کرده است، چون نمیخواهد پیش خانوادهاش برگردد. فالکو از سختیهایش میگوید و ارن همان توصیهای را به او میکند که راینر زمانی به او کرده بود.
ما باز هم شخصیت جدیدی را ملاقات میکنیم. ویلی تایبر (willy tybur)، دست پشتپرده مارلی است. خاندان او متحد هلوس (Helos) بودند که مارلیاییها را از تایتانها نجات داد. از طرفی تایبرها چندین نسل تایتان چکش را در دستان خود داشتهاند. او مهمانی را ترتیب میدهد و از سفیران کشورهای مختلف میخواهد که به این مهمانی بیایند. با برگزاری مهمانی متوجه میشویم فقط مارلیاییها نیستند که از الدیاییها نفرت دارند. از آنجا که خانواده تایبر چند نسل حامل تایتان چکشی بودهاند، میفهمیم که آنها هم الدیایی هستند اما همه مهمانان ویلی تایبر را دوست دارند. او به مهمانان یادآوری میکند که میداند تا چه اندازه از الدیاییها نفرت دارند، اما او راه حلی پیدا کرده است تا همهچیز را تغییر دهد. او بیان میکند که تصمیم دارد فستیوالی در لیبریو ترتیب دهد و آنجا راهحلش را ارائه دهد.
در این حین، فالکو هنوز پیش ارن که خود را کروگر مینامد، میرود و حتی نامههای او را پنهانی به خانوادهاش ارسال میکند. در یکی از همین روزها که ارن با فالکو صحبت میکند، پدربزرگ ارن که در همان آسایشگاه بستری است، به او هشدار میدهد که فالکو سختیهای زیادی را در زندگی تحمل کرده تا به آنجا برسد و اگر مارلیاییها به او مشکوک شوند، بهایی که باید بپردازد سنگین است. او میگوید عموی فالکو، گرایس (Grice)، عضو بازسازندگان الدیایی بوده است. ما اینجا میفهمیم که عموی فالکو همان کسی است که پدر ارن، گریشا یگر را به این گروه دعوت میکند.
فستیوال برگزار میشود و اردوگاه نگهداری از الدیاییها (لیبرو) پر از هیجان و شور است. گبی به راینر میگوید که حس میکند تغییری بزرگ در حال رخ دادن است و راینر هم او را تایید میکند. اندکی بعد، فالکو پیش راینر میآید و از او تقاضا میکند به زیرزمین بیاید. ارن یگر آنجا منتظر او است. تایبر روی صحنه نمایش میرود و ارن در زیرزمین شروع به صحبت کردن میکند. فالکو میفهمد که راینر و ارن همانطور که ارن به او گفته بود، دوستان صمیمی نبودند و میخواهد آنجا را ترک کند، اما ارن او را به عنوان شاهد صحبتهای خودش میخواهد. همزمان با شروع مراسم، حاملان تایتانهای شیفتر (پیک و پورکو) فراخوانده میشوند. تایبر صحبتهای خود را شروع میکند و ما میبینم که شخصیتهای آشنا در کوچههای لیبرو کمین کردهاند.
قهرمانان ساختگی، فداکاران گمنام | مروری بر داستان فصل 4 انیمه حمله به تایتان
ویلی تایبر داستان هلوس (قهرمان مارلی) را روایت میکند که چطور بشر را از دست شیطان زمین و شاه فریتز حفظ میکند. شاه فریتز پس از این شکست، هر چند الدیایی که میتواند را با خودش به جزیره پارادایس میبرد. این همان داستانی است که ما شنیدهایم، اما ویلی تایبر میگوید حقیقت چیز دیگری است. همانطور که گفته شد، خاندان تایبر چندین نسل است که تایتان چکش جنگ را در اختیار دارند و هر حامل جدیدی میتواند به خاطرات حاملان قبلی دست پیدا کند. او ادعا میکند خاطرات چکش جنگ و بزرگان خاندان او حقیقت را طور دیگری توصیف میکنند.
