“بهترین کادوی ولنتاین برای شما: عشق شکست خوردهی خود را فراموش کرده و به روال عادی زندگی خود برگردید.” شاید جمله در نگاه اول برایتان معنی خاصی نداشته باشد، اما برای کسانی که شاهکار پیچیده و تو در توی چارلی کافمن (Charlie Kauffman)، یکی از خلاقترین فیلمنامه نویسان عصر جدید، را تجربه کردهاند یادآور تعدادی از شیرینترین خاطرات سینماییشان است.
داستان فیلم دقیقا حول نخستین جملهی بیان شده میگردد. پیشرفت علم سبب پیدایش شرکت عجیب Lacuna شده است. شرکنی که شعار تبلیغاتیش “کادوی مخصوص روز ولنتاین” است. خدمات این شرکت در واقع خلاصه به دستگاهی میشود که با تاثیراتی که روی مغز میگذارد باعث میشود تا خاطراتی که از فرد خاصی در ذهنتان دارید پاک شوند. زوج اصلی داستان، جول و کلمنتاین، پس از رابطهای زیبا دچار درگیریهایی میشوند و تصمیم به جدایی میگیرند. کلمنتاین که تحمل خاطرات تلخ و شیرین جول را ندارد تصمیم میگیرد از خدمات Lacuna استفاده و به کلی جول را فراموش کند. از طرفی جول نیز تصمیم به تلافی گرفته و همین کار را میکند. اما در میانهی عملیات دچار تردید شده و سعی میکند تا آنچه را که از کلمنتاین باقی مانده در گوشههای باقیماندهی حافظهاش ذخیره کند.

البته روایت داستان فیلم کاملا غیرخطی و هزارتو مانند است و در نهایت تمام سکانسهای مختلف فیلم مانند تکههای پازل در سرجای خود قرار میگیرند. شاید بتوان نقش آفرینی جیم کری ( Jim Carrey) و کیت وینسلت (Kate Winslet) را از برجستهترین نقاط قوت فیلم شمرد؛ زیرا با این که کاراکترها خود در دامن روایت پیچیدهی فیلم سردرگم و گیج بهنظر میرسند و با وجود زمان محدود یک فیلم سینمایی، به لطف سبک بازیگری خاص کری (که شاید بتوان این فیلم را در کنار Truman’s Show از برجستهترین فیلمهایش دانست) و جذابیت ذاتی وینسلت مخاطب عمیقا با دو شخصیت اصلی همذاتپنداری میکند.
در نهایت Eternal Sunshine of the Spotless Mind (که نام خود را از شعر معروف Alexander Pope شهیر گرفته) را میتوان از بهترین فیلمهای هزارهی کنونی و یکی از تاثیرگذارتین آثار مدرن سینما دانست که مدتها بعد از تمام شدنش همراه مخاطب میماند و او را به فکر وا میدارد. پس اگر تصمیم به فیلم دیدن برای پر کردن اوقات فراغت خود گرفتید، پیشنهاد ما این اثر ارزشمند است.