هلوس یک قهرمان ساختگی است که با شاه کارل فریتز صلحطلب دست به یکی میکنند. خاندان تایبر هم به این دو کمک میکنند. کارل فریتز متواری میشود و دور خودش و مردم، سه دیوار میکشد. این سه دیوار از میلیونها تایتان عظیمالجثه تشکیل شدهاند، اما از این بابت نباید نگران بود که شاه فریتز آنها را برای جنگ احضار کند. ویلی تایبر میگوید تنها شخصی که باید نگران او بود، ارن یگر است که علیه صلحی که ششاه فریتز میطلبید، شوریده. از این رو، او حمله به پارادایس را الزامی میداند تا آنها بتوانند قدرت تایتان بنیانگذار را از ارن پس بگیرند.
جنگ تایتانها و زن سخت پوست | مروری بر داستان فصل 4 انیمه حمله به تایتان
راینر و ارن همچنان در زیرزمین مشغول صحبت هستند. راینر تعریف میکند که چارهای جز یورش به زادگاه او نداشته است و باید این کار را میکرده تا بتواند به خانه بازگردد. او از ارن میخواهد او را بکشد. ارن خودش و راینر را شبیه به هم میپندارد و در حضور فالکو و راینر، تبدیل به تایتان میشود و ویلی تایبر را میبلعد.
خواهر ویلی که شاهد این صحنه دلخراش است، تبدیل به تایتان چکش جنگ میشود. تایتان او یکی از پرقابلیتترین تایتانهاست. پوست بدن او سخت است و و میتواند هر سلاحی که بخواهد، بسازد. تایتان چکش جنگ، با ارن مبارزه میکند. ارن در این مبارزه کوتاه، در موقعیتی نزدیک به شکست قرار میگیرد. میکاسا که از اول فصل چهارم از او خبری نداشتیم، سر میرسد و با اسلحهای جدید، گردن تایتان چکش جنگ را هدف میگیرد. چهره میکاسا غمگین است. به ارن یادآوری میکند که غیرنظامیها و کودکان زیادی را کشته است و این چیزی نیست که بتوان آن را جبران کرد.
تایتان چکش جنگ هنوز زنده است. دوباره بلند میشود و به سمت ارن هجوم میبرد. ارن بندی را میبیند که به پای تایتان چکش جنگ وصل است و از میکاسا میخواهد حواسش را پرت کند تا بتواند رد بند را دنبال کند. ارن متوجه میشود حامل تایتان چکش جنگ در زیر زمین و در پوستهای سخت، تایتان را کنترل میکند. او بند را قطع میکند و تایتان چکش جنگ از کار میافتد.
دوستان پیک به نجات او و پورکو میآیند. پورکو با تایتان آرواره، سعی میکند خواهر ویلی تایبر که در پوستهای سخت است، را از خورده شدن توسط ارن نجات دهد، اما با شیطانهای پارادایس مواجه میشود و ناکام میماند. در این حین، گبی شاهد مرگ دوستان و نزدیکان خود است که توسط همرزمان ارن کشته شدهاند. او میبیند که ساشا دو نفر از نگهبانان ورودی لیبرو را میکشد و چهره او را خوب به یاد میسپارد.
داستان فصل 4 انیمه حمله به تایتان پس از مدت کوتاهی رخوت، دوباره به ما هیجان تزریق میکند. قسمت هفتم فصل چهارم، روی نبرد سربازان و تایتانهای دو جبهه مارلی و پارادایس تمرکز میکند. تایتان آرواره در قسمت قبل بارها به سمت ارن هجوم میبرد و هر بار توسط survey corps به عقب رانده میشود. سلاحهای تایتان ارابه هم باعث میشوند چندنفر از اعضای survey corps بمیرند. در این حین، لارا تایبر که هنوز در پوسته سختشده خود است، سعی میکند تایتان کاملی با پوست سختشده بسازد، اما چون انرژی خودش را برای نبرد از دست داده، تنها میتواند یک پوسته به شکل درخت بسازد. این پوسته در بدن تایتان مهاجم فرو میرود.
تایتان میمون به کارزار جنگ میرسد و به همرزمانش میگوید نگذارند حتی یک نفر هم فرار کند. در این حین به طرز معجزهآسایی فالکو به هوش میآید و خود را داخل بدن تایتان راینر میبیند. وقتی ارن یگر در زیرزمین تبدیل به تایتان مهاجم شد، راینر هم فورا تبدیل به تایتان زرهپوش شد تا بتواند از فالکو محافظت کند. فالکو به راینر که حالا در حالتی خلسهوار است، اطمینان میدهد که تنها نیست و همه او و دوستانش طرف او هستند. سپس میرود تا برای او کمک بیاورد.
ارن پوسته سختشده لارا تایبر را در دست دارد. او سعی میکند با دندانهایش پوسته را بشکند، اما پوسته سختشده حتی خراش هم برنمیدارد. ارن متوجه میشود که پوسته مشابه همانی است که آنی دور خود ساخته بود. ارن تایتان خود را رها میکند و تایتان مهاجم جدیدی میسازد.
آن سوی شهر در بندر، نیروی دریایی مارلی قصد دارند همه راههای فرار سربازان پارادایس را ببندد. کنار یکی از کشتیهای اصلی، قایق کوچکی شناور است. فرمانده کشتی به فرد نشسته در قایق، اخطار میدهد که سد راه آنها نشود. سرنشین قایق تبدیل به تایتان عظیمالجثه میشود. اوضاع با ورود آرمین به جنگ، به نفع سربازان پارادایس میچرخد. تایتان او باعث میشود نیروی دریایی مارلی و ساختمانهای نزدیک بندر به کلی نابود شوند. لیوای از این فرصت به خوبی استفاده میکند و تایتان میمون را جلوی فرمانده مگاث، فالکو و گابی میاندازد.
پورکو عصبانیتر از همیشه، به ارن حمله میکند. صورت و دست تایتان ارن مجروح میشوند. ارن که حالا یک دست خود را از دست داده، سعی میکند با کریستالی که لارا تایبر به دور خودش کشیده است، جلوی حملات تایتان آرواره را بگیرد. اینجاست که او متوجه قدرت تایتان آرواره میشود. کریستال لارا تایبر در اثر حمله او خراش برداشته است. ارن حالا میداند تنها راهی که میتواند با آن لارا تایبر را از پوسته سختشدهاش جدا کند، استفاده از تایتان آرواره است.
هنگامی که کشتی هوایی به صحنه جنگ میرسد، سربازان جبهه مارلی متوجه میشوند که سربازان جزیره پارادایس قرار است به وسیله آن فرار کنند. پورکو تلاش میکند تا به کشتی هوایی صدمه بزند اما میکاسا با شمشیرش پاهای او را قطع میکند. ارن کریستال لارا تایبر را در دهان او قرار میدهد. کریستال شکسته میشود و ارن او را میبلعد.
مرگ شکارچی و صلح خونین | مروری بر داستان فصل چهارم انیمه Attack on Titan
یکی از فرماندهان این جنگ با تجهیزات مانور سه بعدی خود به کشتی هوایی متصل است تا مطمئن شود همه سوار کشتی شدهاند. داخل کشتی همه در حال جشن گرفتن هستند. در همین حین، گبی به دنبال کشتی هوایی میدود و فالکو هم او را دنبال میکند. او با اسلحه فرمانده آویزان به کشتی را میکشد و از فالکو خداحافظی میکند، زیرا تصمیمش برای رفتن قطعی است اما فالکو میخواهد از او محافظت کند. گبی تجهیزات مانور سه بعدی را در دست میگیرد و در همین حین متوجه میشود فالکو هم با او آمده است. گبی فورا وارد کشتی میشود و به پشت ساشا شلیک میکند. ساشا روی زمین میافتد، اما هنوز زنده است. کونی و جین تلاش کردند زخم ساشا را ببندند، اما دیگر دیر شده بود؛ ساشا در حال بیان آخرین کلماتش یعنی «آیا به زودی غذا میخوریم؟» و «گوشت» بود.
جین هر دو بچه را به اتاقی میآورد که لیوای و تیمش در آن هستند. فالکو و گبی، زیک را مقابل خود دیدند. آنها در ابتدا فکر میکردند زیک اسیر شده، اما خیلی زود فهمیدند که زیک از همان ابتدا با سربازان جبهه پارادایس همکاری کرده است. او همچنین نقشه حمله به مارلی را هم کشیده است. چند اشتباه محاسباتی از سمت او هم رخ داده است. قرار نبود پیک و پورکو وارد جنگ شوند و همچنین فالکو و گبی نباید داخل کشتی باشند. با نقشه زیک، تایتان آرمین باید به اندازه کافی بندر را تخریب کرده باشد. با تخریب بندر، میتوان مطمئن بود که مارلی تا چندوقت نمیتواند به آنها حمله کند. اما نقشه حمله به مارلی، تنها نقشهای نبود که زیک در سر داشت. نقشه اصلی زیک این بود که الدیاییها بتوانند با ریخته شدن خون چند نفر و قربانی شدن آنها به صلح دست پیدا کنند.
مهمانانی از آنسوی دیوارها | مروری بر داستان فصل 4 انیمه حمله به تایتان
یک کشتی به پارادایس نزدیک میشود. هانجی سعی میکند با فرمانده کشتی صحبت کند که ناگهان به وسیله یلنا کشته میشود و قبول میکند که با هانجی صحبت کند. یلنا که از پیروان زیک است، برای او و لیوای توضیح میدهد که ارتش مارلی چه سلاحهایی دارد و دلیل حمله نکردن مارلی را هم شرح میدهد.
هانجی و لیوای برای درباریها در حضور ملکه هیستوریا از نقشه زیک برای نجات الدیاییها میگویند. نقشه زیک این است که تایتان بنیانگذار با فردی با خون سلطنتی تماس پیدا کند. ارن که قبلا با مادر زیک که تبدیل به تایتان (تایتان خندان) شده بود، تماس پیدا کرده و میدانست که نقشه زیک قابل اجرا است و آن را پذیرفت. پس از بررسی همه جوانب، لیوای زیک را به اقامتگاهی در جنگل برد تا اگر مشکلی پیش بیاید به خوبی بتوانند از تجهیزات خود استفاده کنند. ارن هم به دلیل نافرمانی به زندان فرستاده میشود.
پارادایس به لطف جنگجویان داوطلبی که از مارلی آمدهاند، بندری برای پهلو گرفتن کشتی ساختند. اولین مهمان آنها هم چهرهای آشنا به نام کیومی آزومابیتو (Kiyomi Azumabito) از هیزورو (Hizuru) است. کیومی با خودش نشان خانوادگیاش را آورده است تا ببیند کسی میتواند آن را بشناسد یا نه. میکاسا میگوید خالکوبی رو مچ دستش دارد که سالیان سال به صورت یک راز نگه داشته است. خاندان میکاسا و شاه فریتز با یکدیگر هم پیمان بودهاند تا اینکه در جنگ غولی بزرگ هیزورو شکست میخورد و یکی از بچهها در پارادایس جا میماند. اما کیومی به خاطر میکاسا به پارادایس سفر نکرده است.
زیک به هیزورو قول داده است تا در صورت همکاری آنها را در معادن پارادایس شریک کند. کیومی پیامآور زیک هم هست. زیک به وسیله کیومی به درباریها میگوید که باید رژه غولی امتحان شود و هیزورو با الدیا متحد شود تا نیازمند اجرای رژه غولی به صورت کامل نشوند. همچنین تایتان بنیانگذار باید تا پایان دوره ۱۳ ساله ارن به وارثش منتقل شود. زیک هم باید تایتان خودش را به شخصی با خون سلطنتی منتقل کند. هیستوریا قبول میکند که فرزندی بیاورد و نقشه زیک را برای حفظ پارادایس ضروری دانست، اما ارن چندان موافق نبود.
فرار از زندان | مروری بر داستان فصل چهارم انیمه Attack on Titan
گبی به همراه فالکو از زندان فرار میکند و به رودخانهای میرسند. فالکو متوجه میشود که گبی هنوز بازوبند الدیایی خودش را دارد. گبی بر پوشیدن بازوبند اصرار میکند، در حالی که فالکو به او میگوید هیچ دلیلی برای پوشیدن آن ندارد. حین دعوا دختری به آنها نزدیک میشود. فالکو به او میگوید که به همراه خواهرش از خانه فرار کردهاند. دختر فکر کرد که فالکو و گبی گرسنه و تشنهاند، پس آنها را به محل اقامتش دعوت کرد. وقتی به مقصد رسیدند با یتیمخانه مواجه شدند. فالکو و گبی با نامهای بن و میا به یتیمخانه پا گذاشتند.
کمی بعدتر کایا (Kaya)، دختری که فالکو و گبی را به محل اقامتش آورده بود، برای آنها توضیح داد که ملکه چطور از بچههایی که پدر و مادرشان را در اثر حمله مارلی از دست داده بودند، مراقبت کرد. او همچنین با صحبتهایی که ار گبی شنیده بود، میدانست که از مارلی آمده است. کایا برای گبی توضیح میدهد که چطور برای کارهایی که نکردهاند، مورد ظلم قرار گرفتهاند و از گبی میپرسد که چرا مردم بیرون از دیوار از آنها نفرت دارند. گبی پاسخی برای کایا ندارد. فالکو از کایا میپرسد چطور نجات پیدا کرده و ما میفهمیم کایا همان دختری است که ساشا از دست یک تایتان نجاتش داده بود.
خیانت و شورش داخلی | مروری بر داستان فصل 4 انیمه حمله به تایتان
در پارادایس همه میپرسند چرا قهرمان آنها، ارن یگر باید در زندان باشد. چند نفر از ارتشیها به خاطر لو دادن جای ارن دستگیر شدند و به زندان رفتند، اما دیر شده بود. مردم پارادایس حالا ارن را تنها راه نجات جزیرهشان میدانند. فرمانده پیکسیس هم از یلنا درباره ارتباطش با عوض شدن ناگهانی تصمیم ارن میپرسد. در مارلی باقیمانده بدن تایتانی زیک پیدا شد، اما نتوانستند بدن انسانی او را پیدا کنند. ژنرالها فهمیدند که زیک خائن است و با شیاطین پارادایس، مارلی را ترک کرده است. ژنرال مگاث در جلسهای که با پیک، پورکو و راینر داشت، گفت مارلی و بقیه ارتشهای جهان به الدیا حمله خواهند کرد. اما راینر گفت که آنها باید زودتر حمله کنند، زیرا زیک انتظار حمله آنها را دارد. بقیه هم موافقت کردند که باید فالکو و گبی را نجات دهند، زیرا زمان زیادی طول خواهد کشید تا بتوانند کاندیداهای جدید را تمرین دهند.
اوضاع داخلی پارادایس چندان خوب نیست. مردم سوالهای بیپاسخی دارند و روبهروی مقر فرماندهی ارتش اعتصاب کردهاند. میکاسا و آرمین در ساختمان هستند که ناگهان اتاق یکی از فرماندهان منفجر میشود. مردم خوشحال میشوند و این را پیامی مستقیم از سوی ارتش میدانند. همه میدانند کودتا نزدیک است.
سوغاتی مارلی | مروری بر داستان فصل چهارم انیمه Attack on Titan
او با چند نفر به رستورانی میروند که دوست ساشا در آنجا کار میکند. در همین، حین فالکو و گبی به همراه خانواده ساشا به رستورانی میروند که نیکولو در آن کار میکند. کایا به گبی اطمینانخاطر داده بود که نیکولو از مارلی است و میتواند به آنها کمک کند. وقتی هانجی و گروهش به رستوران میرسند، جین و کونی نوشیدنی مخصوص افراد ردهبالای ارتش را میبینند. نیکولو با عصبانیت میگوید نوشیدنی درجه یک مارلی مخصوص الدیاییهای کثیف نیست و شراب را به زیرزمین میبرد. گبی و فالکو هم به زیرزمین میروند تا با نیکولو صحبت کنند. نیکولو متوجه میشود که گبی همان کسی است که ساشا را کشته.
او با بطری که به زیرزمین آورده بود، به سر فالکو ضربه میزند و مقداری از آن در دهان او میریزد. نیکولو گبی و فالکو را به طبقه بالا میبرد و به خانواده ساشا میگوید که گبی قاتل ساشا است. او چاقویی که در دست دارد را به پدر ساشا میدهد تا گبی را بکشد، اما او به گذشته ساشا اشاره میکند و از او میخواهد تا فالکو و گبی را رها کند. نیکولو تنها کسی نبود که به دنیال انتقام مرگ ساشا بود. کایا همان دختری است که ساشا نجاتش داده بود و حالا او با چاقوی نیکولو قصد کشتن گبی را دارد. با دخالت گروه هانجی، گبی و فالکو زنده میمانند.
نیکولو ناگهان از هانجی میخواهد دهان فالکو را خوب بشورند، زیرا نوشیدنی حاوی مایع نخاعی زیک بوده است و یلنا از او خواسته بود تا نوشیدنی را برای مقامات بالای ارتش سرو کند. کمی قبلتر هم زیک برای لیوای توضیح میدهد که چگونه مارلیها با مایع نخاعی او گازی ساختهاند که الدیاییها را به تایتانهای مطیع او تبدیل میکند.
آخرین نفسهای یک دوستی | مروری بر داستان فصل 4 انیمه حمله به تایتان
ارن هم از راه میرسد و دست زخمی خودش را به حاضران نشان میدهد. یگریستها هم گروه هانجی را محاصره کردند. هانجی فورا گفت که آنها قصد دعوا ندارند. فلوک هم این گفته را تایید میکند و فقط میخواهد بداند زیک کجاست. ارن، میکاسا، گبی و آرمین هم در اتاق دیگری روی میز مینشینند. آرمین از ارن میپرسد آیا زیک و یلنا نقشه حمله به مارلی را کشیدند؟ ارن تکذیب میکند و حمله به مارلی را نتیجه تصمیمگیری خودش میداند، زیرا او آزاد است.
میکاسا معتقد است ارن بازیچه دست یلنا و زیک شده و او هرگز نمیتواند مردم بیگناه را بکشد، زیرا همیشه نسبت به خودش مهربان بوده است. ارن میگوید زیک را در لیبریو ملاقات کرده، زیرا دانش او درباره تایتانها بیشتر از او بوده است. او از آرمین میپرسد آیا فکر میکند با خواست خودش آنی را ملاقات کرده است؟ آرمین از این سوال تعجب میکند. ارن ادامه میدهد اگر خاطرات همان چیزهایی هستند که به انسان شکل میدهند، پس برتولت بر آرمین تسلط دارد. میکاسا ناراحت میشود، اما ارن به او میگوید که آکرمنها برای محافظت از پادشاه الدیا طراحی شدهاند. وقتی ارن برای اولین بار میکاسا را میببیند، با لحن دستوری فریاد میزند «بجنگ!» و قدرتهای میکاسا بیدار میشوند.
ارن میگوید حالا میداند چرا از میکاسا متنفر است. زیرا او تنها از دستورات پیروی میکند و آزاد نیست. آرمین باور نمیکند این حرفها را دوست دوران کودکیاش میزند. او سعی میکند به ارن حمله کند اما همانطور که ارن گفته بود، میکاسا به آرمین حملهور شد. ارن در کمال ناباوری چند بار به آرمین مشت میزند و میکاسا سعی میکند مداخله کند. ارن میگوید هیچ نیازی به خشونت نیست، زیرا تنها چیزی که میخواهد بداند، جای زیک است.
آخرین سرباز | مروری بر داستان فصل چهارم انیمه Attack on Titan
در جنگلی که زیک نگهداری میشود، لیوای تصمیم میگیرد دیگر منتظر دستور پیکسیس نماند و زیک را بکشد. زیک از این قضیه باخبر است و ناگهان شروع به دویدن میکند. او در حین دویدن فریاد میزند و همه سی سربازی که از نوشیدنی مارلی نوشیدهاند، تبدیل به تایتان میشوند. تمام الدیاییهایی که نوشیدنی را خورده بودند هم خشکشان میزند. لیوای تنها کسی بود که نوشیدنی نخورده بود و دوباره همه دوستان و سربازانش را از دست داده است. زیک سعی میکند با کمک تایتانها از جنگل فرار کند، اما لیوای مانع او میشود. زیک که راه فراری نمیبیند، به تایتان میمونی تبدیل میشود اما به دلیل حضور در جنگل، لیوای میتواند او را از داخل کالبد تایتانیاش بیرون بکشد. در نهایت لیوای او را در ارابهای میگذارد و پاهایش را به آرامی قطع میکند. زیک از لیوای میپرسد عینکش کجاست و ناگهان خاطره مردی به نام کساور (Ksaver) را به یاد میآورد.
ما در فصل سوم با کودکی زیک آشنا شدیم، اما هنوز چیزهای زیادی وجود دارند که راجع به او نمیدانیم. زیک به یاد میآورد چطور خودش و خانوادهاش به خاطر الدیایی بودن مورد تبعیض قرار میگرفتند. گریشا در برابر این تبعیضها به زیک میگفت همه این اتفاقات را به خاطر بسپرد تا بتواند در دنیا تغییر ایجاد کند و همه را نجات دهد. چند سال بعد زیک به ارتش میرود تا بتواند مارلی افتخاری شود، اما او همیشه ضعیفتر از بقیه بچهها بود.
والدین پردردسر | مروری بر داستان فصل 4 انیمه حمله به تایتان
پدر و مادر زیک عضو گروه بازسازندگان بودند و برای شرکت در جلسات او را پیش پدر و مادر گریشا میگذاشتند. یکی از این روزها، پدربزرگ زیک برای او از تراژدی لاگو گفت. هزار و دویست سال پیش، شهر لاگو در یک روز سقوط کرد و الدیاییها به همراهی تایتانها دهها هزار مارلیایی را کشتند. روز بعد پدر زیک به او گفت تراژدی لاگو تنها یک داستان ساختگی بود. زیک هم از سوی خانوادهاش و هم از سوی مسئولان آموزش تحتفشار بود، اما روزی شخصی را ملاقات کرد که به گفته خودش در بخش تحقیقات تایتانی کار میکرد. او از زیک خواست تا با او بیسبال بازی کند و خودش را تام کساور معرفی کرد. تام کساور حامل تایتان میمونی بود.
پس از گفتوگویی کوتاه، زیک به خانه برگشت و صدای بحث کردن پدر و مادرش و یکی دیگر از اعضای بازسازندگان را شنید که درباره شانس کم او برای به ارث بردن تایتان حرف میزدند. گریشا متوجه حضور پسرش شد و فورا به او گفت چون پسرش است میتواند این کار را انجام دهد و باید تمام تلاشش را بکند. از طرفی تام به او میگوید تایتان شدن جز اینکه طول عمرش را کوتاه کند، هیچ فایده دیگری ندارد. خود او هم به دلیل این که میخواست بیشتر روی تایتانها تحقیق کند، تایتان را به ارث برده است.
روزبهروز اطلاعات بیشتری از بازسازندگان لو میرفت و زیک نگران این بود که نتواند به خاطر سابقه خانوادگیاش تایتان را به ارث ببرد. زیک بارها به خانوادهاش هشدار میدهد، اما برای آنها چندان مهم نیست چه اتفاقی خواهد افتاد. تام پس از شنیدن ماجرا به زیک پیشنهاد داد که خودش پدر و مادرش را لو دهد تا وفاداریاش به مارلی اثبات شود. همه ما میدانیم این داستان چگونه خاتمه پیدا میکند.
چند سال بعد، تام به سالیان آخر عمر خودش نزدیک میشود و زیک به اندازه کافی خودش را برای داشتن تایتان اثبات کرده است. او از تام درباره تحقیقاتش و خاطراتی که دیده است، میپرسد. تام شرح میدهد که نه تنها الدیاییها از نسل تایتانها هستند، بلکه بیولوژی و آناتومی آنها نیز تغییر کرده است. آنها با کمک این تغییرات توانستند از شیوع بیماریهای گسترده در امان بمانند و اینطور به نظر میرسد که مهم نیست یک الدیایی کجا باشد. در هر صورت او به نحوی به تایتان بنیادین وصل است. زیک میگوید اگر الدیاییها قادر به فرزندآوری نباشند، کل جمعیتشان در طی صد سال از روی زمین محو خواهد شد و دیگر هیچکس مجبور به تحمل رنج سرنوشتی مشابه نخواهد شد.
نقشه نجات دنیا | مروری بر داستان فصل چهارم انیمه Attack on Titan
پس از کمی گفتوگو، زیک میفهمد چرا باید تایتان میمونی را به ارث ببرد. او تایتانش را برای مارلی نمیخواست، بلکه او برای نجات دنیا برنامه داشت. قبل از این که تام تایتانش را به زیک بدهد، راز مهمی را برای او فاش کرد. خاندان سلطنتی و تایتان بنیانگذار پیمان عدم جنگ بسته بودند و به همین دلیل هم تایتانهای غول پیکر در دیوارها از جای خودشان تکان نمیخوردند. زیک به خاطر مادرش خون سلطنتی در رگ داشت و تنها کسی بود که میتوانست این عهد را بشکند. راه شکستن عهد هم این بود که به تایتان بنیانگذار دست بزند. حامل تایتان بنیانگذار هم باید قبول کند که بیولوژی الدیاییها را به نحوی تغییر دهند که دیگر قادر به فرزندآوری نباشند.
زیک به وسیله برتولت و راینر از هویت ارن آگاه میشود و چند سال بعد وقتی ارن به مارلی میآید، با او ملاقات میکند. زیک نقشههایش را با ارن در میان میگذارد و از او نظرش را میپرسد. ارن به یاد میآورد که چطور با بوسیدن دست هیستوریا به خاطرات پدرش دست پیدا میکند. گریشا بچههای خاندان سلطنتی را سلاخی میکند و تایتان بنیانگذار را از آنها میگیرد. اگر گریشا این کار را نمیکرد، به خاطر پیمان عدم جنگ، چرخه انتقال تایتان بنیانگذار به خانواده سلطنتی ادامه پیدا میکرد. زیک از ارن پرسید آیا با آرمانهای پدرش موافق است؟ ارن گفت پدرش اشتباه میکرده و حتی خودش هم حاصل یک اشتباه است. زیک و ارن به این نتیجه رسیدند که اگر فرزندآوری الدیاییها متوقف شود، سلطنت هزار ساله تایتانها هم به انتها خواهد رسید. نیازی هم به رژه تایتانی نیست. زیک پس از به یاد آوردن همه این خاطرات، بمبی که لیوای در شکمش جای داده است را منفجر میکند. او و لیوای هر دو مجروح میشوند. تایتانی به سمت زیک میآید و شکم خودش را میشکافد و زیک را در آن قرار میدهد.
مذاکره اجباری | مروری بر داستان فصل 4 انیمه حمله به تایتان
داخل دیوارها آشوب در جریان است. فریاد زیک باعث شده بود تعداد زیادی از ارتشیان متوجه شوند که ممکن است هر لحظه به تایتان تبدیل شوند. بنابراین پیسیکس تصمیم میگیرد با یلنا سر میز مذاکره بنشیند. او قبول میکند که کل نیروی ارتش را در شیگانشینا بیاورد، اما متوجه چنددستگی عجیبی بین سربازانی که اطرافش هستند، میشود. سربازان سه رنگ بازوبند دارند و هر بازوبند نشان میدهد چه موقع به یگریستها پیوستهاند. یلنا درباره بازوبندها توضیح میدهد که میتوان درسهای زیادی از دشمنان گرفت.
پیکسیس تنها کسی نیست که مجبور است به حرفهای یلنا گوش دهد. در زندان هم اعضای Survey Corps یلنا را ملاقت میکنند. یلنا نشان میدهد که او هیچ دشمنی با پارادایسیها ندارد و هدف آنها تنها انتقام گرفتن از مارلی نیست. یلنا میخواهد چرخه نفرت را بشکند و مارلی و الدیا را با هم نجات دهد. او نقشه زیک را برای زندانیان توضیح میدهد و همه متوجه میشوند که نیت یلنا، ارن و زیک آنقدرها هم بد نیست.
دشمن تو هستی | مروری بر داستان فصل چهارم انیمه Attack on Titan
همزمان ارن، گبی را که اسیر یگریستها شده است، در اتاقی میبیند. او گبی را «عوضی که ساشا را کشت» صدا میزند و از او میخواهد برای حفظ جان فالکو، همه نفوذیهای مارلی را لو دهد. ناگهان پیک با کشتن نگهبان وارد اتاق میشود و اسلحهاش را به سمت ارن میگیرد. او ارن را تهدید به مرگ میکند، اما ارن میداند که ماموریت پیک خوردن اوست و نه کشتناش. پس از شنیدن حرفهای ارن، پیک تصمیم میگیرد تسلیم شود. ارن از پیک میخواهد وفاداری خودش را به او اثبات کند. پیک و گبی به همراه ارن به پشت بام میروند تا جای نیروهای مخفی مارلی را به ارن نشان دهند. او با انگشتنش ارن را نشان میدهد. ناگهان تایتان آرواره ظاهر میشود و شروع به جنگیدن با تایتان مهاجم ارن میکند. در آسمان هم پنج کشتی هوایی متعلق یه مارلی با فرماندهی ژنرال مگاث ظاهر میشوند. ارن، راینر را در کشتی هوایی میبیند و نیمه اول فصل چهارم با فریاد ارن به پایان میرسد.
آیا منتظر ادامه انیمه حمله به تایتان هستید؟ نظراتتان را با ما درمیان بگذارید.
خوب نوشتی خانم
همه داستان را بسیار خوب توضیح داده بود
سلام خوب بود ولی خیلی طولانی حوصله نکردم کلش رو بخونم فقط به اولش نیاز داشتم
عالی بود.لذت بردم